شعرهایی از ناهید عرجونی
تاریخ ارسال : 3 خرداد 00
بخش : شعر امروز ایران
۱
عصر بهخیر
چشمبادامی کافینتهای بی در و پیکر
که از خیابانهای شلوغ
سر آوردهای!
من موهایم را ریختهام
پای این وبکم
و با دستهایم حرف میزنم
تند تند
و صورتم داغ میشود
با دو قهوهای
که نمینوشیام
و بادامهایی
که دیده نمیشوند
از این زاویه که نشستهام
نقطه نمیگذارم سر خط
تا مهاجرت
کلاه بزرگی شود
از کابلستان
تا چهار باغ
و تو
به زبان دَری
یک بار برای همیشه
ببوسیام!
۲
میروم کمی دوستت دارم بگیرم
دو فنجان سیاه و سفید
مواد لازم برای کیک
کمی چای خشک
برای خودم یک شال سبز بگیرم
یک جفت گیره مو
کمی قرص خواب
میروم آلزایمر بگیرم
فراموش کنم که رفتهای
که برنمیگردی...
توی چهارراه بایستم
فراموش کنم راه خانه را
پلیس بیاید
مردم جمع شوند دور و برم
کاغذی را توی جیبم پیدا کنند
که شعر نیست!
کلمات خودم نیستند
به راه بیافتم
رانندهای بگوید دور است گم میشوید
نشنوم...
کسی بگوید حالش خوب نیست
نشنوم...
راه بیافتم به سمتی که آمده بودم
گوش ندهم به صداهای مردم که درهم است
به قدمهای خودم که آشفته
یادم بیاید
آمده بودم دلم برایت تنگ شده است بگیرم
و دستهای نرگس
۳
عاشقات شدهام
درست مثل این که زمین
تنها در تو راه برود
و مردهای دیگر
تنها راه بروند
در امتداد زنهایی
که توی کوچه
عاشقات میشوند
و توی خوابهایشان کوچ میکنند
از لباسهای مردانهات
به لباسهای مردهایشان
من اما همیشه توی لباسی هستم
که دکمههایش را
دوختهای روی پوست نازکم
و دلش میخواهد باز شود
رو به ساعت هفت
رو به زنهایی
که دکمههایشان را تند تند میبندند
تا بچههایشان را به مدرسه برسانند
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه