شعری از حامد اشرف زارعی
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : قوالب کلاسیک
از وقتی ردّپات
از کوچه کم شده
تیر چراغ هم
رو کوچه خم شده
بست از دو سر، یه بغض
بعدِ تو، کوچه رو
جاری شد اشک جوب
توی پیادهرو
سیگار میکشه
تا صبح پنجره
هی دود میکنه
خوابش نمیبره
گنجیشکا روی سیم کز کردهن و درخت
هی گریه میکنه، هی گریه میکنه
پنجرهها هنوزم چشبهراهتن
شاید دوباره از این کوچه رد بشی
شاید با ردّپات مرهم برای این
زخمی که رفتنت به کوچه زد بشی
تو گوش پنجره
از تو شبانهروز
گنجیشکای رو سیم
قصه میگن هنوز
آجر به آجر از
دست تو دلخوره
کوچه ولی هنوز
از تو نمیبُره
فکر و خیال تو
نمیره از سرش
این کوچه، رفتنت
نمیشه باورش
پنجرهها هنوزم چشبهراهتن
شاید دوباره از این کوچه رد بشی
شاید با ردّپات مرهم برای این
زخمی که رفتنت به کوچه زد بشی
گنجیشکا روی سیم کز کردهن و درخت
هی گریه میکنه، هی گریه میکنه
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
