شعرهایی از جان یوجل / برگردان : صابر حسینی


شعرهایی از جان یوجل  / برگردان : صابر حسینی نویسنده : صابر حسینی
تاریخ ارسال :‌ 16 تیر 91
بخش : ادبیات جهان

شعرهایی از جان یوجل 

برگردان : صابر حسینی

 

جان یوجل در سال 1926 در شهر استانبول به دنیا آمد. وی فرزند حسن یوجل وزیر آموزش و پرورش وقت بود .

جان یوجل در سال 1943 موفق به کسب بورسیه ی تحصیلی خارج از کشور شد اما پدرش از ترس اینکه مورد اتهام استفاده از مقامش برای فرستادن پسرش به تحصیل خارج از کشور قرار بگیرد ، مانع از رفتن فرزندش شد .

جان یوجل بعد ها در دانشگاه آنکارا و کمبریج انگلستان  مشغول تحصیل در زبان های لاتین و یونانی شد و پس از آن در سفارت خانه ها به کار مترجمی پرداخت و مدتی نیز در بخش ترکی رادیو بی بی سی به کار گویندگی پرداخت .

در سال های بعد از 1960 به عنوان یک شاعر مستقل در شهر استانبول قلم فرسایی کرد .

او سالها ی آخر زندگی اش را در (جزیره ی داچتا ) که در جنوب غربی ترکیه واقع بود گذراند و در این میان اشعار خود را در مجلات ادبی چاپ می کرد .

او در دوازده آگوست 1999 چشم بر جهان فرو بست و همراه گل های آفتابگردانی که خیلی دوستشان داشت در جزیره ی داچتا برای همیشه آرام گرفت .

از وی آثار بسیاری بر جای مانده است از جمله ی آن ها می توان به چند مورد اشاره کرد

نوشته ها  (1950)

دیوار عشق (1973)

مرگ و پسرم (1976)

سیاحت ها  (1994) و ...

 

در این جا دو شعر از این شاعر را می خوانیم

 

 

  1

 

من شعر را جدی نمی گیرم

کافی ست شعر مرا جدی بگیرد

مهمان نا خوانده است

ناگهان سر می رسد

یا بنفشه ی آفریقایی را

بهانه می کند

یا جوانی را که مرده است

می نشیند روبرویم

حالا اگر می توانی

بلندش کن

 

 

 ''Ben şiiri ciddiye almıyorum ki zaten

, yeter ki şiir beni ciddiye alsın!

 Davetsiz misafirdir,

 pat diye gelir o.

 Ya bir afrika menekşesin

ya ölen bir delikanlıyı bahane eder,

 oturur karşıma

 kaldırabilirsen kaldır artık.

 

2


در تاریکی

کبریت می کشی
برای دیدن شکوفه های بادام
ودر دریا های ماه مارس،
یک زوج آشفته،
چشمانت چون سردابه ی کشتی
تو مصیبتی بر سرم خواهی آورد
حالایا همه جا را
آتش فرا خواهد گرفت،
یا بهار

 



Kibrit çakıyorsun karanlıkta
badem çiçeklerini görmek için
Ve mart denizlerinde tedirgin bir çift
sarnıç gemisi gözlerin
Bir iş açacaksın sen başımıza
yangın mı olur artık, bahar mı?

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :