ادبیات به براهنی مدیون است
کاظم هاشمی
تاریخ ارسال : 17 اسفند 95
بخش : اندیشه و نقد
ادبیات به براهنی مدیون است
کاظم هاشمی
نام رضا براهنی همیشه جنجالبرانگیز بوده است چه در دهۀ چهل و چه در دو سه دهۀ اخیر. داوریها در مورد او نیز هرگز یکسان نبوده است؛ صفر یا یک. سیاه یا سفید. براهنی شخصیتی چندبعدی است؛ رمان مینویسد، شعر میگوید و نقد میداند. از این رو به راحتی نمیتوان در مورد او حکم صادر کرد. ما در اینجا به بررسی بعد سوم او میپردازیم؛ یعنی حوزۀ نقد ادبی. براهنی هر ایرادی که داشته باشد کسی نمیتواند منکر دانش غنی او باشد و تأثیر نقدهای او را در پیشرفت شعر نیمایی نادیده بگیرد. اگرچه به تصریح فریدون آدمیت در کتاب «اندیشههای فتحعلی آخوندزاده»، آخوندزاده اولین کسی است که نقد ادبی علمی را در ایران بنیان مینهد –شفیعی کدکنی هم در کتاب «با چراغ و آینه» همین نظر را دارد. او معتقد است آخوندزاده شروع کنندۀ نقد ادبی به شیوۀ رئالیستی است- اما نقد ادبی به صورت جدی و کاملا علمی و آکادمیک با آثار براهنی در دهۀ چهل شروع میشود. اگرچه نیما بزرگترین تئوریسین شعر نیمایی است و نظریههای ادبی خود را در کتابهایی چون «ارزش احساسات» و «حرفهای همسایه» جمع کرده است اما این براهنی است که در دهۀ چهل - درست زمانی که نیما غروب میکند –طلوع میکند و بر اساس نظریههای ادبی نیما به نقد اشعار شاعران میپردازد. در واقع این براهنی است که در نبود نیما کار نیما را انجام میدهد و با نقد اشعار شاعران جوان بر اساس نظریههای زیباییشناختی نیما به تحول ادبی و رشد شعر نو کمک میکند. آن حملات تند براهنی به بعضی از شاعران و آن «بزنبزنهای فکری» و آن چاقوکشیها همه و همه باعث شد تا سالهای چهل تا پنجاه، سالهای درخشان شعر نیمایی باشد. اغراق نیست اگر بگوییم دانش غنی براهنی در آن سالها به داد شعر نیمایی رسید. اگر نقدهای براهنی نبود شاید شعر نیمایی به لحاظ زیباییشناختی نمیتوانست در جایی که الان ایستاده بایستد؛ چه بسا در همان اواخر دهۀ سی و اوایل دهۀ چهل شکست میخورد و میدان را به محافظهکاران میسپرد. حملات تند و گزندۀ براهنی به مشیری و حمیدی و دیگر محافظهکاران و ارائه فلسفۀ ادبی و تئوریهای ادبی و هنری باعث شد تا جناح متجدد بر جناح دیگر چیره شود و از دهۀ چهل، شعرخوانان جوان، نیما، شاملو، اخوان و فروغ را به مشیری، کسرایی، حمیدی و توللی ترجیح دهند. در این مورد کافیست به روزنامهها و مجلات آن زمان نگاهی بیندازیم. نصرت رحمانی در مصاحبه با ناصر حریری در سال 1369 صریحا اعلام میکند که «استاد فروزانفر و همایی ما را مسخره میکردند و علی دشتی به خاطر اینکه من گذاشتهام مقدمۀ نیما بر اولین کتابام چاپ شود یک آلبوم از کارهای من درست کرده بود برای تمسخر من» براهنی خود در کتاب «بحران رهبری نقد ادبی» میگوید: «هدف ارائۀ بحران و تمام ابعاد آن، ارائۀ راههای صحیح مقابله با آن و چیره کردن جناح برحق متجدد ادبی بر جناح دیگر بود. این کار صورت گرفت و قلم من در خدمت حل آن بحران بود.» براهنی مدتی نقد تطبیقی نوشت، مدتی نقد ساختارگرایانه و مدتی هم نقد پساساختارگرایانه و در تمام این مراحل باعث ایجاد تفکر و بحث و جدل و تکامل ادبی شده است. اگرچه براهنی هرگز خالق نظریۀ ادبی به معنای واقعی کلمه نبوده است و همیشه از نظرات و منتقدان اروپایی بهره برده و نظریههای آنان را بومی کرده است اما همین نیز در مملکتی که به قول نصرت رحمانی سیصد سال با نقد ادبی جهان فاصله دارد نعمتی است. اگرچه نظریۀ پست مدرن امضای براهنی را در پای خود دارد اما این نظریه، تمام و کمال زاییدۀ ذهن براهنی نیست بلکه براهنی این نظریه را از متفکران و منتقدان غربی گرفته است. درواقع این نظریه ریشه در غرب دارد و براهنی تنها آن را بومی کرده است؛ درست مثل نیما و شاملو و موج نوییها. براهنی خود در «چرا دیگر شاعر نیمایی نیستم» به صراحت بیان میکند که تحت تأثیر متفکرانی چون دریدا، فوکو، بارت، کریستوا، سیکسو و... بوده است. نکتهای که در اینجا باید بدان اشاره کنیم این است که زمانی براهنی از موج نو با عنوان «جنین سقط شده» یاد کرد. حال به نظر میرسد که شعر پست مدرن نیز به جنین سقط شده میماند البته به جز در کارهای خود براهنی. و شاید دلیل اینکه بهترین نمونههای پست مدرن را تنها در کارهای خود براهنی میبینیم همان دانش او باشد که پیشتر در موردش صحبت کردیم. سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا زمان ادبیات پست مدرن در ایران فرا رسیده بود یا است؟ بعد از گذشت نیم قرن و حتی بیشتر هنوز شعر نیمایی و سپید مخالفان زیادی دارد و بسیاری سرسختانه با آن نوع شعرها مخالفت میکنند. در چنین شرایطی میتوان از پست مدرن سخن گفت؟ در شرایطی که شرایط حتی شبه مدرن هم نیست چه برسد به مدرن میتوان از ادبیات پست مدرن حرف زد؟ جالب است که ادبیات ما از جامعه پیشی گرفته و قبل از اینکه جامعۀ پست مدرن داشته باشیم ادبیات پست مدرن داریم! مشکل ادبیات ما گویا اینجاست که بدون اینکه نظریۀ قبلی جاگیر و درونی و کامل بشود نظریۀ دیگری سر برمیآورد؛ شعر نیمایی تازه داشت تثبیت میشد که سپید وارد شد و بلافاصله بعد از سپید، موج نو سردرآورد. تا اول خود جامعه پست مدرن نشود نمیتوان دم از ادبیات پست مدرن زد؛ وقتی فکر جامعه مدرن نیست چگونه میتوان ادبیات مدرن داشت؟ وقتی فکر جامعه پست مدرن نیست چگونه میتوان ادبیات پست مدرن داشت؟ نتیجه این میشود که فرزندانی ناقصالخلقه به دنیا بیاید. مگر اینکه بپذیریم تحولات اجتماعی تأثیری بر روی ادبیات ندارد! پربیراه نیست اگر بگوییم یکی از عواملی که باعث شد شعر نیمایی بتواند خود را تثبیت کند شرایط شبه مدرن جامعه بود اگرچه جامعه کاملا مدرن نبود اما شرایطی وجود داشت که به ظهور و تثبیت شعر نیمایی کمک کرد؛ یعنی شرایط جامعه طوری بود که به این نوگرایی نیاز داشت. در واقع جامعه مستعد یک انفجار بود. سکون دورۀ قاجاری و بازگشت ادبی و انقلاب مشروطه و اعزام دانشجو به خارج و بازگشت این دانشجویان و نقد سنت تا حدودی شرایط را برای دمیدن «هوای تازه» مستعد ساخت. به نظر میرسد شرایط جامعه برای ادبیات پست مدرن هنوز آماده نیست؛ بعد از گذشت بیست سال و اندی از چاپ کارهای پست مدرنی هنوز که هنوز است این نوع ادبیات از مقبولیت چندانی حتی در بین خواص هم برخوردار نیست. مگر اینکه بگوییم مخاطب و مقبولیت برای این شاعران چندان مهم نیست. با این همه براهنی با تکیه بر دانش غنی خود نظریههای غربی را درونی و سپس آنها را بومی میکند و در نقد شعرها به کار میگیرد و باعث ایجاد تفکر و بحث و جدل میشود. همین کار او بسیار با ارزش است چراکه تکانی ولو کوچک به ادبیات میدهد. اسماعیل نوری علا در کتاب «تئوری شعر» به درستی اشاره میکند که براهنی یک «کاتالیزور» مهم در شعر امروز ایران است. «براهنی با هر حمله که به کسی کرده است و با هر مجادلهای که به راه انداخته است فضای تازهای را برای گشایش بحثهای نظری پیرامون شعر به وجود آورده است اما در هر بحثی که شده فایدۀ نهایی به طرف دعوا و نیز تماشاچیان(یعنی خوانندگان) آن مجادله رسیده است.» کوتاه سخن آنکه اگرچه براهنی مترجم است اما مترجمی است فعال نه منفعل؛ میخواند، هضم میکند، سپس آن را بومی میسازد و بدین ترتیب باعث تحول و پویایی ادبیات میشود. براهنی، خرمگس چخوف نیست بلکه برعکس، صاحب اسب است که دهنۀ اسب را گرفته، کم کم آن را جلو میبرد و زمین را شخم میزند. از این رو میتوان گفت ادبیات به براهنی مدیون است.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه