شعرهایی از فرامرز سه دهی
تاریخ ارسال : 29 اسفند 95
بخش : شعر امروز ایران
1
در تو روﺩﻱست
در من رود رودی
2
این رود تو را به گریه ﻣﻲاندازد
مرا ﻣﻲبرد
3
ﺳﻨﮕﻴﻢ
و ﺳﺎﻳﻪ
ﺭﻭﺩ اﺯ ﻣﺎ ﻣﻲﮔﺬﺭﺩ
4
ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻱ
ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺷﺪﻡ
ﺑﻠﻮﻃﻲ ﻛﻪ ﺩاﺭﻡ
و ﻧﺪاﺭﻡ
5
ﻣﻲآیی
از پس پشت کلمه بود
کوه
و ﻗﺪﻡهات
کلماتی که خورشیدند
بالا ﻣﻲآیند
و باز هم بالا
برای شنیدن
کی و کجا ﮔﻮﺵهای من بود مانند ﭘﻠﻚهام
آهوﻳﻲست خواب
رسیده
یا
نرسیده به چشمه
گلوله ﻣﻲخورد
نمردیم و
گلوله خوردیم
هزار و سیصد و هشتاد و هشت گلوله خوردیم
مردیم
تا عاقبت شدیم
دانستیم:
شب فقط شب است
فریب ساﺩﻩای که طولانی ﻣﻲشود
برای طلوع کردن است
که غروب ﻣﻲکند خورشید
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه