شعرهایی از جلال برزنجی
ترجمه ی سامال احمدی


شعرهایی از جلال برزنجی
ترجمه ی سامال احمدی نویسنده : سامال احمدی
تاریخ ارسال :‌ 10 شهریور 99
بخش : ادبیات کردستان

شعرهایی از جلال برزنجی

ترجمه ی سامال احمدی

 

جلال برزنجی سال ١٩٥٣ در هولیر (اربیل) بە دنیا آمدە است.

هفت مجموعە شعر منتشر کردە است:

١-‌ رقص برف شبانگاهان

٢- گرم شدن

٣- باران رحمت

٤- خاطرەی کسی در باد

٥- نامم را بگذارید در خانە

٦- تلاشی دیگر برای گرفتن فاصلەها

٧- با هم تنها هستیم

 

 

پر شدن نیمەی جان

 

 

دلت لبریز از غم تاریخ است

کی تو نیز بە تاریخ می‌پیوندی؟

یا بەسان راهی سرازیر انحنا می‌یابی

و در بلندی ناپدید خواهی شد

کی تو نیز بە تاریخ می‌پیوندی؟

دوبارە دل سادەات را پیدا می‌کنی

و دیگر خون بە باد نمی‌دهی..

 

دلت لبریز از غم تاریخ

و سایەاش خنک است

در گردباد نیز ریزگردی نخواهد داشت

و اشیاء را در زمان هستی ناپدید می‌کند

در خواب نیز آن کوه بلندی را می‌بیند

کە پسینگاهان مسافرانی را گم می‌کند

 

دلت لبریز از غم تاریخ

و بلند است

در زیر سایەاش

دست در دست هم بە سوی ناکجا می‌رویم

بە مکانی آشنا

و در آنجا بە کودکی می‌رسیم

کە تشنەی آب است

از موج و احساس کوه می‌سازد

ما نیز خاطرەهایمان را در پشت آن کوه می‌گذاریم

و آنگاه خواهیم گفت

این خواب بود یا پر شدن نیمەی جان

بلوای خواب‌ها

ناگهان درونم سنگین شد

رگ‌هایم سست

و نور آشفته‌ی روحم‌

چیزی از خود به‌ یاد نداشت

 

محاصره‌ شده‌ام

حصری عقیم و ابدی

و هستی‌ام در گرمای متعفن خویش منقبض شد

 

در مرغزاری نخواهم ایستاد

که‌ در آن عاطفەام بخار می‌شود

و هرچه‌ بیشتر بمانم چیزهای جاودانه‌تری در آن می‌روید

 

محاصره‌ شده‌ام

نمی‌توانم نظاره‌گر این عاقبت مومیا شده‌ باشم

خوابی

برای مدت اندکی هم که‌ شده‌

رو‌حم را خراب می‌کند

سبزی درون‌ام را

بر بام سبزی طبیعت می‌گذارد

و از نورهای سرمازده‌ استقبال می‌کند

 

هر کس که‌ از این راه بگذرد

نامی مومیا شده‌ او را بە انحراف می‌کشد

یا تازیانه‌ی وحشی باد

زخم‌ها بر پشت او می‌کارد

 

ناگهان درونم سنگین شد

نتوانستم خداحافظی کنم از پسینگاهان کوهستان

یا خود را در بوی  کنیر (1) دامنه‌ها غرق کنم

سنگی نیست که‌ وارد آن شوم

یا آبی مومیا شده‌

که‌ در آن بمیرم

 

در این لحظه‌ی ترسیده‌

در این مدت منحنی

راه‌ رفتن ممکن نیست

درب آن معبد تنبل نیز باز نمی‌شود

 

دیگر از طبیعت نمی‌گویم

او بود که‌ دل ساده‌ی من را بیمار کرد

راه بیرون رفتن را از من گرفت

راه وارد شدن را از من گرفت

 

درونم سنگین شده‌ است

دیگر به‌ دنبال جویبار پس از شستن مرده‌ها نمی‌روم

خوابی

برای مدت اندکی هم که‌ شده‌

سبزی درون‌ام را

 بر بام سبزی طبیعت می‌گذارد

یا این که‌ ناگهان

در آن شب خستە بمیرم

 


 

(1) کنیر با فتح ''ک''؛ گیاهی‌ست با گل‌های زیبا.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :