شعرهایی از نادر چگینی
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : شعر امروز ایران
۱
پشت، سر، هم
دست کم روی هم روی هم
نوشتهای باران را از روی دست هم
شاعر مادرزاد عاشق
از همان قرار اول با چتر بسته هم
میداند بی حساب و بی کتاب
ب، باران میرسد به گلهای سرخ قالی یا کاشی
خیابان به خیابان هم بشود میشود نعره گوزنی
که افتاده یا نیفتاده شاخ و شونه میکشد با نعرهی مستانه
حالا بشود یا نشود
دستی جا میماند
جا میماند کنار همین لای روزهای سخت غمگنانه
حالا بشود که شده
آمده شهر به شهر هم شده خواهرانم دختران و زنان شعرانه
روسریهای باز دلیرانه
حتی وسط این شعر
این زیبایی پر از گنجشک از چند بار دست کم روی هر سطری میپرد بپرد
بااینحال از هرطرف که رسیده نرسیده به سیب رسیده
به ظاهر این بشقاب که ناتمامه
به آخر این شعر که نقطه سر خط داره
نداره هم داره بارانی که میباره سرتاسر این متن هم
نمنم بارانه.
۲
میدانستم
سرتاسر ماجرا دستم در پوست گردویی
یکی که بروم برای فرضهای مناسبتری سربههوایی کنم
منحصرا برقصانم خود را در خودم
به ضرب همان چند نگاه
یا یکی که سر بزنم به دیوانگی
زیر چین این پیشانی
که چه بلند
هر کجای هر چیز دیگر در این کثافت تنهایی
میدانستم
یکی از این روزها
دست در دست روزهای دیگر
در این یکی بود و یکی نبود
که نعره زدم
مشتی از خود را پاشیدهام مرا
خیابان به خیابان شدهام
در این یکی بود و یکی نبود
هیچ کس نبود.
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
