انتشار "عبور از سیاره ی سوخته"، گزیده ی اشعار لیلا فرجامی/ نشر بوتیمار

تاریخ ارسال : 22 دی 92
بخش : معرفی کتاب
مجموعه شعر «عبور از سیاره سوخته» سروده لیلا فرجامی منتشر شد.
این شاعر در گفتوگو با خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره مجموعه شعر تازهاش گفت: این کتاب منتخب شعرهایی است که در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۱ سرودهام. تعدادی از شعرهای این مجموعه از کتابهای «گِل»، «رودخانهای که از ماه میگذرد» و «هفت دریا، شبنمی» هستند.
او درباره فرم و مضمون شعرهای مجموعه «عبور از سیاره سوخته» اظهار کرد: شعرهای این مجموعه در قالب سپید یا منثور نوشته شدهاند. محتوای شعرها نیز با هم متفاوت هستند و تم واحدی ندارند؛ اما فقدان، کشمکشهای حیات و مرگ، عدالت، دوری و مهاجرت، سردرگمی و جایگاه انسان در برابر کائنات مضمونهای مکرر در این شعرها هستند.
فرجامی سپس با اشاره به عنوان کتابش گفت: عنوان این کتاب اشاره به زمینی دارد که ساکنانش آن را به غفلت از میان برده یا سوزاندهاند و باید برای ادامه حیات به سیارهای دیگر کوچ کنند.
به گزارش ایسنا، لیلا فرجامی روانشناس است. مجموعه شعرهای «هفت دریا، شبنمی» (نشر روزگار ۱۳۷۹)، «اعترافنامه دختران بد» (نشر الکترونیک ۱۳۸۵)، «گِل» (نشر آهنگ دیگر ۱۳۸۹)، «رودخانهای که از ماه میگذرد (نشر الکترونیک ۱۳۹۱) و ترجمه مجموعه شعرهای رابیندرانات تاگور با عنوان «پرندهای که در من آواز میخوانَد» از زبان انگلیسی به فارسی (انتشارات آهنگ دیگر 1389) از آثار منتشرشده این شاعرند.
او همچنین شعرهایی را از شاعران غیرایرانی به زبان فارسی و شعرهای شاعران معاصر ایرانی را به زبان انگلیسی ترجمه میکند.
«عبور از سیاره سوخته» با 117 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و قیمت 8000 تومان از سوی انتشارات بوتیمار منتشر شده است.
شعری از این کتاب :
لیلا
پیش از خداحافظی
مرگ هم سیاره ای ست
چون ماه
جاذبه و هوایی ندارد
وقتی صعود می کنی تا سطحش
و از نهایت آن بزرگراه خلوتی که تنها برای تو کشیده اند
به پیشانی خورشیدی می نگری
که چون سری از سنگ
می خواهد زره فولادی اش را بشکافد
مکثی می کنی
معلق می شوی
چون هزاران هزار تکه کاغذپاره
نانوشته
و سفید
بی آنکه چیزی بگویی
یا قطب نمایی بخواهی
جهات را خوب می شناسی
چکمه های تنگت را در می آوری
و به آغاز راه باز می گردی:
)چون اژدهای اوروبوروس
که ابتدا و انتهایش یکی شده اند(
و به غار تاریکی که در حسرتش بودی
پا می گذاری
اما ناگهان چشمهایی که نمی شناسی
به نیمی از صورتت سایه می اندازند
و نیم دیگرش را تا ابد
به نوری غریب می پوشانند.
لینک کوتاه : |
