شعری از امیرحسین تیکنی


 شعری از امیرحسین تیکنی نویسنده : امیرحسین تیکنی
تاریخ ارسال :‌ 30 مرداد 00
بخش : شعر امروز ایران


▪️ افسون آب‌ها

 


افسون و رؤیا بودیم
آن شب
که روبه‌روی دریا نعره می‌زدیم
آن شب که باد
واژه‌های نامفهوم ما را با خود برد
ما بهترین ملاحان جهان بودیم
با یکی پیراهن
که یادگار جوانی ما بود و
آن را سراسر گریسته بودیم
با دست‌هایمان
که دیگر توان کوبیدن نداشت و
به بال‌های سوخته ایکار
                       مانند گشته بود.
در تاریکی شب
کدامین کشتی کهنه
می‌توانست جان به دَر بَرد
آن‌گونه که ما
باز ماندیم
ما که زیباترین زن‌ها را
در زیباترین بندرها ندیده بودیم
ما که در هیچ جزیره‌ای
اثیری آواز پریان نبودیم
ما که بادها و خیزاب‌ها
سرنوشت و سرگذشتمان بود
ما که سوار بر اسب‌های تیره
به سرزمین مردگان رفته بودیم و
با اسب‌های روشن
به دشت آبی بازگشته بودیم
در سخاوتِ ترش‌ترین و ارزان‌قیمت‌ترین
                               شراب‌های جهان؛
افسون و رؤیا بودیم
آن‌شب که روبه‌روی دریا نعره می‌زدیم
آن‌شب که تمام صندوق‌ها
تمام گنج‌ها، طلسم‌ها را
به دریا پرتاب کردیم
لنگر بریدیم و قطب‌نماها را شکستیم
آن شب
بهترین ملاحان جهان بودیم
باقی‌مانده شب
در ما
روز شده بود

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :