شعری از اکبر قناعت زاده


شعری از اکبر قناعت زاده نویسنده : اکبر قناعت زاده
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

اگر کلاه ديگري داشتي
اگر هم سرِ ديگري داشتي
اگر واقعيت اين قدر پليد نبود
روي شانه‌هايم چقدر سرسبزتر مي‌شد
به گمانم کلاهت را که کمي کج‌تر بگذاري زيباتر مي‌شوي
اما او بي کلاه تو هرگز شبيه خودش نمي‌شود
و آن ديگري که منم
هنوز که هنوز است در انتظار درويش قلندري نشسته
که مي‌گفت
سزاي کسي که به کلمات مرده دل بسته باشد عقوبتي ابدي نيست
اما طوفان شن که فرو نشست
خيابان‌ها هم سر به بيابان گذاشتند
خدا کنم تا آن وقت گوزن‌هاي سفيد خالدار از شاخ آفريقا رد شده باشند
شما هم بهتر است از صميم قلب
عاشق کسي بشوي که پيامش را با موشک هاي کاغذي براي تو مي‌فرستد


فروردين‌ماه 88


شعر پیشین اکبر قناعت زاده در پیاده رو :

 

 

مي‌گويند

شکم زمين تا گاو ماهي حفره حفره سفره شده

کسي چه مي‌داند

شايد در اسکندريه آب حيات مي‌فروشند

به جوکيان هند

که هنوز که هنوز است روي خوشخواب هاي ميخي دراز مي‌کشند

دنيا هم آنقدر کوچک شده که مارهاي زنگي در زنگبار

براي خواجه حافظ شيراز دم بتکانند

اگر پرسيدند بگو

بسته مداد رنگيهايش را لاي علفها جا گذاشته

اصلا بگو

رفته توي نخ خودش دنبال سرنخ

پاره شده

ساقي سيمين ساق

بيچاره شده

اين همه هم سر به سر اين بچه نگذار

بگذار حالش را بکند

قالش را بکند

لذتش را هم ببرد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :