شعرهایی از حسین چمن سرا


شعرهایی از حسین چمن سرا نویسنده : حسین چمن سرا
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 04
بخش : قوالب کلاسیک

۱

رهایی نمی‌خواهی از غیرتِ درد؟
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟
چرا این‌همه دست و پا میزنی مَرد؟
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟

نفس می‌کشی و دلیلی نداری!
عبث می‌کِشی انتظارِ بهاری!
به خاک عدم، ای بلادیده برگرد!
پذیرفتن مرگ اینقدر سخت است؟

در این تَیهِ بی‌مرز، بسیار جُستم
تو را دیدم و دیده از خویش شُستم 
ندیدم به رنگ تو آزرده‌ی درد!
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟

امید از چه داری؟ بیابان چه دارد؟
بقا را چه دیدی؟ سگستان چه دارد؟
ندیدی تجاهل به روزت چه آورد؟
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟

گرفتم سواری از آن دور، آمد
برای نجات تو، مأمور آمد
تو را هم از این حصرِ ذاتی درآورد!
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟

مگر جز شب اینجا، حضوری‌ست دایر؟
مگر با شب اینجاست غیری مغایر؟
چه جویی در این غلظتِ تیره‌ی سرد؟
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟

تو کز خویش هم قرن‌هایی مجزّا!
وز آفاق، دل‌خون، ز انفس مبرّا!
هلا ای ز هر انجمن تا ابد طرد!
پذیرفتن مرگ، اینقدر سخت است؟

نه راهی، نه مقصد، نه پایی، نه قوّت
زمین‌گیری و زجر و خواری و عزلت
چه کاری‌ در این وضعیت می‌توان کرد؟
پذیرفتن مرگ! اینقدر سخت است؟

 

۲

 

چه حرمتی را نگاه دارم؟ نگاه‌داران! خدانگهدار!
چه حرمتی مانده اَست از آن خاکِ خاکساران؟ خدانگهدار!

وداع! آوارِ کهنه‌منزل! وداع! آوازِ خفته در گِل!
فراغتِ درفراق! بدرود! داغداران خدانگهدار!

خدانگهدار اهلِ حسرت! خدانگهدار فوجِ عزلت!
بزرگتان بسته بارِ هجرت! بزرگواران خدانگهدار

عجب زمین مفصّلی‌ بود؛ چار سو؟ نه! هزار سو داشت!
طراوتِ سبزِ نبضِ خاموشِ روزگاران! خدانگهدار!

چه آسمان منوّری بود؛ ژرف‌ناک از وقارِ ساران‌!
ای ابرها -خاطراتِ بارانیِ چناران- خدانگهدار!

چه حرمتی را نگاه دارم؟ چه بُهت باید به کار گیرم؟
شما بمانید و نیست‌هاتان! امیدواران خدانگهدار

به شیشه‌ی صبح، وقت پرواز- چشمم از اشکِ دیشب، آبی- 
نوشتم آنَک: چَهاچَهِ سرکشِ هَزاران! خدانگهدار

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :