شعرهایی از هرمز علی پور

تاریخ ارسال : 28 اسفند 03
بخش : شعر امروز ایران
۱
این میتواند نگاه من نیز باشد
که لحظهها را انگار کن
به قصد مرگ طی میکنم
از گریهام به آغاز حتی
و اینکه همیشه جای کسی در زندگی خالی
باید باشد است
یا که مرزهای زمینی و دریایی و بعداً هواییها
برای جنگها
جان میدهد در تناسبها
یا عکسهایی را که با حوصله بگذرانم از
نگاه و چشم
در کجا و نقطهی جهان و هستی هست
آن لحظهها که دور از من است دیگر و
به اکنون
که یادآوردنهایی نمیگذارند غلیظتر شود
در انسان آن حس و میل مردن گاه
که نه هیچ کس و نه هیچ کتاب
مرا بهسمت آنچه دلم دوست دارد
به زیبایی و
به اصرار
نمیتواند که بترساند
هیچ
اما چرا گاه به مثل اینکه دوست ندارند ببینند
عدهای که کم
هستند و هیچ
ولی هستند
که کسی بخواهد ادامهی خودش باشد
میشود
عاشق اگر باشد
تنها فقط بگذارند که تنها زندگی کند
که مرگ را آموخته از
مادر
و
بر این زمین که
۲
به من چه اضافه میشود به روز
از یادها و دیدن و شنیدنهایی یا
چه کم میشود از غیبتهایی
که تا لحد ممکن است ادامه گیرد حتی
آدم نمیتواند بعضی چیزهایی را که به دل دارد
یا که سر
بریزد بیرون همینطوری که
سرفه یا عطسهها را
و حالا
من که یک شاعر هستم بهعلاوهی اندوههای بزرگ سرزمینم و
شادیهای محض خود باز هم
پس چرا به حرفهایی تکراری اعتنا کنم باید
پس نمیکنم
از هر دهان که خیال میکند که از خودم
بهتر شناخته است مرا
کسی چه میداند که بعضی از صداها بهشدت
ظلمیست بر روح من
برعکس پیامی که
انگار بهاری زودرس را به من اهدا کرده باشد
که برای من
گاه میشود که یک لغت از جانب کسی که
ممکن است نتوانم ببینم
او را
چنانکه میخواهیم
معنایی معادل جهانهایی را به من ببخشد
که تمام اندوههای معمول را
باطل کند
تا من
با شعرم احساس غریبگی نکنم
یا اینکه
هرچه
لینک کوتاه : |
