شعرهایی از لطیف هلمت
ترجمه ی سامال احمدی
تاریخ ارسال : 10 شهریور 99
بخش : ادبیات کردستان
شاعر: لطیف هلمت
مترجم: سامال احمدی
لطیف هلمت سال ١٩٤٧ در شهر کفری بە دنیا آمد.
از بنیانگذاران جریان شعری ''کفری'' است.
پانزدە مجموعە شعر منتشر کردە است:
١- خدا و شهر کوچکمان
٢- آمادە شدن برای تولدی دیگر
٣- گیس آن دختر سیهچادر ییلاق و قشلاق من است
٤- گردباد سفید
٥- شعری کە پایان مییابد و پایان نمییابد
٦- نامەهایی کە مادرم نمیخواند
٧- کلمەی زیبا گل است گل
٨- سرود بینوایان
٩- این رودخانە خشک نمیشود
١٠- گرگهای لطیف هلمت
١١- سازش و چالش میان شهروندان الکترونی جمهوری لطیف هلمت
١٢- متنی رها یا مونتاژکردن گزارشهای کاریکاتوری
١٣- دندان آیندە مثل دندان جنگ سفید است
١٤- عشقنامەی قرن بیست و یک
١٥- متنهای شعری مینگذاری شدە با حوادث رمانگونە
جشنوارەی یادبود ستارەهای زمین
(١)
از هر جا
کە صدای پای کلمەای نو میآمد
او را بە دنبالش دوان میدیدم
از هر جا
اینجا آنجا
کە قحطی کلمە بود
ستارە از شب میدزدید
و از آن هزار کلمەی نو میساخت
و با آن مینوشت:
یاء
الف
خ
یاء
میم؛
جلال میرزاکریم[1]
(٢)
بە جای یک قلب
هزار دل در سینەاش میخواند
نە، دە هزار
شاید فراموش کردەام
یک میلیون
صد میلیون
کە با هر صد میلیون قلبش
وطن را دوست میداشت؛
فریق امین[2]
(٣)
بە جای یک جان
صد هزار جان
در کالبدش مسخ میشد
نە، دە هزار
نە، یک میلیون
نە، هزار هزار میلیون جان
و با همەی هزار هزار میلیون جانش
متنفر بود از دشمنان کورد؛
محمد پژار کلاری[3]
(٤)
تنها یک قلب
در کالبدش
شعلە میزد مثل گوگرد
تنها یک قلب
کە هیچ دختری نمیتوانست آن را تسخیر کند
تنها یک قلب در خیابانهای کالبدش راه میرفت
آن را بە هیچ زنی نبخشید
آن را بە وطن هدیە کرد
وطن نیز گوری بی نشان
برایش تدارک دید؛
حمید ریبوار[4]
(٥)
جسمش دانشجو بود در بغداد
و قلبش در ''سەرشەقام'' و ''چوارباغ''[5]
نامەهای کوهستان را
بە پیشمرگەهای شهر میرساند
جسمش دانشجو بود در بغداد
و در سلیمانیە
نامەرسان رفقای شهر و کوهستان بود
سرانجام آخرین نامەی خود را
با خون دل
از کوهستان برای شهر نوشت؛
برهان مصطفی معروف[6]
(٦)
قبل از تولد
پیشمرگە بود
پیش از شکفتن گل
با گل رمان مینوشت
قبل از این کە وطنی داشتە باشد
نقشەی وطنش را
بر کف دست دوستانش میکشید
میخواست بلندترین رمان
دربارەی دو عاشق انفال شدە
بر ساحل چپ ''ئاوەسپی''[7] بنویسد
قهرمان رمان
دست بر منخرینش گذاشت
مرد و نمرد
نمرد و مرد
اما رمانش را بە پایان نبرد؛
استاد نجیب گرمیانی[8]
(٧)
بە هر جا کە میرفت
میبایست کلمەای نو شکوفە دهد
و میبایست پر شود از گلهای نامرئی کرکوک
گاهی از کلمات خشن باغچە میساخت
و آن را بە کودکی در ''رحیماوا''[9] میبخشید
هرگز بە انتظار گودو نمینشست
مدام بر روی دیوارها
مژدەی برگشتن چگوارا مینوشت؛
نورالدین محمد سعید[10]
(٨)
با هولیر[11] درآمیختە بود
او خود هولیر شدە بود
و هولیر نیز سراسر او بود
گاهی کە میخواست شعر بنویسد
تصویر قلعە میکشید
یا تصویر منارەی ''چولی''[12]
یا نگاه گدایی در مقابل چایخانەی ''مچکو''[13]
هولیر نیز
هرگاه بە دیدار شاعری میرفت
میدیدند کە بە خانەی عبدالخالق سرسام[14] میرود.
(٩)
از سکوت او
شعر و صدا میبارید
از زمرد و مروارید سکوت
خانەای پر از هیاهو و بلوا میساخت
هر روز ساکت
بە سوی آسمان دست بلند میکرد
و خوشەای از آتش میآورد
بر روی دیوار سکوت
با گرز خورشید
تصویر ''جبل حمرین''[15] نقش میكرد
و برای آخرین بار نیز
قلمش را پر کرد از خون خویش
آخرین شعرش را برای کرکوک نوشت؛
شهید مصطفی گرمیانی[16]
(١٠)
بە قدری شیفتەی کلمە بود
روز از قرص خورشید
و شب از خندەی ماه
بوسەی لیلی و مجنون
و سوسوی پروین و ترازو
کلمەی نو میساخت
وقتی کە از خانە بیرون میرفت
عطر شعرش بە درب خانەهای مردم میکوبید
کرکوک بە ''گلستان'' و ''بوستان'' تبدیل میشد
بە قدری شیفتەی شعر بود
وقتی کە از خانە بیرون میرفت
هر جا خاربنی میدید
آن را از ریشە برمیکند
و شعر در جای آن میکاشت؛
عباس عسکر[17]
(١١)
دیوانە نبود، دیوانە شد
شاعر نبود، دینامیت بود
بە دنبال شعری مسافر
هزاران کوه میگشت
در اتاق شعری تاریک
قلبش همچون شمع میسوخت
نە هولیر را ترک میکرد
نە یک وجب از شعر دور میگشت
در آغاز هستی
او با شعر توأمان بود
بەطور اتفاقی یک روز شقە شدند
شعر بەسان ستارەای از مدار افتادە
سقوط کرد
و هزاران قطعە شد
هر قطعەاش در گلوی گیتاری جا گرفت
اما نیم دیگر آن
در هولیر بر زمین افتاد
و بە انور مصیفی[18] تبدیل گشت.
(١٢)
حتا اگر شعر نبود
او شاعر بود
حتا اگر برف نبود
سفیدی قلب او برف بود
رفیقی نداشت کە نامش کینە باشد
دلش را بە مدارا سپردە بود
آرامی از طوفان
و تحمل از کوه آموخت
دلپاکی هم از گیاه سبز خریدە بود
پسینگاهان از نور غروب
مست مست میشد
حتا از مرگ یک قطرە شبنم
پست پست میگشت
صوفی بی دین بود
نە آسمان میخواست، نە زمین
و از رٶیا برای خود دنیای دیگری ساختە بود
گناه او فقط پیمانەای بود
پر از شراب و شعر
خدا بیامرزد این گناهاش را
جوانمرگ، صلاح محمد[19]
[1] . از شاعران نوپرداز و یکی از امضا کنندەگان بیانیە شعری ''روانگە'' (دیدگا).
[2] . شاعری کە جوانمرگ شد.
[3] . شاعری کە جوانمرگ شد.
[4] . نویسندە و مترجم، در سن جوانی چشم از جهان فرو بست.
[5] . نام دو محلە در شهر سلیمانیە.
[6] . نویسندە و مترجم بود، شهید شد.
[7] . نام رودخانەای در منطقەی گرمسیر جنوب کوردستان.
[8] . داستان و رمان مینوشت.
[9] . نام محلەای در کرکوک.
[10] . نویسندەای کە در جوانی چشم از زندگی فرو بست.
[11] . اربیل؛ مرکز اقلیم کوردستان – عراق.
[12] . منارەی چولی، منارەی تاریخی مشهور شهر هولیر است، کە بە همراه قلعەی دیرین هولیر بە نماد آن شهر تبدیل شدەاند.
[13] . چایخانەی مشهور شهر هولیر کە پاتق روشنفکران و نویسندگان است.
[14] . شاعر بود.
[15] . زنجیرە کوهی کە کوردستان را از عربستان عراق جدا میکند.
[16] . نویسندە و مترجم بود، شهید شد.
[17] . شاعر و مترجم بود.
[18] . انور مصیفی در شعر کوردی تجربەی زبانی متفاوتی داشت کە در سنی کە هنوز جوان بود بر اثر سانحەی تصادف اتومبیل شعر و زندەگی را ناکام گذاشت.
[19] . شاعری کە جوانمرگ شد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه