شعرهایی از علی جهانگیری


شعرهایی از علی جهانگیری نویسنده : علی جهانگیری
تاریخ ارسال :‌ 28 اسفند 03
بخش : شعر امروز ایران

 

 

۱
هی جلو آمدی و ما
عقب‌نشینی کردیم 
باید بنشینم حساب کنم
در سال چندم قبل از تولدم هستم
کار از من و ما و شما گذشته است
این شهر را کجا کفن کنم؟
این ابر، این هوا، این آفتاب
این خاک بی‌پدر را  ، کجا خاک کنم؟

 

۲
سنگ را خوش دارم 
همین که هست 
گفت سیاه به من می‌آید؟ 
گفتم: تو به سیاه می‌آیی 
اقیانوس هم نمی‌تواند بیش‌تر از خودش، 
در خودش، 
فرو برود 

 

 

۳
بوی چوب را نمی‌توانم از درخت بردارم
نمی‌توانم از پوستم بیرون بروم
و از صدایم بلندتر باشم 
البرز جای دیگری ندارد که برود
حس خوبی است
درخت بوی چوب می‌دهد
و خاورمیانه اگر یک‌روز منفجر نشود
حتماً به جای دیگری رفته است

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :