شاهنامه ي فردوسي مؤثر بر رنسانس ادبي گرجستان
لیلا درخش


شاهنامه ي فردوسي مؤثر بر رنسانس ادبي گرجستان
لیلا درخش نویسنده : لیلا درخش
تاریخ ارسال :‌ 1 خرداد 96
بخش : اندیشه و نقد

شاهنامه ي فردوسي مؤثر بر رنسانس ادبي گرجستان

بي شك ادبيات گرجستان تاابدوامداراثري است به نام پلنگينه پوش شوتاروستاولي كه خودشاعرآنرابرگرفته ازآثارادبي ايران مي داندومنتقدان آن رارنسانسي دراين سرزمين ،دراين مقاله بابررسي ده داستان نخست وتطبيق آن باشاهنامه ي سترگ حكيم طوس برآن شدم ضمن معرفي اين اثربه مخاطبان فهيم ادبيات ،تأثير منظومه هاي ديگرپارسي رانيزبرمتن اين اثرنمايان كنم ،لازم به ذكراست اين اثربرخلاف شاهنامه كه حماسه اي طبيعي ست درعمده ي قسمتهاحماسه اي مصنوع است
معرفي اثر:
پلنگينه پوش ،اثرشاعرگرجستان،شوتاروستاولي،مي باشدازاين اثردرزبان فارسي دوترجمه باقي ست يكي ترجمه ي آقاي فرشيددلشادوديگري ترجمه ي دكترمحمدكاظم يوسف پوركه زيرنظرپروفسورماگالي تودوآ،وباتطبيق ترجمه هاي انگليسي وعربي صورت گرفته است.كارترجمه ي آقاي دكترمحمدكاظم يوسف پورموفق تَر ازترجمه ي آقاي دلشادبود،چراكه ايشان اساس كارترجمه رانسخه ي معتبري اززبانِ اصلي قرارداده بودندوتطبيق اثرباترجمه هاي انگليسي وعربي قوت بيشتري به اين ترجمه داده بودازاينرونگارنده پس ازخواندن متن آقاي دلشاد،كاراصلي خودرابراساس ترجمه ي آقاي محمدكاظم يوسف پورقراردادم.البته فراموش نكنيم كه آقاي دلشاداين حماسه رابراساس وروش حفظِ ساختار شعري ترجمه كرده اند.
گرجستان درزمان شوتاروستاولي ،يكي ازقويترين حكومتهاي دوران به شمارمي رفت وتمامي قفقاز،ازدرياي سياه تادرياي خزر،قلمروپادشاهان اين سرزمين بود.سطح فرهنگ ،هنروادبيات گرجستان دردوره ي زندگي روستاولي متناسب بااوضاع سياسي واقتصادي آن بود.گرجستان درآن زمان دوفرهنگستان علوم داشت يكي درايقالتووديگري درگلاتي ،كه دركنارشهركوتائيسي تاامروزنيزبرجاي مانده است.
درفرهنگستان گلاتي ،دانشمندان گرجي،آثارفيلسوفان يوناني وعرب راترجمه  مي كردندوبرنوشته هاي آنان توضيحات عالمانه مي افزودند.درسال ١١٢٢ميلادي كه داويدچهارم،پادشاه گرجستان ،تفليس راازسيطره ي حكومت تازيان بيرون آورد،ساكنان شهرتفليس بيم داشتند كه مورد خشم وانتقام پادشاه فاتح قرارگيرند،امااين پادشاه بزرگوارحتي كوچكترين اهانتي برمسلمانان شهرروانداشت ،تاريخ نويسان عرب،ازجمله ابن الجوري ،اطلاع مي دهندكه اين پادشاه كه لقبش (سيف المسيح)بود،باهمسروپسران خوددرمسجدتفليس ودرنمازجمعه شركت مي كرد وبافيلسوفان مسلمان اين شهرپيرامون مسائل فلسفي وعرفاني بحث وگفتگومي كرد.گرجستان البته ازديربازسرزميني مسيحي بودكه ازنظرفرهنگي وعلمي بيشتربايونان ارتباط داشت.درزماني كه روستاولي منظومه ي خودرامي پرداخت،مسيحيت درگرجستان،تاريخي هشتصدساله داشت.اگرچه هشتصدسال زمان كمي نيست امانبايدفراموش كردكه گرجستان درروابط سياسي ،ديني،اقتصادي وفرهنگي باايران نيزمربوط بود.روابط ايران وگرجستان البته هميشه مسالمت آميزنبود،امانبايدازيادببريم كه روابط خصمانه درميان كشورهادرقرون وسطي ،پديده اي عادي تلقي مي شد،مردم دوكشورامادشمني هارافراموش مي كردندونشانه هاي دوستي راپايدارنگاه مي داشتند.روابط استواروپيوسته ي ايران وگرجستان ،درفرهنگ،هنروادبيات گرجي انعكاسي شايان يافت.حفريات درگرجستان،خصوصادر"ده دوپليس"به اثبات رساندكه يكي ازبزرگترين آتشگاههاي جهان درگرجستان بناشده بود.اينكه درمنابع تاريخي گرجي"كاكاپوس"به جاي كي كاووس،"شيوش"به جاي سياووش "ويشتاسپ "به جاي گشتاسپ و"سيپانديت"به جاي اسفندياربه كاررفته،نشان مي دهدكه درگرجستان ازدوره ي باستان با"خوداي نامگ"آشنايي داشته اند.
متاسفانه ازآثارشوتاروستاولي جزپلنگينه پوش چيزي باقي نمانده است.اين منظومه اگرچه بنابرقول مؤلفش ازداستانهاي فارسي گرفته شده وتحت تأثيرادبيات ايراني است،بااين همه خوداثري تازه ودرخورتوجه است.ادبيات شناسان دنيااتفاق نظردارندكه اولين پرستوي رنسانس ازگرجستان برخاست وآن پرستوپلنگينه پوش شوتاروستاولي است.آرتورزوتنردانشمندآلماني معتقداست كه (نخستين زمان جديددرادبيات جهان پلنگينه پوش است)
ماگالي تودوآ معتقداست:براي ايرانيان پلنگينه پوش مانندقوم وخويش نزديكي است كه آن راهنوزنديده اندوبااوآشنايي ندارند.داستان اين منظومه وويژگيهاي سبكي وهنري مؤلف آن،ازجمله اغراق ومبالغه ،توصيفات وغيره،براي خوانندگان خمسه ي نظامي بيگانه نيست ،بااين همه نبايدفراموش كردكه جهان هنري روستاولي ،هميشه شبيه ادبيات فارسي نيست.آري،روستاولي قوم وخويش نزديك نظامي هست ولي برادرتني اونيست.جهان هنري روستاولي ،باجهان هنري ادبيات فارسي متفاوت است.منظومه ي روستاولي نه جواب است،نه تقليدونه نظيره .مؤلف اين منظومه شاعري است كه آثارفيلسوفان ونويسندگان گرجستان،ايران وعربستان راخوانده ،ازآن هابهره برداشته ومنظومه شاعري است كه آثارفيلسوفان ونويسندگان گرجستان ،ايران وعربستان راخوانده،ازآن هابهره برداشته ومنظومه ي بديع وبي سابقه نگاشته است.ايدوئولوژي پلنگينه پوش ازدين مسيحي نشأت گرفته است اماتأثيرحكمت نوافلاطونيان ،كه ازمكاتب ويژه ي مسيحيت بود،برآن آشكاراست.درباره ي دونكته ي كانوني پلنگينه پوش (عشق حقيقي ومجازي ،ر.ك .زويادگامساخورديا،هنربديعي پلنگينه پوش،تفليس،١٩٩١،توضيحات پلنگينه پوش،تفليس١٩٩٦ص٥٠٤)نگارنده معتقداست اين منظومه كه درصفحات آينده بيشتربررسي مي شود حماسه اي است مصنوع وبرخلاف نظرمنتقدان كه معتقدندبيشترتحت تأثيرخمسه ي نظامي است بيشترتحت تأثير سمك عياراست.درايران،دوستداران ادبيات،ازشوتاروستاولي ومنظومه اوغافل نمانده اند.پژوهشگران ايراني گاه خلاصه اي ازداستان پلنگينه پوش رانشرمي كردندوعقيده ي خودرادرباره ي اين منظومه ومؤلف آن ابرازمي داشتندمثلادرمجله ي ارمغان حمزه سردادور(طالب زاده)گزيده اي ازپلنگينه پوش رابيان كردوازخوانندگان پرسيدكه آيادرادبيات فلكورفارسي باداستاني كه شبيه اين منظومه باشدبرخورده انديانه؟سعيدنفيسي نيزدوباردرمقالات خودازموضوع داستان پلنگينه پوش يادكرد.حميدزرين كوب نيزدرمقاله اي مفصل تاكيد كردكه اگرچه تأثير ادبيات فارسي برپلنگينه پوش آشكاراست،اين منظومه رابايدپيك رنسانس شمرد.
آنچه باخواندن ديباچه برنگارنده واضح مي گرددتفاوت اين اثرباشاهنامه ي فردوسي ست .درشاهنامه ي فردوسي بااسطوره مواجهيم امادراين اثرصرفابامنظومه اي عاشقانه وگاه حماسي .قهرمانان اين اثرگاه صفات ويژه اي ازجمله خصلتهاي اساطيري به خود مي گيرندامامحتواي عاشقانه ي اثرچنان قدرتمنداست كه جنبه هاي اسطوره اي بسيارپوشيده مانده است.ازديباچه ي اثرچنين برمي آيدكه شاعربيشتربه آثارايراني نظرداشته ،پس نكته ي ديگري كه نظرنگارنده رابه خودجلب مي كنداين است كه باتاثير ازفرهنگ ايراني چه مباحثي متعلق به فرهنگ گرجستان بوده؟آياشاعرفقط فرم منظومه راازادب وفرهنگِ ايران وام گرفته يانه؟چنانچه ازسطورنخستين اثربرمي آيد،باتوجه به اينكه گرجستان بيشتربافرهنگ ديني مسيحي معرفي مي شودامادرسطورنخستين ديباچه شاعرازترس غلبه ي ديوبرخداونديكتاپناه مي برد.ودرادامه ازخداوندمي خواهدكه سرشارازپاكي عشق اهورايي شود.آنچه ازابتداي كارواضح است شاعردربسياري مباحث فرهنگي نيزبه فرهنگ  ايراني توجه نشان داده ديباچه ي اين اثررااگرباآثارمنظوم يامنثورمقايسه كنيم جزچندسطري كه درستايش خداوندآورده وسپس به ستايش شاه وهمسرش مي پردازدچندان قابل ارزش نمي نمايد.روستاولي پس ازذكرخداوندوشاه وهمسرش موضوع كتاب خودرابيشترعاشقانه معرفي مي كندچنانچه بعداذكرمي شودشاعرعامدانه يابي دليل نشانه هاي اسطوره اي برشخصيتهابخشيده كه درفصول ديگربررسي خواهدشد."درداستان رستوان ،پادشاه عربستان"يكي ازويژگيهاي اين داستان كه ازهمان صفحات نخستين براي مخاطب مشخص مي گردداستفاده ازرمزاعداداست.عددسه دراكثرداستانهابه چشم مي خوردوبه نوعي (معني تثليث را دربردارد،درمسيحيت نمادپدر،پسروروح القدس است)غيرازعددسه دراين داستان عدددوازده نيزازاعدادمحبوب مسيحيان به شمارمي رودويادآوردوازده تن ازحواريون مسيح است.نكته ي قابل تامل اين داستان اين است كه هردوتن يعني آوتانديل ورستوان دوازده تن رابه ياري مي خواهند اماگذشته ازاين اشارات أصل داستان بيش ازآنكه فرهنگ گرجي مسيحي رانشان دهديادآورآئين عرب است ازجمله  اين رسوم مي توان به آئين بيعت جستن ويا رسم شرط بستن اشاره كرد.فضاي داستان هم بيشترتداعي صحراوبيابان رادرذهن مخاطب ايجادمي كندوتاحدودي بي بهره ازفضاي گرجستان است .به عبارتي دراين داستان مي توان شاعرراتحت تأثيرفضاي ليلي ومجنون نظامي دانست."درداستان روستوان وآوتانديل درشكارگاه"شاعراشاره وأضحي به چندحيوان داردنگارنده مي كوشدبابررسي نقش اين جانوران بيشترباپيچ وتابهاي اثرآشناشود.ابتداگوزن:_(جيمزهال)درمعرفي گوزن مي نويسد:اين حيوان براي اقوام هندواررپايي آسياي مركزي مقدس بود._غالبا درآثارهنري اين منطقه گوزن نشان داده شده است وصورتي ازآنو،خداي آسماني بين النهرين وهمچنين سرونوس خداي حامي شكارچيان نزدقوم سلت بود.دراساطيروهنريوناني رومي ،گوزن نشان آرتميسي /دمايا ومعمولا درنقش شكارچي اوبود.مي توان چنين استنباط كرد كه حضورگوزن دراين داستان بيشتريادآورالهه ي شكارچيان وحامي دومبارزه است تاخود شكار،چنانچه ماتصويري ازصحنه ي شكارنداريم وتاپايان داستان شاعرتاكيدبه شكارمي كندواشاراتي به نوع اين شكارندارد.دربررسي نقش بُز كوهي مي توان چنين گفت كه :ازويژگيهاي خاص شيواست كه آن رادريكي ازدستهاي چپ خودگرفته است وشايداين مفهوم ،ازخداي حيوانات دردره ي سندگرفته شده باشد.بررسي بُز كوهي دراين داستان تأثير عميق فرهنگ هندواررپايي رادرشاعرنمايان مي سازدوچنانچه بعدهانيزاشاره خواهيم كردكه شاعردرنام گذاري اثربيشتربه خدايانِ هندي نظردارد.بررسي آهونشان مي دهدكه اين جانورنمادتائويي مربوط به طول عمروتنهاجانوري كه قادربه يافتن قارچ مقدس شد.آهوپيام آورخدايان بوددراين داستان كه دوهماوردبه قصدشادي باهم شرط مي بنددشايدمي توان چنين استنباط كردكه حضورآهوبه عبارتي پيام آورشادي براي هردومبارزاست.ازويژگيهاي ديگراين داستان تاكيد شاعربرمفهوم رنگهاست .شاعررداي آوتانديل راسرخ معرفي مي كند."رنگ سرخ نمادخون،فداكاري،شوريدگي وآشوب ،نمادخورشيد،آتش،قدرت وسلطنت است"چنانچه درسراسرداستان مشاهده مي شودآوتانديل نمادوفاداري است شايدشاعرباتاكيدبررنگ جامعه ي وي درصدداست ازابتداي كاراوراچنانچه وفاداراست نشان دهد.به طوركل دراين داستان شاعرآوتانديل راپيروزميداني معرفي مي كندكه به قصداثبات دليري وي نزدشاه برپاشده ازاينرو مي كوشدبانمادهايي تقدس اين رزم رابه مخاطب القاكندازابتداي داستان نيزآوتانديل راباخصوصياتي متمايز معرفي مي كند.شاعرپادشاه ولباس وي وياحتي اسبي راكه سوارمي شودرامعرفي نمي كند،گوياتنهاقهرمان ميدان آوتانديل است .كه درعين وفاداري ازپادشاه پيشي خواهدگرفت امااين برتري نه تنهاپادشاه رادل آزرده نمي سازدبلكه موجبات شادي اورانيزفراهم مي كندبه عبارتي دراين داستان چهره ي آوتانديل وپادشاه اخلاقمندمعرفي مي شودچنانچه مي توان گفت:اسطوره بخصوص آن گونه كه دردين مرزبندي شده،همواره مبنايي براي اخلاقيات يك جامعه بوده است.(ج.ف.بيرلن ١٣٨٦،٣٢)دراين داستان هم تفكرديني چنانچه ازداستان پيشين نيزبه مخاطب القامي شودبه نوعي تاپايان ادامه مي يابدورمزموفقيت شخصيتهااخلاق مندي آنان است.
"داستان پادشاه تازيان ،جوان پلنگينه پوش رامي بيند"دراين داستان چهره ي شخصيت اصلي داستان معرفي مي شودامانحوه ي معرفي وي بسيارابهام انگيزاست.اوباظاهرناآشناسواربراسبي سياه،بسياراندوهگين به نظرمي رسدجامه وكلاهي ازپوست پلنگ داشت وتازيانه اي به ستبري بازوانش دردست گرفته بود.يكي ازويژگيهاي مهم اين داستان توصيف جوان پلنگينه پوش است.پلنگ دربسياري ازفرهنگهانمادقدرت ونابودي است.كاهنان مصري هنگامي كه مراسم تدفين راانجام مي دادند.پوست پلنگ مي پوشيدندوشايداين وسيله اي براي بقاي اوپس ازمرگ به شمار مي آمد.جامه ي بسياري ازپهلوانان جهان هم ازپوست پلنگ درست مي شد.تابيانگرنماددلاوري درجنگ باشددرشاهنامه ي فردوسي نيزخفتان پلنگ ،ياببرازجمله لباس مخصوص جنگ به شمارمي آيد.دراين داستان مبارزي معرفي مي شودكه باخودويژگي مبهم واسرارآميزي به داستان مي بخشد اوقدرتمنداست واندوهگين ،اندوه وي چنان است كه حتي توان مقابله ومبارزه رانداردواگرمي گريزددرپي رهايي ازجمع است.ويژگيهاي عجيب وشگفت انگيزاين جوان پادشاه رابرآن مي داردتامردانش رابه مدت يك سال درپي اين جوان روانه كندنگارنده معتقداست تاكيد بريك سال نيزيادآورعدددوازده است وبازهم تاكيد ديگري بردوازده ،نقش آئين مسيحيت دراين داستان رامي رساند.البته مي توان يك سال رانشانه ي كثرت نيزدانست اين نشانه هارامي توان ازديد(سوسور)چنين معرفي كرد"مفاهيم به گونه اي إثباتي وايجابي وبه موجب محتوايشان تعريف نمي شوند.بلكه به گونه اي سلبي وازطريق تقابل باديگراجزاهمان نظام ارزش مي يابند.آنچه مشخص كننده ي هرنشانه است،به بيان دقيق بودن آن چيزي است كه نشانه هاي ديگرنيستند.(سجودي ١٣٨٢.٢٧)"پس مي توان چنين اثبات كردكه تمام اين نشانه هافقط درمحوركلي اين اثرمي تواندمفهوم عميقي يابد.
"داستان آوتانديل به جستجوي جوان ناشناس"
يكي ازنكات بكراين داستان اشاره به تصويرمردبودن آفتاب است.چراكه تيناتين اشاره مي كنداگرآفتاب به خواستگاريم بيايدبه اوپاسخ منفي مي دهم اين ديدگاه كه احتمالا شاعرآنرابه عمدمطرح مي كندبانمادصليب نيزهمخواني دارد.جيمزهال درمعرفي نماد آفتاب مي نويسد:روزگاري درجهان،خورشيدبه عنوان خداي بلندمرتبه وخداي روشني ،همه نگرومنبع حاصلخيزي وحيات موردپرستش بودهمچنين به سبب غروب وطلوع خود،نمادمرگ ورستاخيزبه شمارمي آمد.چنانچه واضح گشت شاعرباالهام ازفرهنگ مسيحي آفتاب رانرينه معرفي مي سازدنكته ي قابل تأمُّل ديگراعتقادبه ديوزادگان وديوان است چراكه تيناتين تأكيد مي كنداگرجوان رانيافتي مطمئن مي شوم كه ديوزاده بوده است حضورديوان چنانچه درسطورگذشته نيزتوضيح داده شد.مي تواندمشخصه اي براي قدمت داستان باشد.هرچندشاعراشاره اي به پيشينه ي اثرنداردوبه درستي مشخص نيست كه اين منظومه فقط توسط روستاولي به نظم كشيده شده ياخالق اثرخوداوست امانشانه هاي ديوان وپريان به نوعي بيانگرجنبه هاي خرق عادت است كه يكي ازمشخصه هاي داستانهاي حماسي مردمان باستان به شمارمي آيد.كه پيش ازاين اسطوره هاي شاهنامه فردوسي شاهدش بوديم .حال اگربخواهيم به اثرشوتاروستاولي قدمت قائل شويم بي شك يكي ازاين جنبه هاي مبحث خرق عادت است.وديگري پلنگينه پوش.
"نامه ي آوتانديل به زيردستان خود"دراين داستان شاعرجزتأكيدوفاداري شرمادين قصدديگري نيزداردوآن نشان دادن محبوبيت آوتانديل نزدسپاهيان است كه به خوبي ازعهده ي آن برآمده است اماشتابزدگي شاعرباعث شده اوچندان كه لايق جانشين قهرمان داستان است قلم رابه سخن وا ندارد وبسياركوتاه ازاين مبحث بگذرد وهمين امربيانگرتكيه ي اصلي شاعربرمباحث عاشقانه است تاحماسي گويي شاعرپيمانه ي داستانهاي خودراباعشق لبريزمي داندنه اينكه داستان رابراي حماسه سرايي سروده باشد.
"داستان آوتانديل جوان ناشناس رامي شناسد"شاعردراين داستان سخن خودراباجمله ي حكيمانه فرزانه ديونيزيوس وعذراآغازمي كندومي نويسد:چه اندوهباراست آنگاه كه سرخ گل ازيورش بادخزان فسرده مي شود سپس مي نويسد:امادريغ !دردبارترآن است كه نيكمردي به رنج غربت گرفتارشود.شاعردراين داستان علاوه برتكرارعددسه،به چندنمادديگرنيزاشاره مي كندتوصيف بياباني خشك كه رودي باريك ازآن مي گذردوچنددرخت دراطرافِ آن روئيده وهمچنين اشاره ي شاعربه غاروصخره هاي استواربي منظورنيست.روددرفرهنگ نمادهاچنين معرفي شده:سرچشمه ي مقدس حاصلخيزي كه پروراننده ي هستي است بنابراين خدايان رودغالبا مؤنث هستندخدايان بين النهرين،ظروفي دردست دارندكه ازآنهاجويهايي روان است وغالبابه سه بخش تقسيم مي شوندنكته ي مهم ديگردرمبحث نمادرود،سه رودعمده ي هندوستان يعني گنگ،جومناوساراسواتي است بامادر_الهه هاي حيات بخشي كه درهنرهندويي حضوردارنديكي دانسته مي شوند.بدنيست كه اشاره كنيم بخشي ازنمادهاي اين داستان بي ارتباط بانمادهاي هندي نيست ازجمله خودپلنگينه پوش كه بعدهابه آن اشاره خواهيم كرد.پس مي توان چنين برداشت كردكه شاعرازاين نمادنيزبيشترقصدحيات بخشي الهه ي آب رادرنظرداشته است .شروع داستان بانوعي فضاسازي آغازشده است گويي شاعرباقصدونيت ازآغازسخن سرانجام آن رارقم مي زندوقصدداردذهن مخاطب راباجواني دردمندآشناكند.درباره نمادصخره نيزمي خوانيم ،صخره براي بسياري ازاقوام كهن،بعضي سنگهاوصخره هابه صورت اصلي وطبيعي آن هاجايگاه يك خدابود وبنابراين مقدس به شمارمي آمد.اين نمادهاوحضوردرخت ،گويي ازاين جهت گردهم جمع شده اندتاشومي سرزميني راكه شاعرآنرابسيارسهمناك مي داندكم كنند.شاعرسختي بيابان راخارج ازتصوررنجهاي ويس ورامين مي داند.وباصراحت آثار فارسي راكه خوانده ومي شناسدرابه مخاطبان معرفي مي كند.امافضاسازي داستانهاي اين منظومه هرگزبه توصيفات دل انگيزشاعران ايراني ازجمله نظامي وفخرالدين اسعدگرگاني نمي رسدوبيشتريادآورفضاي داستان سمك عياراست.حتي حالت رمانس گونه ي داستانهانيزيادآورفضاي روايتي سمك عياراست.شاعرگرجي گوياازقدرت قريحه واستعدادشاعران پارسي بي بهره است ونتوانسته چندان كه بايدوشايددرخواننده حس التذاذرابه وجودآوردچنانچه مي توان به آراي ارسطووافلاطون نظرافكند.وحس شاعري روستاولي راچنين معرفي كرد:شاعرهنرمبتني برتقليداست؛به همين دليل ارسطواين ويژگي رابه زبان خاص خودمحاكات ناميده است،يعني هنري كه بازنمايي مي كندشبيه سازي مي كندوبابياني غيرصريح نشان مي دهد.بابياني استعاري مي توان گفت اين هنر،تصويري سخنگوست كه غايت آن عبارت است ازتعليم دادن وايجادالتذاذ.به عبارتي شاعرنه تخيل شاعران پارسي رابه كارمي گيردونه حتي به اوج تصويرسازي شاعران پارسي كه درمخاطب لذت بصري راايجاد مي كند،توفيق مي يابد."آوتانديل داستان خودرابراي عصمت بازگومي كند"دراين داستان شاعرپيش ازآنكه بتواندقهرمان داستان راحماسي نشان دهداورادلباخته اي ضعيف معرفي مي كندتاريل نه تنهاازعشق معشوق خودنالان است بلكه ازگروه آدميان چون مجنون گريزان است وسربه كوه وبيابان نهاده است اين ويژگي قهرمانان كه فقط درپي عشق زميني اندبااسطوره هاي پيشين يعني قسمت اساطيري شاهنامه فردوسي بي شباهت است درقسمت حماسي شاهنامه نيزهيچ يك ازداستانهاي عاشقانه تااين حد قهرمان رابه نابودي وفنادربرابرمعشوق زميني نكشانده اند.اگرسخن (ژان برينس )رادرباره اسطوره بپذيريم كه مي گويد :انسان بدوي ،خصائص رواني ،چون هيجانات خشم ،انتقام جويي،قدرت نمايي رابه قواي طبيعي منسوب مي دارد.باورعمومي به جانداربودن طبيعت،پايه ومبناي همه ي اسطوره هاست.بااين اوصاف اين منظومه نه تنهادرپي جاندارپنداري طبيعت نيست بلكه ازآدميان نيزبيشترازيك يادوخصلت راپرورش نداده وقهرمانان داستان تاحدزيادي بي بهره ازجمع صفات قهرماني اند.اين نكته باعث شده نگارنده اين منظومه راچندان قوي قلمدادنكند.بسياري ازمنتقدان اين منظومه رانوعي حماسه ي گرجي مي دانندكه بازهم نگارنده باحماسه بودن اين اثرنيزمخالف است چراكه اگرتعريف استادميرجلاالدين كزازي رادرباب حماسه موردنظرقراردهيم تفاوتهاي عمده اي بين اين منظومه وحماسه به ويژه حماسه هاي طبيعي مي يابيم ،استادكزازي درباب حماسه مي نويسد:حماسه زاده ي اسطوره است .اسطوره به ماهي پرورنده مي ماندكه حماسه رامي زايدوآنرادردامان خويش مي پروردومي بالاند.حماسه ي راستين وبنيادين جزازدل اسطوره برنمي تواندآمد.ازاين روي،حماسه تنهادرفرهنگ وادب مردماني پديدمي آيدكه داراي تاريخي كهن واسطوره اي ديرينه اند.حماسه هايي كه ازدل اسطوره برشكافته اندوبرنيامده اند،حماسه هاي راستين نيستند،وتنهادرريخت وپيكره ي بروني،به حماسه. مي مانند.بااين توضيح مي توان اشاره كردكه پلنگينه پوش يك اثرحماسي مصنوع است چراكه خودشاعرآنرابرگرفته ازداستانهاي ايراني مي خواند،فضاي داستانهانيزيادآورطبيعت گرجستان نيست .خصوصيات دلاوران وحتي نامهاي آنان ونام سرزمينهاي داستان عمدتا برگرفته ازفرهنگ گرجستان نيست ازاينرومي توان چنين پنداشت كه شاعرداستاني رادرقالب داستانهاي عاشقانه نظامي سروده وبه آن چاشني رزم وپيكارافزوده است.
"تاريل سرگذشت خودرابراي آوتانديل بازمي گويد "دراين داستان نستان داريجان يانيست اندرجهان معرفي مي شودچنانچه پيش ترنيزاشاره شدهم خواني نمادهاي اين منظومه بافرهنگ وآداب مردمان هندبي دليل نبوده چراكه نام اصلي داستان ازآن قهرماني ازديارهنداست.تاكيدشاعربرعددهفت بي دليل نيست.به عقيده ي برهمايان هندي انسان هفت بارمي ميردوبازبه دنيامي آيدودرروزعروسي،عروس ودامادهفت باربايدگام بردارند.درنزدمغانيان هندنيزآمده است؛روح پس ازمرگ ناگزيزاست ازهفت معبربگذردتابه قرص آفتاب يافلك اطلس برسد.ازمعبرنخست به كيوان وازآخرين به ناهيدمي رسد.متواليان درسيارات كه گردآفتاب مي گردندسكني مي كندتاازشوائب ونقائص دورگردد.درنزدهنديان ،نواهاي هفت گانه ازهفتادآسمان گرفته شده اندونيززمين نزداهل هندهفت طبقه است كه آن راسپت تال مي گويندوهرطبقه اي يك نام دارد.اتل،بتل،سوتل،تلاتل،مهاتل،رساتل،پاتال.همچنين هندوان هفت پروردگاربنام آزيتاداشته اند.باتوجه به تقدس عددهفت درمي يابيم كه سرزمين تاريل بانوعي تقدس معرفي مي شودهمچنين شاعرتاكيدمي كندكه زيبايي دختردرهفت سالگي ازماه وخورشيدنيزافزون تَر است .ازاين رومي توان چنين تصوركردكه شاعرقصدداردباذكرعددهفت به زيبايي دختر قداستي بخشد دراين داستان تاريل درپانزده سالگي جانشين پدرمي شوداين سن يادآوركشته شدن انسان نخستين دراساطيرايراني ست به دست اهريمن .دراساطيرايراني مي خوانيم كه انسان اول درپانزده سالگي گشناب برزمين مي ريزدكه مهردادبهارپانزده سالگي رابه نوعي سن بلوغ براي انسان نخستين مي داند.تاثيرعددهفت رادرداستانهاي ديگربه ويژه باتاثيرستارگان نيزبررسي خواهيم كرد.دراين داستان نيزتوصيفات اغراق آميزشاعرازجمله مبارزه ي تاريل درپنج سالگي بادسته ي شيران هرچندتصنعي امافضاي خرق عادات به داستان مي بخشد .شاعردرصدداست باالهام جستن ازويژگيهاي پهلوانان حماسه هاي ايراني ازجمله شاهنامه،متذكررشادت قهرمانان خودشود.اشاره شاعربه اقوام همسرداوركه اهل كاجيان اندوباتوجه به اينكه بعدهاكاجيان نماينده شعرمعرفي مي شوندنيزازنكات مهم اين قسمت محسوب مي شودگوئي خودداورنيزتوان آميختگي باشرّرادارد.
"داستان دلدادگي تاريل"دراين داستان عشق تاريل به نيست اندرجهان بايك نگاه آغازمي شودشعله هاي سركش عشق تاريل عشقهايي نظيرشيخ صنعان رايادآورست .بااين تفاوت كه درپايان داستان درمي يابيم كه هدف صرفاعشقي زميني است ودرون مايه هاي عشق معنوي راندارد.نكته ي مهم اين قسمت ،قرآن خواندن مقربان بربالاي سرتاريل است .چنانچه پيش تَر هم اشاره شدشوتاروستاولي چندان بااين منظومه فرهنگ مردمان خودراآشكارنساخته،درست است كه گرجيان مسلمان ومسيحي دركنارهم زندگي مسالمت آميزي دارنداماتااين خدغافل بودن ازفرهنگ ديني جامعه ،خودجاي سوْال دارد.روستاولي بيشترمي كوشدباذكراعدادي چون سه يادوازده نمادهاي مسيحي رابيان كندولي بارهابه صورت آشكارآداب ورسوم ديني مسلمانان رادرباره ي شخصيتها ي داستان به كارمي گيرد.هنديان داستانهاي زيادي دارندكه باعشق دريك نگاه آغازمي شوداين داستان كه بي شباهت به داستان پادشاه پالك بادختري به نام رتي نيست يكي ازداستانهاي عاشقانه اي ست كه تنهاپيام آن ازدواج فردي ازخاندان سلطنتي باجواني ازطبقه ي عادي وبالعكس است.چنانچه درداستان پادشاه پالك نيزنويسنده اشاره مي كنداين داستان عمدتا برگرفته ازداستان الهه ي عشق هندمي باشد.سرانجام داستان پادشاه پالك نيزبه سان داستان تاريل است.ديگرويژگي اين داستان كه درقسمتهاي قبل هم شاعربه آن اشاره كرده بودوجودنديمان وخدمتگزاران مهربان ووفاداراست اين ويژگي چندان قابل اهميت نيست چراكه درفرهنگ بسياري ازمردمان باستان حضورنديمان مشاهده مي شود،تنهادليل استفاده ازنديمان رامي توان وفاداريشان دانست هرچندكه دراين داستان وفاداري نديمان به ويژه عصمت بسياراغراق آميزذكرشده چراكه عصمت نه ازبراي بانوي خودبلكه به رغم دوري تاريل ازبانويش چنين اندوهگين است .به هرحال ويژگي اين داستان معرفي عشق تاريل بودكه بازهم نگارنده بيان آنراهم بابيان اسطوره هاوحماسه هاوهم باشيوه ي بيان منظومه هاي عاشقانه ي پارسي متفاوت مي داند.درمنظومه هاي عاشقانه پارسي نوعي عشق اساطيري ياگاه معنوي به تصويردرمي آيددربرخي ازداستانهاچون خسرووشيرين نيزشاعربااينكه عشقي زميني راتوصيف مي كنداماوظيفه ي تعليمي خودراازيادنمي بردواين همان تفاوت آشكاري است كه اين اثرباديگرمنظومه هاي پارسي دارد.گويي جزوصال دومحبوب هيچ امرمهم ديگري وجودندارد.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :