سه شعر از محمد زندی
تاریخ ارسال : 5 تیر 99
بخش : شعر امروز ایران
۱
برای واژهها
به شاعر ابراهیم رزمآرا
یک روز را اگر میبخشیدیم
هر یک از ما
به ابراهیم
روزهایی که برای خودش میخواست
سرشار میشد
میگفت برای واژهها
سر پناهی، چیزی میسازم
ما که بخشیده بودیم
سالهایمان را
به نوح به آدم
و ببخشیم اگر
یکی از روزهایمان را
به خضری که
هم اکنون همسایهی ماست
که کودکی گمشده
در دریایی است
که به پای تو میافتد
وقتی با تو قدم میزند
۲
کمتر از آن سالها
و من هنوز
جای خالی دستهایمان را دارم
و بوی نان
که پیچیده در کوچه و
نشسته در خط دستها
و ما هر کدام در راهی
تو به راه خود
و من هنوز
به راه تو میروم
کوچهها برف دارند
کمتر از آن سالها
که کمتر برف
کمتر بازی
کوچهها درخت دارند
کمتر از آن سالها
که کمتر برگ
و کمتر سایه
کوچهها رهگذر دارند
کمتر از آن سالها
که کمتر دیدار
کمتر پنجره
خیابان پر از قدمهای سنگین
پر از سایه
که هریک به دنبال دیگری میروند
و تو به راه خود
و من هنوز
به راه تو میروم
۳
هشت صبح
ماه میگریزد
از درخت
از تصور تیرباران شدن لورکا
و آسمانش را
به آتش میکشد
در ساعت هشت صبح
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه