چرا آرش درشاهنامه فردوسي نيست؟
ليلا درخش


چرا آرش درشاهنامه فردوسي نيست؟
ليلا درخش نویسنده : ليلا درخش
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 95
بخش : اندیشه و نقد

چرا آرش درشاهنامه فردوسي نيست؟

ليلا درخش


يكي ازمهمترين پرسشهايي كه همواره پيشِ روي شاهنامه پژوهان است چرايي نبودِ آرش درشاهنامه است كه البته جزوبنيادي ترين پرسشهاست .زماني كه ويژگيهاي اسطوره اي آرش راموردمطالعه قرارمي دهيم ،بيشترشگفت زده مي شويم ،چراكه آرش پهلوان بزرگ ونامداري ست كه در رزم نامه هاوافسانه هاي نمادين  حضوردارد.او،پهلواني ست كه مرزهاي ايران را تعيين مي كند.
اصلِ داستان بااندكي دخل وتصرف، درشيوه ي بيانِ منابع ،سرانجام به يك نقطه ختم مي شودوآنهم جدايي مرزايران ازتوران است،جنگي كه درپي تازشِ افراسياب به سرزمين ايران وجنگ هاي  خون باري كه درمي گيرد،ايران ، دچارِ نابودي وتباهي مي شود،اين تباهي ازبي توشه گي وبي باراني وخشكسالي ايران  گرفته تا بداقبالي وناسازگاري بخت ،پيش مي رود تاجايي كه ايرانيان مستاصل مي شوندودرمانده درپي چاره مي گردندتابه اين روزگارسياه وتباهي پايان دهند.سرآخر قراربراين مي شودپهلواني ايراني ،ازبالاي كوهي بلند، تيري بيفكند تيري كه آن راپرتابي مي ناميدنددكتركزازي درشرحِ تيرِ پرتابي مي نويسد"تيرپرتابي ،تيري ست كه به آماج ونشانه نمي نشيند.اين تيرراپهلوانان پرتوش وتوان مي افكندندتازوربازوي خودراازسويي آشكاربدارندوازسوي ديگراستواري و نيروي توانشان را"
پس اين تيروكمان عادي نيست چراكه كمان،نزدايرانيان  متفاوت ازديگرابزارهاي جنگي جهانِِ باستان بود،به گونه اي كه هرپهلوان كماني ويژه داشت ،پهلوانانِ بزرگي چون آرش كماني داشتندكه تنهاخودشان توانِ به زه كردن آن راداشتندناگفته پيداست كه به زه كردن كمان كاري خارج ازتوانِ هرپهلواني بوده اين اشاره به توانِ به زه كردن كمان بارهادرداستانهاي مربوط به رستم وديگرپهلوانانِ شاهنامه هم بيان مي شودازجمله داستانِ رستم واشكبوس دروصفِ توانِ رستم.پس چنين پهلواني با توانِ به زه كشيدنِ كمان بايدتوانِ بازويي بالايي هم درپرتابِ چنين تيري ازديگركمانها، داشته باشد. پس افسانه ي رزمي ونمادين آرش ازهرجهت ويژگي هاي رزمي خودرادارد،آرش پهلواني استوارباكماني سخت وتواني بالاست .وتيري كه پرتاب مي كند شگفتي مي آفريند.مجموعه ي شگرفِ آرش وتوان وتيرپرتابي اش كاري رابه سرانجام مي رساندكه خارج ازتوانِ ديگرپهلوانان است ،كاري كه مي توان آن راآييني ومقدس دانست ،چراكه ايران سرزميني مقدس است وبه استنادبرگفته ي پيغمبرِباستاني ايران، زرتشت"ايران بهترين سرزميني ست كه مزداآفريده است.ايران كانونِ كيهان است " چنانچه درنوشته هاي پهلوي هم "خونيرث بام "معرفي شده است .درجغرافياي باستاني جهان رابه هفت اقليم تقسيم كرده بودندو ايران سرزمينِ ميانين وبنيادي ترينِ آن هفت اقليم بود. پس وقتي آرش با تيري مرزهاي آن راتعيين مي كندكاري درخورِستايشِ هميشگي ايرانيان رخ داده است.
روايتِ داستاني آرش نيز،خود حكايت ازدركِ آگاهي آرش براهميتِ اين كارِ مهم دارد.كارِ آرش بارويارويي پادشاهي چون افراسياب سخت ترنيزمي شود.چراكه افراسياب نكته هاي نهان و رازهاي نهفته راخوب مي دانددرتمامِ نوشته هاي كهن نامِ افراسياب با جادو همراه مي شودالبته كلمه ي جادو درگذشته بيشتردرمعني جادوگربه كارمي رفته است.اما افراسياب ،آنچه پيش بيني نكرده بود،تعصب وغيرتِ پهلوانِ ايران زمين است كه جان برسرتيروكمان خويش مي گذارد،تيرِآرش پهنه هاي آسمان رادرمي نورددازشهرهاي بسياري عبورمي كند،ازفرازِ جنگلهاي انبوه ورودهاي خروشان ،كوهسارهاي بلندودرياهاشتابان مي گذردودرآنسوي رودِآمودريادرپسِ رودبرتنِ درختِ گردويي فرودمي آيدبه اين شكل مرزايران در نزديكي شهري درافغانستان كنوني كه حلم نام داشته است ،بانشستن برتنِ درخت گردو،مشخص مي شودوافراسياب باهمه جادويي وجادوگري خويش تسليمِ تيروكمانِ پهلوانِ نام دارايراني مي شود وجنگ خاتمه مي يابداين درحالي ست كه بخشي ازسرزمينِ توران زمين نيزبه ايران افزوده مي شود.افراسياب هم بعدازپذيرشِ اين شكست  ايرانيان رابه حالِ خود وامي نهد.
بارفتنِ اوخشكسالي طولاني ايرانيان كه هفت سال طول كشيده بودبه پايان مي رسدابرها،آسمانِ ايران را مي پوشاندوبارانِ پراميدوروياننده به وفورمي باردوگياهان دوباره سبزمي شوند.پس آرش ازجمله نامورترينِ پهلوانان است حال بيشترنبودِ نامش درشاهنامه باعثِ شگفتي وطرحِ پرسشِ بنيادي ست.اين شگفتي وقتي دوچندان مي شودكه درشاهنامه به نامِ پهلوانانِ زيادي برمي خوريم كه بادرجه ي اهميت بسيارپايين تري ازآرش هستندونامشان درشاهنامه آمده است.البته مي دانيم كه شاهنامه بانامِ آرش بيگانه نبوده است برای نمونه در بخش پادشاهی شیرویه:
‎چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
‎چو پیروزگر قارن شیرگیر
‎بزرگان که از تخم آرش بدند

 بلكه  واگويه ي اين داستانِ پرمايه ي حماسي بااينهمه درون مايه ي اسطوره اي درشاهنامه نيامده است. درحالي كه درمتونِ زيادي به اين داستان  اشاره شده است ازجمله:در کتاب‌های پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی از آن یاد شده‌است. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» درباره «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو می‌کند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش می‌داند در اوستا آرش را اَرِخشه خوانده‌اند و به معنایي از جمله«تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان».اشاره كرده اند برخی بر این باورند که آرش، فرمانروای پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را از مرز ایران دور كرده است.
اماسه دليل اصلي كه پژوهشگران معتقدند مسبب نبودِآرش در شاهنامه است:
١-تعصبِ حكيم طوس بررستم
٢-خردگرايي حكيم طوس
٣-نبودآرش درمنابع حكيم طوس
برخي ازشاهنامه پژوهان نبودِ روايتِ داستان راتعصبِ حكيم طوس بررستم مي دانند كه به نظرقابلِ استنادنيست چراكه اين تعصب مي توانست داستانِ پهلوانانِ زيادي راازشاهنامه حذف كنددرحالي كه ماامروزداستانِ پهلواناني چون گيو رادرشاهنامه داريم .گيو هم داستاني پررمز دارد  اوبه سرزمينِ دشمن كه درنمادشناسي هاسرزميني ست اهريمني ومملوازترفندورنج وتباهي وستم .درپي يافتنِ كيخسرومي رود واورايافته وهمراهِ مادرش فرنگيس به ايران مي آورداين سفركه هفت سال به طول مي انجامد بادلاوري گيوبه پايان مي رسد.داستانِ گيوهم سرشارازنمادهاي رادمردي ووفاي به عهداست.اگربخواهيم خردگرايي فردوسي راهم عاملي برحذفِ اين داستان بدانيم بازبه بيراهه رفته ايم چراكه فردوسي  درشاهنامه راوي بسياري ازداستانهايي است كه بن مايه ي خرق عادت دارند.پس تنهاراهِ پاسخ دادن به اين پرسش بررسي دقيقِ شاهنامه ي بومنصوري ست كه جزواصلي ترين منابعِ حكيمِ طوس است .داستانِ آرش دراين شاهنامه نيامده است هرچنداين حذف ازشاهنامه ي بومنصوري هم  بحث برانگيزاست اما  ازآنجايي كه آرش پهلواني اشكاني ست چنانچه اشكانيان تبارخودرابرآمده ازاومي دانند،شايديك عاملش حذف وستردن اش ازشاهنامه ي بومنصوري رادربرگردانِ آبشخورهاي كهن اززبانِ پهلوي بتوان يافت.همانطوركه مي دانيم خداي نامه ازمنابعِ مهم فردوسي ست .منبعي كه به فرمان يزدگردآخرين شهريارِساساني گردآوري شده است واحتمال مي رود داستانِ بلندآوازه ي آرش به دليلِ مخالفتهاي نهاني وآشكارِساسانيان بااشكانيان محكوم به حذف   شده باشد.چراكه ساسانيان چنان درتلاش بودندتانامِ اشكانيان راازتاريخ ايران پاك كندكه حكيم طوس  وقتي به اشكانيان مي رسدبه اينكه ازآنهاجزنامي نشنيدم اشاره مي كند.بااين  اوصاف درميابيم كه نبودِ آرش سلسله وارازكينه اي نشأت مي گيردوسرانجام برروايتِ حكيم طوس هم تأثير گذار است.......

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :