بازخوانی کتاب هفتاد گل زرد «علیِ باباچاهیِ در وضعیتِ دیگر» / فرهاد کریمی

تاریخ ارسال : 24 مرداد 93
بخش : اندیشه و نقد
بازخوانی کتاب هفتاد گل زرد «علیِ باباچاهیِ در وضعیتِ دیگر» نوشته ی محمد لوطیج
فرهاد کریمی
علي باباچاهي يكي از چهرههاي جدي و تاثيرگذار شعر ايران در دو دهه اخير به شمار ميرود. از اين رو، نقد و بررسي و واكاوي سويههاي مختلف شعر باباچاهي، علاوه بر بازتاب چند و چون كارنامه شاعري او، بخشي از شعر امروز ايران را نيز ميشناساند. موقعيت و جايگاه چهرههايي چون باباچاهي در شعر امروز اين ضرورت را آشكارتر ميكند كه علاوه بر نقد و واكاوي كلي شعر دهه هفتاد، معرفي و نقد و بررسي آثار تكتك چهرههاي معتبر شعر امروز امري ضروري و لازم است. «هفتاد گل زرد» نخستين كتاب مستقلي است كه به شعر باباچاهي در دو دهه اخير ـ 75 تا 92 ـ ميپردازد. متن كتاب در دو بخش تدوين شده است؛ بخش نخست با عنوان گزارشي از شعر در دهه هفتاد، شَمايي كلي از شعر پيشرو در دهه هفتاد، سرچشمهها، دلايل و زمينههاي تغيير ذائقه زيباييشناسي شعر در اين دهه ارائه ميكند. صفحات ديگر اين بخش به معرفي مختصرِ مهمترين نامها و شاخههاي شعر در دهه 70، اعم از شاعران، مترجمان و نظريهپردازان، فضاي مطبوعاتي و رودرروييها اختصاص دارد و ضمن آن از طرح وجوه پستمدرنيستي شعر متفاوت غافل نميماند. نويسنده در مقدمه كتاب و در توجيه حضور اين مبحث در ابتداي كتاب ميگويد: «آنچه باباچاهي در وضعيت ديگر نام ميگيرد، از دل وضعيتي سر برآورده كه بهطور مشخص طيف آوانگارد شعر دو دهه اخير را سامان ميدهد. از اينرو، ابتدا دورنمايي كلّي از شعر پيشروي دو دهه اخير و چگونگي شكلگيري آن به دست ميدهم. . . هم براي نشان دادن ابعاد مختلف اين تحول و هم اينكه متهم به مصادره همه تحولات و تازگيهاي شعر امروز به نفع باباچاهي نشوم. بنابراين نوشتار حاضر در كنار بازخواني انتقادي جوانب مختلف شعر باباچاهي، به چگونگي تولد و رشد شعر در دهه هفتاد، دستاوردهاي زيباييشناسي آن و ديدگاههاي موافق و مخالف نيز ميپردازد»(ص11). بخش دوم كه «علي باباچاهي در وضعيت ديگر» نام دارد، با شرح چند اصطلاح شروع ميشود. در حقيقت نويسنده حدود و شمول اصطلاحات و عناويني چون شعر در وضعيت ديگر و شعر پسانيمايي را براي مخاطب روشن ميكند. عناويني چون شعر دهه هفتاد، شعر متفاوت، پسانيمايي و شعر در وضعيت ديگر در جايجاي كتاب آمده است و با اين توضيحات مخاطب بهخوبي درمييابد كه اين عناوين دقيقاً به چه مرحله يا چه نوع شعري اطلاق ميشود. تا اين جاي كتاب كه بيشتر در حكم مقدمه است، سعي شده تا مخاطب شمايي كلي از شعر هفتاد داشته باشد و بهاصطلاح در فضاي اثر قرار گيرد. نويسنده به خوبي تبيين ميكند كه شعر در وضعيت ديگر، كليت شعر آوانگارد دو دهه اخير را در برميگيرد و باباچاهي يكي از شاعران مطرح اين جمع به شمار ميرود. نكته ديگر اينكه برخي مولفههايي كه در اين كتاب به عنوان مولفههاي محوري شعر باباچاهي طرح شدهاند، پيشتر از سوي شاعران ديگر به كار گرفته شده و خاص شعر باباچاهي نيست. اين نكته به روشني از سوي مولف بيان نميشود. رويكرد كتاب در اين بخش به اين ترتيب است كه از ميان عناصر، مولفهها و شگردهايي كه در مجموعه شعرهاي باباچاهي از سال 75 تا 92 به كار گرفته شدهاند، بيش از ده مولفه و شاخصه، به عنوان عناصر تعيينكننده شعر باباچاهي گزينش شده و با استفاده از نمونه شعرهاي مرتبط بررسي ميشود. اين جستارهاي دوازدهگانه، در واقع دوازه مقاله مستقل هستند كه در عين حال پيوستگيهايي با هم دارند. چند مقاله ـ مانند مقاله تكرار عليه تكرار ـ متن گسترش يافته مقالاتي هستند كه پيش از اين، به قلم لوطيج در نشريات منتشر شدهاند. بخشي از اين شاخصهها بهطور كلي، شعر در وضعيت ديگر را در برميگيرد و بخشي ديگر بهصورت اختصاصي به شعر باباچاهي ميپردازد. نخستين شاخصه طرحشده، عدم قاعدهمندي و گريز از تعريفپذيري و تثبيتشدگي شعر در وضعيت ديگر است كه در واقع نه شعر باباچاهي كه كليت اين نوع شعر را تبيين ميكند. آنچه لوطيج بهعنوان گريز از قاعدهمندي معرفي ميكند اين است كه شاعر در هر مجموعه و گاه در چند شعر هر مجموعه، شگردها و عناصر شعري تازهاي را به كار ميگيرد و از اين منظر مدام درحال فاصلهگيري از شعرهاي پيشين خود و شعر در حال جريان است. اين گُسست مدام، باعث ميشود نتوان چند مولفه محوري را به عنوان شاخصههاي اصلي شعر در وضعيت ديگر برشمرد و نويسنده در پيوند با اين موضوع مينويسد: «آنچه مجموعاً زير عنوان وضعيت ديگر قرار ميگيرد، روند رو به تحولي است كه سعي دارد زواياي تازهاي از هستي را تجربه كند. اين نوع شعر همچنان كه از تن دادن به سيطره وجه غالب زمانه خود كه جهانبيني و زيباييشناسي خاصي را ديكته ميكند، طفره ميرود، به همان اندازه، تكرار منِ تثبيت شده شاعران متفاوت نويس را به تعويق مياندازد»(ص37). جستار دوم كتاب، به زمينههاي گسست شعر در وضعيت ديگر و شعر نيمايي و غيرنيمايي ميپردازد. نويسنده در اين مبحث ضمن تاكيد بر وجوه تازه شعر در وضعيت ديگر كه آن را از شعر مستقر جدا ميكند، وجوه مشترك شعر نيمايي و پسانيمايي را از نظر دور نميدارد و معتقد است بخشي از مولفههاي شعر در وضعيت ديگر ادامه شعر نيمايي است. «نوشتار تازه وجوه انرژيك شعر مدرن را ناديده نميگيرد و بخشي از شاخصههاي قابل تامل آن را در سطوح ديگري دنبال ميكند. . . مولفههايي چون عينيگرايي، جدال با فرم مسلط و زبان اديبانه، عبور از محدوده مضامين شاعرانه، تضعيف موقعيت معشوق فراانساني، جايگزيني ديدگاه زيباييشناسي به جاي ديد بلاغي و. . . »(ص43). خلاصه كلام اينكه برخي مولفههاي شعر نيمايي، در شعر دهه هفتاد، در سطح و بعد ديگري ادامه دارد. اجراي زباني، بازيهاي زباني و شاخصههاي زباني موضوع جستار سوم كتاب است كه ضمن آن، بيان اختلالي مبتني بر نگارش شخصيت شيزوفرنيك شعر نيز مورد بررسي قرار ميگيرد. «نگارش شيزوفرنيك كه از هذيان/ پراكندهنويسي(عدم تسلط بر محور همنشيني و جانشيني)، جابهجايي سريع صحنهها و همنشيني صحنههاي ظاهراً بيربط، حاشيهنويسي و گريز از هسته مركزي و. . . صورت ميبندد، در مجموع «روان» پريشان را در «زبان» پريشان بازتاب ميدهد»(ص50). نگارش افشانشي و بهرهگيري از متون و گفتارهاي كلاسيك و عاميانه در شعر باباچاهي، موضوع جستار چهارم كتاب است. لوطيج ضمن طرح اين وجه از شعر باباچاهي، معتقد است كه در همين نقاط، خصلت پستمدرنيستي شعرش نمايان ميشود. «خصلت پستمدرنيستي نگارش افشانشي در نقاطي كه سطحي از درهمآمیزی سنّت و مدرنيته را بازتاب ميدهد برجستهتر به چشم ميآيد. اين خصيصه در آثار نويسندگاني چون ساموئل بكت و كالوينو نيز مورد توجه بوده است؛ يعني درآميختن پارههايي از متون/گفتارهايي كه در مقاطع زماني دور از هم توليد شده و ظاهراً بيرون از شعر اكنون، ملازمتي با يكديگر ندارند و اين متن تازه است كه زمينه مجاورت و مكالمه آنها را فراهم ميآورد»(ص57). بررسي و تحليل وزن و موسيقي در شعر باباچاهي، سپيدنويسي، فرم در شعر باباچاهي، فراشعر، تكرار عليه تكرار، وجه فلسفي يا شبهفلسفي شعر باباچاهي و وجه تغزلي شعر باباچاهي موضوعاتي است كه در جستارهاي بعدي كتاب مطرح ميشود. استعارهزدايي در شعر در وضعيت ديگر، موضوعي است كه در جستار هفتم طرح و بررسي شده است. نويسنده ضمن تصريح اهميت استعاره در اثر هنري، معتقد است «زبان ادبي بخشي از ادبيت خود را مديون استعاره است»(ص63). لوطيج استعارهزدايي شعر در وضعيت ديگر را در تقابل با سنت شعري دهه چهل و پنجاه كه به شدّت استعارهمحور است قرار ميدهد. اما او خود به سادهانگاري اين گزاره اذعان دارد. «اين نگاه كه ظاهراً سادهانگارانه مينماياند، در ژرفساخت خود همبسته عناصر و مؤلفههاي ديگري از شعر پيشين است. توضيح اينكه بخشي از شعر مدرن. . . زير عنوان نمادگرايي قرار ميگيرد. نمادهايي كه در آغاز بهواسطه تازگي و فيالبداهگي، بخشي از شعريت اثر را تضمين ميكنند اما در كاربردهاي مكرر و همسان، خاصيت هنريشان را از دست ميدهند و به امور پيشبينيپذير بدل ميشوند. حلقه ارتباط آنجاست كه بسياري از نمادها در اثر تكرار و تقليد به اموري قراردادي بدل شده و نقش استعاره را بازي ميكنند»(ص62). بهعبارت ديگر، مفهوم استعارهپردازي گسترش يافته، نمادها را نيز در برميگيرد. نويسنده در ادامه، استعارهزدايي را به متفاوتنويسي شعر دهه هفتاد پيوند ميزند و مينويسد: «از آنجايي كه زيباييشناسي شعر متفاوت، بر تفاوت و «اين نه هماني» بنا ميشود، با استعاره ـ كه «اين هماني» و مشابهت را القا ميكند ـ ميانهاي ندارد. لذا با گريز از استعارهپردازي، از درغلتيدن به قراردادهاي متعارف پرهيز ميكند و بيان نمادين را بهطور كلي كنار ميگذارد»(ص62). گريز از استعارهپردازي در شعر متفاوت يكي از مباحثي است كه جاي كار بيشتري دارد و نوشتار لوطيج در اين زمينه تنها ميتواند گشايش بحث و مقدمهاي براي بحثهاي مفصل باشد. نكته ديگر اينكه برخلاف جستارهاي ديگر، در اين بخش از شواهد شعري خبري نيست. اين كاستي در جستار ششم كه به سپيدنويسي ميپردازد هم به چشم ميآيد. فزوني تعداد صفحات گزينه شعر بر متن اصلي، ميتواند يكي از ايرادات اصلي كتاب به شمار آيد، حتي اگر اين خواسته ناشر باشد (به نقل از لوطيج در مصاحبه با شرق) طبعاً مسئوليت علمي اثر با مولف است. از اين زاويه و بهويژه از نگاه مخاطب حرفهاي، چنين رويكردي اصلا شايسته يك اثر حرفهاي نيست و نوعي كتابسازي را به ذهن متبادر ميكند. كتاب ميتوانست بدون گزينه شعر و در صفحات كمتر و به تبع آن با بهاي كمتري در اختيار مخاطب قرار گيرد. علاوه بر مولفهها و شاخصههاي شكلي و محتوايي كه به اختصار از آن سخن گفتم، كتاب از يك ويژگي خاص بهره ميبرد كه آن را از ديگر آثار مشابه متمايز ميكند و آن نثر ويژه محمد لوطيج است كه جذابيت ويژهاي به «هفتاد گل زرد» بخشيده است و به نظر من يكي از نقاط قوت نگارش لوطيج به شمار ميرود. نقد و بررسي شعر متفاوت دهه هفتاد از همان سالهاي سرايش اين نوع شعر در نشريات جريان يافت و نقد و نظرهاي بسياري نوشته شد كه هر يك وجوه مختلفي از شعر مورد اشاره را مورد بررسي قرار دادهاند. اكنون پس از گذشت دو دهه از تولد و شيوع شعر متفاوت، به نظر ميرسد با اشراف و شمول بيشتري ميتوان به اين مقوله پرداخت و شعر ما و شاعران جوان همواره بايد بدانند كه در دوره پرالتهاب دهه هفتاد چه گذشته، چه چهرههايي به عرصه رسيدند و شعر فارسي در اين مرحله چه مسيري را پيموده است؟ «هفتاد گل زرد» در امتداد همين نيازها و خواستهها ميتواند موضوعيت يابد. طبعاً نقد و بررسي شعر در دهه هفتاد به خاطر پيوستگي اين شعر با مولفههاي پستمدرنيستي، با انبوهي از مفاهيم، اصطلاحات و عناوين فلسفي ـ هنري سر و كار دارد. اما «هفتاد گل زرد» راه ميانه را پيموده است. نويسنده ضمن آنكه ترسي از بهكارگيري اصطلاحات مورد اشاره ندارد، در حد متعادلي از آنها استفاده ميكند. در مجموع ميتوان گفت كه لوطيج در «هفتاد گل زرد» به تحسين و تمجيد شعر باباچاهي و نقد بهمثابه جداسازي سره از ناسره، يا تثبيت جايگاه و موقعيت شاعري باباچاهي در شعر امروز و تحليل و تفسير شعرهاي او نپرداخته است. در اين كتاب، پارهاي از مهمترين شگردها و مولفههاي شعر باباچاهي ـ كه غالباً در شعر ديگر شاعران مطرح دهه هفتاد نيز كاربرد يافته ـ معرفي و شرح داده شدهاند كه در عين حال از ديد مخاطب عام، نقاط دشوار و ديرياب شعر باباچاهي محسوب ميشوند. در واقع نويسنده كليدهايي به دست ميدهد كه مخاطب با استفاده از آنها راحتتر ميتواند با شعر باباچاهي و به تبع آن با بخشي از شعر پيشروي امروز ارتباط برقرار كند. «هفتاد گل زرد» با عنوان فرعي «علي باباچاهي در وضعيت ديگر» در ارديبهشت 93 و در 240 صفحه، از سوي نشر سرزمين اهورايي چاپ و منتشر شده است. تمام ارجاعات از كتاب «هفتاد گل زرد» است.
لینک کوتاه : |
