شعرهایی از نازنین رحیمی
تاریخ ارسال : 22 تیر 96
بخش : شعر امروز ایران
شعر اول :
میخواهم خواب مادرم را ببينم
همراه پريانی كه از دامنش بالا میرفتند
تا نرمش موهای من
بر دستهای او
هر بعدازظهر ساعت پنج
خبر كه برتنم زخمه میزند
كودكي را سقط میكنم
هر روز
هر روز
اين روزها
يك هيولای بزرگ
نفس حبس
بر سينهی تهران خوابيده ست
و من پاورچين پاورچين
دنبال دست پريانم
كه بگيرندم دست
میدانی دست بالای دست بسيار است؟
و خبر پشت خبر
چهار زانو نشسته كنار مرگ
بي هيچ ترسی
به من
كشتیای هديه بده مادر
شايد در خواب تو
از اين جا بروم
شعر دوم :
بعد از آنهمه دقايق تنگ نشده در كف دست من
بعد از آنهمه پيادهروهای طی نشده
در زير پاهای ما
بعد از آنهمه آهسته حرف نزدنها
لب به دهان فرو نبردنها
گوشه چشم نازك نكردنها
بعد از آنهمه
ملحفههای مچاله نشده روی تخت
درهای بسته نشده
فرشهای جمع نشده
به هم نريختنها
و دو به دو فنجان
و دو به دو گيلاس
و تنگ و تنگ لابهلای هفته
نبودنها
من هنوز
بين موسيقی و غروب
تورا ادامه میدهم
تو نيستی
من هنوز
به نجابت بازوی تو عادت نكردهام
هنوز بوی شبدر را از ميانهی چانهات
جمع نكردهام
هنوز گوشم به خاك چسبيده است
و صدای تجزيه شدن و ياختهها و ريشههای زير خاك را می شنوم
جز صدای پاهای تو
تو نيستی
و اين نصفالنهار
هنوز هر شب
از تنم میگذرد
نوازشی میكند
تا بوی مزرعه را به تو برساند
اين روزها
نگاه نمیكنم
عطسه نمیكنم
سرفه نمیكنم
نكند از چشمهايم بيرون بزنی
آشكار بگويم
صندلی عزادارها خالیست
بگذار خالی بمانند
هنوز دقايق تنگ نشده در كف دست ما
باقیست
بگذار خالی بمانند
چقدر اين دوست داشتن
بدهكار من و توست
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه