کسی نمیتواند چیز زیادی از شعر زبانی بداند!
با نگاهی به اشعار آتفه چهارمحالیان و شوکا حسینی
امیرحسین بریمانی
تاریخ ارسال : 10 شهریور 95
بخش : بررسی کتاب
کسی نمیتواند چیز زیادی از شعر زبانی بداند!
با نگاهی به اشعار آتفه چهارمحالیان و شوکا حسینی
- امیرحسین بریمانی :
در این یادداشت، شعر قبل از هفتاد را شعری روایی (بهکمکِ انواع مختلفِ آن) در نظر گرفتهایم.
شعری که روایت نداشته باشد، چه میتواند باشد؟ سوال را برای تفهیم بیشتر، چندباری با خود تکرار میکنیم: شعری که روایت نداشته باشد، اندیشه (مضمون) را جایگزین کرده است؟ شعری که روایت نداشته باشد، عناصر اندیشه را چگونه پیاده میسازد یا بهتر است بپرسیم بر روی چه زمینهیی پیاده میکند؟ و سوال آخر: مگر میشود برای شعر غیرروایی، ارزشهای زیباشناختی متصور شد؟ این مسئله را با نگاهی به دو مصداق متاخر آن یعنی اشعار آتفه چهارمحالیان و شوکا حسینی بهسرانجام خواهیم رساند. پروبلماتیک یا هستهی مرکزی این اشعارِ غیرروایی چیست؟ پاسخ ساده است: شعر آوانگارد! حال باید این ترکیب را از شر پیشفرضهای منفیِ جامعه ادبی از آن خلاص و مفهوم ایدهآل آن را یادآوری کنیم. شعر آوانگارد، زیست در هستیشناسی عصر معاصرِ خود است و وظیفهی بازنماییِ مازادهای شاعرانه و فانتزیگونِ پارادایمهای آن را برعهده دارد. که البته این مازادها، ساختار خود ارجاعی نداشته و مدام، پاردایمهایی را که از آنان برآمدهاند را بازتولید میکنند. بهعبارتی دیگر، این مازادها، تکهی کوچکی از شبکهی نمادینشان در جهان واقعی را به متن میآورند و ازینرو، همواره ارجاعاتی سیاسی و تاریخی بهجهانِواقعی دارند.
حال باید ببینیم چهارمحالیان و حسینی، چه اشعاری را طبق این الگویِ سربسته تولید کردهاند. تااینجایِ، امر آوانگارد را بهعنوان یکی از مواردی که در اشعار این دو شاعر، جایگزینِ روایت شده است، شناختهایم. لایهی بعدی پروبلماتیک این اشعار را مفهوم امر زنانه برساختهست: پرسهزنیِ زنان در معرض سوژههای مردسالار، نوعی از اغواگریست که میتواند خوانش شاعرانهیی هم داشته باشد و نمونهی ایدهآل آن را میتوانیم در اشعار فروغ فرخزاد (خصوصن در دو دفترِ اول) مشاهده کنیم. بهنمایشگذاریِ فقدان فالوس (و طبعن سرایت لیبیدویِ حاصل از آن در زبان) برای اغوای مرد. دراینجا، زن در موضع ضعف قرار دارد و وجودیت یک فقدان و متعاقبن نیازمندی خود به مرد را میپذیرد پس عجیب نیست که فرخزاد در دو دفتر اول خود، مدام احساس میکند مردی از کنار پنجرهش رد شده است! حال ضرورتِ واکاوی شعر متاخر زنان آشکار میگردد تا بدینطریق، تغییرات ایدئولوژی شعر زنان از آن سالها تا امروز نیز تا حد ممکن، متعین شود.
تننویسی زنان چه معنایی دارد؟ همراستا با تبیین ژیژک از خودزنی، باید بگوییم تننویسی نیز نوعی یادآوری هستی به سوژه زن و دراینجا، تمایل بهبروفت از پاردایم مردسالاری را معنا میدهد. این روند برای زنان در غرب، بهشکل مسالمتآمیزتری اتفاق افتاد و آن، وقوع فیلمهای نوآر بهمثابهی یک رخداد معنادار بود. که البته چیزی جز ظاهرسازی نبود چراکه عملن رخدادی بود اندیشیده شده توسط تهیهکنندگان مرد و سیستم نظاممند مردسالارانهی هالیوودی. اما نهایتن میتوان آن را بهعنوان بازنمودِ تجاریِ فرآیند تعدیل مردسالاری پذیرفت. بهدلیل وجود سرکوب در شکلِ فیزیکیِ آن بر خواستِ برونرفت از مردسالاری، شعر پیشرویِ زنان، چارهیی جز خودزنییی زیباشناسانه در قالب امرشعری ندارد که این امر البته بیشتر بر روی اشعار شوکا حسینی صادق است اما روحیهی کلی آن بر اشعار چهارمحالیان نیز قابل تطبیق یافتن است. درواقع تفاوت این دو، در نوعِ تعارضشان با مردسالاری قابل رویت است. چهارمحالیان، مرحلهیی پس از انکار است؛ یعنی رخنمایی پیروزمندانه زن در برابر مرد.
پافشاری بیشازانداره بر وجود نابرابریهای جنسی، نتیجهیی جز بازتولید آن ندارد. پس میتوانیم نتیجه بگیریم که اتفاق فیلمهای نوآر، بهشکلی آنارشیستیک و غیرتجاری (یعنی شعر زبانی) در اشعار چهارمحالیان نمود یافته است. شعر زبانی، ذاتن در نفی نظم نمادین میکوشد و ثانیهیی در متن، پدید میآید که تمامی هنجارهای موجود در متنیت، سستمایه شده باشند. در اغلب اشعار آتفه چهارمحالیان، راوی خطاب به یک "چیز" صحبت میکند که این چیز، هرچه هست، سوژهیی مردسالار است. خصیصهی اروتیکِ فیلمهای نوآر، مازادهای آزاردهنده برای گفتمان مردسالاری را از شعارهای فمینیستی سلب میکند اما در اشعار چهارمحالیان، مازادها نقش اصلی را برعهده گرفتهاند و چیزی بدساخت میزایند! لازم بهذکر است که در اینجا "بدساخت" را متضاد اصطلاح سینماییِ "خوشساخت" گرفتهایم. هیچوقت قادر نخواهیم بود بر اشعار زبانی، شرح و تاویل بنویسیم چراکه این اشعار، تن به سادهسازی (زدودن مازادها) نمیدهند و این، بهدلیل همان فقدان روایت است. درواقع برشت نیز سعی میکرد روایت را در ابتدای نمایش بگوید تا بعد بتواند توجه صِرفِ مخاطب بر مازادها را داشته باشد. حال جنبهی اروتیک شعر شوکا حسینی چه کارکردی دارد؟ بهطور خلاصه در این اشعار، خوانشی زنسالارانه از امر اروتیک را داریم؛ یعنی این اشعار، نمیتوانند مخاطب مرد را نسبت به اروتیک بودگیشان مطمئن سازند و برخلاف چیزی که بهنظر میآید، بههیچوجه تجاری شده و بابطبع نیستند.
نکته جالبی که باقی میماند، این است که این روانضربه به پیکرهی شعر مردسالاری، آیا خواهد توانست کانسپت خود را تکمیل کند و بهمولفههایی زیباشناختی دست یابد؟ تجربهی عینی بنده این بوده که این اشعار را بهنوعی هرزهنویسی (پرت و پلاگویی) تعبیر کردهاند. از قضا این تعبیر درستیست اما نه در معنای منفییی که از آن انتظار میرود بلکه دراین معنا که "بله این اشعار کاملن ذهنی هستند"! اما آیا امر ادبی نیز همچون نقاشی، مجاز است از حدود مرسوم انتزاع و ذهنیگرایی فراتر برود و شمایل واقعیت را بیش از حد مجاز دچار دگرگونسازی کند؟ این پرسشی نیست که باید بدان پاسخ داد بلکه الگوییست که میباید طبق آن دست بهآزمایش زد تا پارادایمهای موجود را بهچالش کشید. ضرورت هنر آوانگارد (دراینجا: شعر زبانی) نیز ازین روی احساس میشود که تاریخ ادبیات، زیادی دست بهتولید اثر ادبی بر اساس ساختارهای موجود زده است و نیاز بهریسکهای بزرگ و البته بدون دوراندیشی دارد تا مولفههای زیباشناختیِ کهنهی خود را بهاعتبارسنجی بگذارد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه