شعرهایی از علی جهانگیری
تاریخ ارسال : 29 مهر 95
بخش : شعر امروز ایران
1
قایقی کاغذی
بدون ﻗﻂﺐنما و بادبان
همین جاها گم شده بودیم انگار
نیاز به آگهی در روزنامه نیست
وقتی با هم هستیم
از گم شدن ﻧﻤﻲترسم
او ﻣﻲتواند تو باشد
من را سه نفری شریک ﻣﻲشویم
در این حوض چهار در چهار
که ماه را گرفته در خودش فشار ﻣﻲدهد
اصلا درد را حس ﻧﻤﻲکنی
ﻣﻲتوانیم به هم کمک کنیم
وقتی به دنبال من ﻣﻲگردیم
پیدا شدن ﻗﻂﺐنما ﻧﻤﻲخواهد
برای چندمین بار چشم ﻣﻲگذاریم
پنهان ﻣﻲشویم
از اولین غریبه ﻣﻲپرسیم
کسی ما را ندیده؟
2
سایکوز نوع چندم بود
گفته بودی
درﺧﺖهای توت انجیر ﻣﻲدهند
و قورباﻏﻪها و ﺗﻜﻨﻴﻚهای شعر کوتاه
قور قور، باغه
نگاه مینیمال و کنسرت پرندگان
بالماسکه در نماز جمعه
تاصبح ابوعطا برای انجیر
و دامنی کوتاه برای شعرهایت
آخ اگر نیما بفهمد
آخ اگر انجیر
اگر دامن کوتاه
دینامیت ببند به این ریل
که ته ﺗﻪاش بالماسکه است
لینک کوتاه : |
