خوانش شعری از علیرضا حسینی
سامان اصفهانی

تاریخ ارسال : 14 آذر 95
بخش : اندیشه و نقد
همیشگی در چند کلمه
(خوانش شعری از علیرضا حسینی)
سامان اصفهانی
هایکو!!
تکهنانی خشک
سربازِ
گم شده ی
شطرنج.
علیرضا حسینی، مجموعه شعر «شکست روایت»، نشر تهران صدا، سال انتشار: 1377.
هفت کلمه و دیگر هیچ. هفت کلمه که بار سنگینِ جَوِ متراکم این شعر را بر دوش میکشند. فضایی که پدیدآورنده ی توانشی مرموز در کلیت شعر است. نیرویی که مولودِ «آن» است و توان تشریح اش دشوار. در نخستین رویارویی با شعر و پس از خوانش اول شاید تعجب کنیم و برایمان جالب هم باشد که چگونه از چنین اتفاقی که معمولاً در خیلی از بازیهایمان میافتد به سادگی گذشتهایم و شاعر چگونه از این اتفاق استفاده کرده است. و پس از کمی تأمل شاید این پرسش پیش بیاید که چرا تکه نانی خشک و چیز دیگری نه؟! اما به نظر میرسد با کمی دقت این پرسش برطرف شود و ما به جاهای دیگری برسیم. شعر همانطور که میبینیم از چفت و بست دو نگارهی عینی پدید آمده است. نگاره ی دوم با توجه به تصویر اول در موقعیت «ممکن» است که نوعی جایگزینی را تداعی میکند: سرباز گم شده میتواند همان سربازی باشد که از بازی خارج و اکنون تکه نان خشک جایگزین آن شده است و در همینجا به اتفاقی رسیدهایم که در اتمسفری هماهنگ ما را به چالشی گسترده میکشاند. شاید به همان اندازه که کنار هم قرار گرفتن این دو نگاره در ما ایجاد چالش میکند تکتک واژگان این «طرح» هم میتوانند این نقش را ایفا کنند. به همین دلیل در این مجال کوتاه بیشتر روی واژهها متمرکز میشوم.
1- با توجه به آناتومی شعر مهمترین تقابلی که در برخورد اول نظرمان را جلب میکند تقابل نان و سرباز است در دو قطب شعر که نسبت به هم کنش بالایی ایجاد کردهاند. کنشی که ناشی از ذخیره حسی- فرهنگی هر دو واژه است و این ذخیرهی بالا آنها را در زنجیرهی تداعیهای مشترک قرار می دهد. نان و سرباز هر دو حرمت و حیات را به یاد میآورند. هر دو مجاز از نیازی ابتدایی برای ادامه ی حیات هستند. انسان برای نان میجنگد به خاطر حیات و سرباز هم در جنگ همین کار را میکند. همچنین کیفیت تکه بودنِ نان از نظر فضایی هماهنگیهایی با سرباز دارد. هر دو در برابر فضای گسترده ی ایجاد شده در شعر، جزئی و کوچک بوده و همینطور در برابر حجم چیزی که به آن وابسته اند. تکه بودن نان دایرهی هستی آن را تنگتر و بستهتر نشان میدهد و این دایره در تقابل با سربازِ گم شده، که جزیی از شطرنج و مهرههای آن است، هماهنگی درونی زیبایی دارد. از این گذشته، سرباز گم شده نوعی جدا شدگی و کنده شدن را تداعی میکند و تکه نان خشک هم، که قبلاً از نان جدا شده، همین ذهنیت را ایجاد میکند.
2- از این دو کلمه که بگذریم، ما با دو واژه ی کلیدیِ دیگر در این شعر رو به رو هستیم (یکی خشکی و دیگری گم شده) که تمرکز بر هر کدام از اینها معانی ثانویه کلمات دیگر را گسترده میکند. توقف بر خشکی وجود نان را پر رنگتر میکند و تمرکز بر نان، گم-شدگیِ سرباز و تمرکز بر گم شدن، گستردگیِ بازی بودنِ شطرنج را. و شاید اینگونه به لزوم تکه نانی خشک بیشتر پی ببریم. پس از تقابل نان و سرباز وجود این صفات بیشترین کنش را در ایجاد سلسلهی تداعیها پدید آورده است.
3- با تغییر زاویه دید و نگاهی جزییتر بر واژهها به نکات جالبتری هم خواهیم رسید. واژه شطرنج را که به دو جزء معنادار بخش میکنیم میبینیم که با گرفتن این کد به هارمونیهای دیگری هم در رفتارهای واژگان رسیدهایم. برای نمونه، تک تک واژگان شعر با توجه به پیشینهشان میتوانند تداعیگر رنج باشند: تکه، نان، خشک، سرباز، گم شدن و رنج بازی شطرنج، که این اشارت برای خواننده لذت و حیرتی مضاف در پی خواهد داشت.
4- و نکته آخر اینکه نگاره دوم شعر بیانی توصیفی دارد و ما نباید در انتهای متن توقع نوعی ایستایی را داشته باشیم ولی بر خلاف انتظار، شعر بدون هیچگونه فعلی به پایان رسیده است و در نهایت، نبودِ فعل سبب گونه ای بیزمانی در شعر شده. و همانطور که میدانیم این بیزمانی خاصیتی ازلی- ابدی به شعر بخشیده است که میتواند از ابتدا تا حال و تا آینده وجود داشته باشد، مانندِ رنجهای بازی زندگی که همیشگی هستند.
لینک کوتاه : |
