دو غزل از رضا سلیمانی
تاریخ ارسال : 9 اردیبهشت 90
بخش : قوالب کلاسیک
در انتهاي لکنت پروانه ها
رويي نمانده آينه اي آرزو کنم
سخت است چشم هاي تو را روبرو کنم
گل ها در استخوان سرم فکر مي کنند
ديگر کجاي منظره را زير و رو کنم
اين دکمه هاي پير تو زيتون تازه اند
با تلخي بهار بعيد است خو کنم
تا بغض هاي پيله صدا را نکشته اند
تيغي بيار تا به گلويم فرو کنم
در انتهاي لکنت پروانه ها دري است
من مي روم دهان تو را جستجو کنم
هواي تازه پيراهني
صدا صداي تو بود و چکاوکان در باد
شتاب نبض هوا روي دامنت افتاد
هواي تازه پيراهني که مي رقصد
مرا به سمت دهان تو کوچ خواهد داد
شگفت ماندن منصور لاي عقربه هاست
چه ساده روي لبت شمر مي شود فرهاد
به دست چشم تو مشتي پرنده باز شدند
چقدر دور سرت پرسه مي زند فرياد
گلوي آينه ها بي تو خشک خواهد ماند
دوباره سنگ پرانديم هر چه بادا باد
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه