شعری از آزیتا قهرمان
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
کسی خانه نیست
سیاه خوابیده ایم
هر دو سیاه روی کاغذهای سفید
من و خدا
و رگهایمان در هم گره خورده
و خونمان هردو یکی ست
در سینه ام گلوله ی داغی ترکیده بود
و آسمان داشت در او بو می گرفت
مردی که در تنم مرده ام
زنی که او کشته در خودش پوسیده بود
رعشه ی انگشتهای چروکش روی ماه
دویدنم دور باطل الاباطیل روی باد
شب ها این سقف لاعلاج
بدخوابمان می کند چک چک کلمات
و چقدر تنهاییم اینجا و ...
نیست کسی
جز شعر و من و خدا
وقتی در می زنند
هر سه فریاد می زنیم
کسی خانه نیست.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه