شعرهایی از حامد اشرف زارعی


شعرهایی از حامد اشرف زارعی نویسنده : حامد اشرف زارعی
تاریخ ارسال :‌ 14 شهریور 04
بخش : شعر امروز ایران

 

 

 

باد

 

می‎خواست مادرش را در آغوش بگیرد
دست نداشت
می‎خواست زن‎اش را ببوسد
لب نداشت
می‎خواست به خانه برگردد
پا نداشت
تنها می‎توانست در باد تکان بخورد
پلاکِ آویزان از نخل.

 

سوءتفاهم

 

پرنده
موشکی که فضله‌اش خانه را ویران می‌کند
آسمان
سیاهی غلیظی بالای سر شهر
و پرواز
آژیری‌ست در رادیو
درباره‌ی همه‌چیز اشتباه فکر می‌کند
کودک زیر آوار.

 

اشکالِ اشکال

 

اشکال
اشکال
اشکال اشکال
اشکال اشکال
اشکال همین‌جاست
نه فتحه‌ای، نه کسره‌ای
و جهان قاچ می‌خورد
هر قاچ چند تکّه و هر تکّه...
اشکال همین‌جاست
که تو منظورم را نمی‌دانی.

آخرین تماس

دو نفر مرگ را به بازی گرفته بودند
یکی من
که تلفن را جواب دادم
و دیگری تو
که جنازه‌ات به من زنگ زده بود.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :