سه شعر از علی جهانگیری


سه شعر از علی جهانگیری نویسنده : علی جهانگیری
تاریخ ارسال :‌ 15 خرداد 99
بخش : شعر امروز ایران

۱
آسمان را بو کشید
ماه را بو کشید
گرگ خاکستری رفت تا تنها بماند
رودخانه ماه را با خود برد
آسمان را با خود برد
رفت تا تنها بماند
کوهستان آرام شد
آب آرام شد
من تنها ماندم



۲
به این آفتاب بگو اسب
بگو سرو
نهالی در باغچه بکار
و دمیدن اسب را تماشا کن
به این سرو بگو آفتاب
بگو اسب
باغ می‌شود و می‌دود نور
تابلو را تمام نکن
بگذار ادامه‌اش را اسبی بکشد
که در خواب‌هایت می‌درخشد و می‌روید



۳
به انقراض امید 
به انقراض آب‌ها
به درناها  می‌اندیشم 
جنگل است و هزار گونه‌ی گم‌شده‌ی باد
تو به گونه‌ی خودت بودی
من آخرین گونه از تو
پس از آب‌ها و آبی‌ها
فراموش شدیم
دریاچه در تبخیر چشم‌ها گم
و چشم‌انداز در مانیتور.
امروز من را منقرض می‌کنیم
شمع‌ها را فوت کن
و این خودکار را هم...

پ.ن: «امید» نامی است که دوست‌داران محیط زیست بر درنایی تنها گذاشته‌اند،  این درنا هر سال بدون جفت (جفت او توسط شکارچیان کشته شد)  و به تنهایی به آبگیرهای فریدون‌کنار می‌آید و هر سال مشتاقان زیادی چشم‌به‌راه آمدن او هستند ، او آخرین گونه از شاخه‌ی خود است.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :