شعرهایی از علی جهانگیری


شعرهایی از علی جهانگیری نویسنده : علی جهانگیری
تاریخ ارسال :‌ 24 دی 94
بخش : شعر امروز ایران

1

از من دهان می ماند

با سائیدن  دندان ها به روی هم

« صدای اره برقی »

عنکبوت هایی سمج

کوچه های خاکی روستا را

به اسکلت آسمان خراش می بافند

خراش می گیرد آسمان از شیون درخت

و این هجرت بزرگ جانوران است

حشرات برای خورده شدن

حق انتخاب عنکبوت خود را دارند

« صدای اره برقی »

چراغ خیابان تا اتاق خواب

همیشه سبز است تا . .

و ریشه ها به دنبال شلیته ی عروسی  مادر

خاک اره می شوند

خاکمان ، خاک اره !

مخلوطی از بوی بلوط و کاسه ی تنبور

« صدای اره برقی »

غیرت پدر که قهوه ای بود عین شیب و تند باد

و دهانش به اندازه ی مرگ باز مانده بود

تا ساعت ها پس از اضافه کاری

در لا به لای  ذهنت می چرخد و خونت را می چوشاند

لابه لای پرونده ها

لابه لای آسمان خراش و مترو

لا به لای اتاق خواب

برای صدمین بار عنکبوت را می کشی

لگد می زنی و له می کنی

نمی خواهی ، نمی خواهی ، نمی خواهی

سایه ای  تنبور می زند در سایه ی بلوط

« صدای اره برقی »

 

2

قایقی کاغذی

بدون قطب نما و بادبان

همین جاها گم شده بودیم انگار

نیاز به آگهی در روزنامه نیست

وقتی با هم هستیم

از گم شدن نمی ترسم

او می تواند تو باشد

من را سه نفری شریک می شویم

در این حوض چهار در چهار

که ماه را گرفته در خودش فشار می دهد

اصلا درد را حس نمی کنی

می توانیم به هم کمک کنیم

وقتی به  دنبال من می گردیم

پیدا شدن قطب نما  نمی خواهد

برای چندمین بار چشم می گذاریم

پنهان می شویم

از اولین غریبه می پرسیم

کسی ما را ندیده ؟

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : عفت کیمیایی - آدرس اینترنتی : http://

بسیار خوب