شعرهایی از ناهید عرجونی


شعرهایی از ناهید عرجونی نویسنده : ناهید عرجونی
تاریخ ارسال :‌ 29 بهمن 00
بخش : شعر امروز ایران

 

۱
این نامه را برای خودم می‌نویسم
برای تکه‌های خودم
یا "ابد الآباد"ام
انگشت‌هایم را جاگذاشته‌ام روی پوست تن‌ات
یا "باد"ام  پراکنده‌ام زخم‌هایم را در این سرزمین

سهمی برای تو بودم
که نبودی
سهمی برای خاک که برادر من بود
و دو فنجان برای همه‌ی عصرهایی که نمی‌توانستم جلودارِ چشم‌های  قهوه‌ایِ خودم باشم

- با من حرف بزن
بگو راه‌زنان خراسان  به آن پیر زمین‌گیر چه گفتند
می‌خواهم گریه کنم
به خوابم بیا
تکه‌هایم را پس بیاور
می‌خواهم گریه کنم

 
یا "ابد" منم و  پیراهن
منم  و دو فنجان
و دردی سیاه و سفید
که می‌پیچد توی تنم
و شقیقه‌هایم
مثل دو فرشته‌ی کوچک بال‌بال می‌زنند
تا ببوسی‌شان!

 


۲
گرد بود زمین
از گالیله کوچک‌تر بودم که فهمیدم
و بعد خیالات بَرَم داشت که می‌شود همه‌چیز را گفت

بگذار از اول شروع کنم
از اولین دوستت دارم که کوچه خلوت بود
و مَرد می‌شدی اگر نمی‌مُردی

نمی‌مُردی اگر مَرد می‌شدی
مَردِ من !

اگر یک‌بار
فقط یک‌بار دیگر دوستت دارم را
آهسته می‌نوشتی
زیر چهارپایه
شبیه زمین گرد است
در آهستگیِ دادگاه گالیله

- این چهارپایه را بردار سرباز
می‌خواهد حرف بزند انگار
این پدرسوخته

توی جیب راست‌ات عکس من بود
با مقنعه‌ی مدرسه‌ام بودم
سرباز دانسته بود
دوستت دارم‌های تو من هستم
با غیظ گفته بود
دخترهای کورد...
و چیزهایی که فرمانده لیز بخورد در نیمه‌شب‌هایش
در عریانیِ خودش
و بخندد
طوری گفته بود که هم بشنوی
هم نه!
و حرص‌ات را بالا بیاورد و ببیند
لب‌هایت را گزیده‌ای
خون خونت را خورده است

سرباز دیده بود

مَرد می‌شدی اگر نمی‌مُردی
مرا بیش‌تر از اعلامیه‌های لعنتی‌ات دوست داشتی اگر
بیش‌تر از حزب‌های زبان نفهم

زمین گرد بود
و سرباز چهارپایه را انداخت
و عکس‌ام را
گذاشت سیر ببیند
گذاشت روی کفش‌هایت که افتاده بودند یک گوشه
گذاشته بود که گریه کند عکس
چروک بخورد
و سال‌های بعد
سر در بیاورد از آسایشگاه
از گریه‌های گاه‌به‌گاه مَردی پیر
که خاطراتش را
از جنگ می‌نوشت

 


۳
برای خودم که نه
برای اسبی که توی خون‌ام شیهه می‌کشد
فکری بکن

بگو چه‌طور بگویم دویدنم به دردش نمی‌خورد
به دردش نمی‌خورد موهای بلند
و چشم‌هایی که اسم‌شان مریم است

برای یک اسب سخت است دکتر
سخت است مدام بخورد به دیواره‌ی رگ‌های یک زن
بخورد به انگشت‌هایش که مضطرب هستند
برای یک اسب دویدن توی دایره‌ای که خاکستری‌اش قرص می‌خورد
زیان‌آور است

گیرم که حال من خوب بشود اما
برای اسبی که یالش بلند است
و توی رگ‌های یک زن شیهه می‌کشد
سخت است زندگی
سخت است که  اسم چشم‌های زن مریم باشد
و با قرص‌هایی که رنگ‌شان سبز است
به خواب برود

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :