شعرهایی از رضا سلیمانی


شعرهایی از رضا سلیمانی نویسنده : رضا سلیمانی
تاریخ ارسال :‌ 22 مهر 99
بخش : قوالب کلاسیک


 

 

 

 

تا شرح دهم منزلت خیره‌سری را
- بر دوش کشیدم همه‌جا دربه‌دری را
جز سینهٔ پُردرد به ما ارث ندادند
حالا چه کنم این‌همه ملک پدری را
ماندیم که لب‌های تو را تلخ بنوشیم
تا باز کنی بستهٔ آن قندِ دری را
سخت است ببرّم وَ به دنبالْ بیافتم
- این پای به‌گل‌مانده‌ و یارِ سفری را
از شوخی آن مردمِ ظالم بنویسید
تقدیر من سوختهٔ لب‌شکری را
تاریخِ تنت را اگر از نو بنویسند
دیوانه کند نسل جریر طبری را
در پرده‌ات آورد و سپس حُسن تو را گفت
می‌خواست خدا باب کند پرده‌دری را


هر سمت جهان رو به نگاه تو دری هست
آیینه در آیینه بیفتد خبری هست
بر شانهٔ خود تیغ بیانداز و نیانداز
هر لحظه برای تو سر تازه‌تری هست
هرچند عقابان موازی نرسیدند
در وسعت گنجشک برایت سپری هست
پنهان شده در روشنی چشم تو ماهی
امروز میان من و ماهی نظری هست
پَر داد دهان را و تو را مختصر آورد
ابعاد جهان در پَر تو مختصری هست

 

درون حلقهٔ چشمم، پرنده رفت به باران
پرنده رفت به فانوس، پرنده رفت به زندان
تب طراوت انگشت در کتابِ مردد
کمی سخاوت بودا، کمی صراحت قرآن
حضور خستهٔ سینی، سکوت روشن چاقو
صدای ضبط قدیمی، هجوم سیب به دندان
در انتهای دهانم همیشه پنجره‌ای هست
برای این‌همه گنجشک در گلوی زمستان
به اعتبار دهانش، اتاق دایره‌ای شد
لبی رسیده به طاعون، سری مماس به گلدان
نشسته‌ام که جهان را به فاق پرده بدوزد
زنی که رفت به قیچی، زنی که رفت به ایوان

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :