شعرهایی از مجتبی حیدری
7 شهریور 97 | قوالب کلاسیک | مجتبی حیدری شعرهایی از مجتبی حیدری
بستند زبان باغ را بند به بند
خشکید دهان غنچه ها بی لبخند
مردم به طمع به باغبان ها گفتند
از ما تبر،از شما درختان بلند ...

ادامه ...
شعری از مجتبی حیدری
18 تیر 96 | قوالب کلاسیک | مجتبی حیدری شعری از مجتبی حیدری
پای خود را پشت پای دیگران بگذاشتی
با جهانی قهر کردی جای مهر و آشتی
کعبه ای بر دوش داری و دماوندی به سر
وای از این برفی که روی قله ات انباشتی ...

ادامه ...
شعرهایی از مجتبی حیدری
28 اردیبهشت 96 | قوالب کلاسیک | مجتبی حیدری شعرهایی از مجتبی حیدری
هی نشستیم و خط خطی کردیم
زندگی را غمم کلافه نکرد
هر چه می خواست،کند و با خود برد
شعر چیزی به من اضافه نکرد ...

ادامه ...