شعری از ابوالفضل پاشا
تاریخ ارسال : 29 اسفند 92
بخش : شعر امروز ایران
89
اگر از ریگهایی که در جوانی
از کفش خود درآورده بودم
سراغ بگیرم
چرا تعجب کنم که هر کدامشان
سنگ بزرگی که چنان بالغ شدهاند
و حتا ازدواج کردهاند
و خانوادهیی که در جاکفشی اگر میبینی
نباید مرا مقصر بدانی
که من سنگها را چهگونه به رسمیت میشناسم
ولی شما برایشان شناسنامه چاپ کردهاید
و به دوش میکشید!
من از جوانی از همین کارها گریزان نبودم
که اگر کسی فرض کن دلاش را
به سنگی خوش کند
تا روزی بخواهد از شبی بپرسد
که سنگها چرا چنین بردبار و چنین صبور
به حرف ما گوش میکنند و
هیچ خسته هم نمیشوند
من به عقلشان شک نمیکنم
که حتا خودم بارها
با کلههایی که پر از سنگهای ریز و درشت گفتهام
و هرگز ندیدهام که از ساعت کار خود
گلایه کنند و از تعطیلی سراغ بگیر
و من قسم میخورم
که اگر یک بار دیگر به من
امکانِ به دنیا آمدن بدهید
سنگ میشوم
و البته یک لحظه هم به پای حرف شما
گوش نخواهم نشست
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه