شعرهایی از هرمز علی پور | |
نویسنده : هرمز علی پور تاریخ ارسال : 29 اسفند 92 بخش : |
شعرهایی از هرمز علی پور
1
یا همین ترانه که در ظاهر
انگار که وصف یک باغ است
پیوند سینه و خورشید
میوه ی مرکب به این قشلاق
گلی که مبتلای خورشید است
خودش هنوز نمی داند
چون ما که به تأخیر باران
به ترس می افتیم
2- زندگی
شوخی بر نمی دارد اما
دلی که می تپد و به جز دوست داشتن بلد نیست
در زیر الفبا و
به مژه هایی که می رسد
نقطه ای ست جهان برای او
که جای ترس را بداند
دنبال خلاصی از
دست خود هستم
در تلفن شما سبز می شوم اگر
گاه و بی گاهی
3
برای همین که مثل این که می دانند
جنگل های چشم به راه
از غیاب شاعران است و
سوارکاران که بیرون نمی زنند به
باران و اسب های برهنه ای حتا
کی از خود شروع کند
کی از خود
کی از ما شروع شود
کی از ما
بدون تصویریان
بدون ویترینیان
4- به خورشید
از کسی نخواسته ام اما
که عکسبرداری ممنوع است به این مکان
قدم زدن قدغن است به این نقطه
و بر چمن نشستن جرم است
این طور هم نبودم که بگویم
بیاورید ململ سپیدم را
و به خورشید بگویم
بگذار کامل شود غروب من
بعد به هرطور که می خواهی بیا و
حرف نزن یا بزن