شعری از احمد یعقوب
ترجمه بابک شاکر

تاریخ ارسال : 2 خرداد 04
بخش : ادبیات عرب
احمد یعقوب، شاعر فلسطینی،
ترجمه : بابک شاکر
زندگی
انگار فرشتهام،
با شیطانی که گاهی رفیقم است.
روحم؟
ترکیبیست از انقلاب،
رؤیاهای شکسته،
و عشقهایی که هنوز نفس میکشند.
درد دارم.
نه پیامبرم،
نه فرمانروا.
فقط انسانیام
که عشق، درونش تب کرده.
غم؟
زیاد.
آنقدر که وسوسهام میکند
خدای اندوه شوم؛
خدایی فراموششده
در حاشیهی اسطورهها.
خدایی برای گریه:
گریهی هوا پشت میلهها،
گریهی دریا از هیاهوی خودش،
گریهی گلگمش برای انکیدو…
اما بگو،
آیا اشک میتواند گیاه جاودانگی باشد؟
آیا نور،
وقتی تنهاست،
گریه میکند؟
ای زندگی،
من فقط خودم میتوانم باشم؛
من، احمد.
و اگر روزی بمیرم،
دلیلش یک چیز خواهد بود:
مصرف بیش از حد
زندگی.
متن اصلی:
حياة
كأنني ملاكٌ والشيطانُ أحد صداقاتي
ماذا أفعل بروحي وهي عجينة من الثورية والسوريالية والرومانسية؟؟
مألومُ
"مثبورٌ" ولست بفرعون
وعندي الحب مصاب بالتهاب
حزينٌ جدا..
ماذا لو نصبت نفسي إلهًا للحزن؟
الإله المنسيّ من قائمة آلهة الإغريق،
إلهًا للبكاء!!
بكاء الهواء في قفص
بكاء البحر من نفيره..
بكاء جلجامش لأنكيدو
لكن
هل يستحيل الدمع عشبة خلود؟
هل يبكي الضوء أمام مرآته؟
أيتها الحياة:
ﻻ أقدر إﻻ أن أكون أنا
أحمد
إن أمت، فالسبب: جرعةٌ زائدةٌ من الحياة.
لینک کوتاه : |
