شعری از بابک شاکر


شعری از بابک شاکر نویسنده : بابک شاکر
تاریخ ارسال :‌ 13 اسفند 96
بخش : شعر امروز ایران

صداي تو شاعر بود
هر گيسوان پريشان را
چشمهاي ويران را
مي توانست روي كاغذ بنويسد
در زبان راه برود
گيتاري به دست
درون دلش بخواند
و نگذارد كسي صداي دردهايش را بشنود
درد كلمه نيست
شاعر خيابان
مي لرزد اما سردش نيست
مي ميرد اما
هيچ مرگش نيست !!!
شاعر حافظ هم كه باشد
كلمه اي تنهاست
كه تنها درون زمان جاري ست
شعر هم كه نگويد
گور شاعر جاي امني براي گنجشكهاست
ترانه هم كه نخواند
آواز او در هوا جاري ست
من
عميد صادقي نسب
متولد سال شعرهاي بيداري
متوفي به سال سياه پوشيده ملتي
و روي هيچ ديواري جايي نمانده براي خبر كردن شما
تنها
شعر بخوانيد...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :