شعرهایی از آرش نصرت اللهی


شعرهایی از آرش نصرت اللهی نویسنده : آرش نصرت اللهی
تاریخ ارسال :‌ 27 آذر 94
بخش : شعر امروز ایران

سه گانه ی تابلوهای راهنمایی و رانندگی

«ایست»

کلمه ی سفید تو روی ذوزنقه ی قرمز من

ایست!

تابلویی که تو را نشانم می دهد

که پا به پا کرده ای

در لبه ی پیاده رو.

«ورود ممنوع»

دست از جنگ با من بردار

وقتی نوار سفید را از میان دایره ی قرمز برمی دارم و

ورود ممنوع می آیم

تسلیم و دلتنگ.

«بن بست»

این تابلو دروغ می گوید

بن بست نیستی ای کوچه ی کوچک!

ته تو

او را بوسیدم و رسیدم به یک دوراهی بزرگ.

 

«فرو رفته»

حالا دیگر شهریور از شهر رفته است و

تابستان تن تو را رها کرده به حال خویش

حالا دیگر خبری نیست

از پیراهن کتان و پنجره ی باز

حالا دیگر راز عمیقی هستی در من

که در من

فرو

می رود.

 

«آزادی خواه»

خراش بیداد بر صورت و

تکه های آگاهی در دست

 

گاهی فرزند نبوده      آن گونه که در رویای پدرش     در رویای مادرش

گاهی همسر نبوده     آن گونه که در رویای همسرش

گاهی نبوده             آن گونه که در رویای فرزندش

اما همیشه بوده آن گونه که باید بود

آن گونه که رویای آزادی

خواسته بود.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :