ویلیام کارلوس ویلیامز‌ : شاعر فرغان و گل سرخ
نگارش و ترجمه ی مازیار ظفری


ویلیام کارلوس ویلیامز‌ : شاعر فرغان و گل سرخ
نگارش و ترجمه ی مازیار ظفری نویسنده : مازیار ظفری
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 01
بخش : ادبیات جهان

 

 

 

ویلیام کارلوس ویلیامز‌: شاعر فرغان و گل سرخ
 مازیار ظفری

ویلیام کارلوس ویلیامز، شاعر و پزشک معاصر ایالات متحده آمریکا، روز هفدهم سپتامبر ۱۸۸۳ در شهر راترفورد در ایالت نیوجرسی زاده شد. پدرش نسب انگلیسی و‌ دانمارکی داشت و با مشروبات الکلی تجارت می‌کرد. مادرش نیمه‌فرانسوی و از اهالی پوئرتوریکو بود.
ویلیامز پس از دوره‌ی دبستان، تحصیلات متوسطه‌اش را در ژنو‌ و پاریس ادامه داد. سپس به نیویورک بازگشت و دبیرستان را در آنجا به پایان رساند. وی در سال ۱۹۰۲ در دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا به تحصیل رشته‌ی پزشکی پرداخت و تا سال ۱۹۰۶ در آنجا ماند. در طول تحصیلاتش با اِزرا پاوند و چارلز دِموت آشنا شد. پس از پایان تحصیلات پزشکی دو سال در بیمارستان فرانسوی‌های نیویورک با تمرکز در رشته زنان و زایمان و کودکان و یک سال در بیمارستان دانشگاه لایپزیگ آلمان مشغول به کار شد. ویلیامز طبابت عمومی را در سال ١٩٠٩ در زادگاهش آغاز کرد و به مدت چهل سال در راترفورد به کار خود ادامه داد.  وی در سال ۱۹۱۲ با فلورانس هرمان پیمان زناشویی بست.

او نوشتن را از دوران تحصیل در رشته پزشکی آغاز کرد و تا پایان عمر ادامه داد. او چهار رمان، پنج نمایشنامه، پنجاه داستان کوتاه و حدود ٦٠٠ شعر نوشت. شعر او در زمره ویتمن، لانگ فلو، سندبرگ و فراست است. در سال ١٩٥٠، ویلیامز جایزه کتاب ملی را برای شعر بلند "پاترسون" دریافت کرد. در سال ١٩٥٢ به عنوان مشاور جدید کتابخانه کنگره انتخاب شد، سمتی که سپس برنده جایزه شاعر ایالات متحده شد. او در آن سال سکته کرد و با تأخیر این سمت را پذیرفت.

ویلیامز همزمان با کار پزشکی به همکاری با چند نشریه‌ی کوچک ادبی پرداخت. او‌ با یادآوری از آن دوران می‌گوید: "همیشه پشتیبان نشریه‌های کوچک بوده‌ام. بدون آنها حتمن به سُکوت محکوم می‌شدم. در نگاه من این نشریه‌های کوچک در مجموع یک جریان بزرگی هستند. آنها تنها وسیله‌ی انتشاراتی هستند که هرگز تن به سانسور نمی‌دهند. رفت‌وآمد نویسندگانش پیرو قانونی دموکراتیک است. کسی نمی‌تواند بر چنین نشریه‌ای حاکم شود یا خود را یگانه رهبر آن بداند.  اگر هم در جایی درش بسته شود، جای دیگری برخواهد خاست، با نامی دیگر، نو و تازه تا آنچه در همان لحظه نوشته می‌شود چاپ و منتشر کند."(۱)
ویلیامز چندین بار به اروپا سفر کرد و دیدارهایی با جیمز جویس، گرترود اشتاین و فیلیپ سوپو داشت. مدتی هم در انستیتوها و دانشگاه‌های مختلف از جمله پوئرتوریکو، دارتموت و هاروارد تدریس کرد. ویلیام کارلوس ویلیامز در روز چهارم ماه مارس ۱۹۶۳ در راترفورد درگذشت. دو‌ماه پس از مرگش دفتر شعرش «تصویرهایی از بروگهل» برنده‌ی جایزه‌ی ادبی پولیتزر شد.

ویلیامز تا دهه‌ی بیستم سده‌ی بیستم ناشناخته ماند چرا که به تبلیغ کارهایش مایل نبود و اهمیت نمی‌داد. ویلیامز در این باره چنین می‌نویسد: "گوشه‌نشینی یک امتیاز بزرگ دارد. آدم مغزش نسبتن کار می‌کند و می‌تواند بیندیشد. شیوه‌ی اندیشیدن من در درجه‌ی نخست چرک‌نویس من است. مشغولیت مورد علاقه‌ام همیشه همین چرک‌نویسی بوده است. همیشه می‌توان پنج دقیقه وقت آزاد یافت. در کشوی میز تحریر مطبم همیشه یک ماشین تحریر آماده بود. باید تنها کِشو را بیرون می‌کشیدم و مشغول نوشتن می‌شدم. من تا حد زیادی تند می‌نوشتم. بسیاری اوقات پیش می‌آمد که در میان جمله‌ای بیماری وارد اتاق می‌شد. در آن هنگام با هُلی ماشین تحریر در کِشوی میز گم می‌شد و من دوباره به کار پزشکی می‌پرداختم. هنگامی که بیمار از اتاق بیرون می‌فت، با بیرون کشیدن کِشو دوباره به نوشتن ادامه می‌دادم. همواره از من می‌پرسند که چگونه می‌توان به دو شغل پرداخت؟ پرسندگان درنمی‌یابند که یکی مکمل دیگری‌ست و این دو پیشه یا مشغولیت تنها دو دیدگاه از یک موضوع هستند، یعنی آنچه که کل هستی‌ست."(۱)

ویلیام کارلوس ویلیامز می‌خواست به سادگی و در میان مردم زادگاهش زندگی کند. او نگاه دقیق و جدی پزشکی را با بینش ادبی پیوند داده و آنرا بی‌پیرایه بیان کرده است. زبانی نو‌ که پوچی، شادی و اندوه لحظه‌های زندگی را کنار هم می‌چیند و به واژه‌ها جان می‌بخشد. او به دلیل نزدیکی شغلی‌اش با بیمارانش به دقت برداشت‌های خود را در برخورد با زندگی روزمره و مردم کوچه و خیابان در قالب بندهای کوتاه و دقیق به تصویر کشیده است، و این ویژگی زبان اوست. ویلیامز به راستی شاعری نوآور و ماجراجو در قالب‌های شعری و کنشگر سیاسی پرشوری بود که ادبیات را به عنوان ابزاری برای کوشش‌های دموکراتیک به کار می‌برد. برای او، آماج هنر گزارشی از تجربه‌ی زیسته بود ولی در عین حال پویایی قدرت را در جامعه نمایان می‌ساخت - از حومه‌های پُر زرق‌ و برق گرفته تا خانه‌های فقیرانه‌ی شهرک‌های صنعتی نیوجرسی - جایی که او بیش از چهل سال به عنوان پزشک متخصص کودکان کار کرد.

بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی "جنگ سرد" را برای رقابت برای برتری جهانی آغاز کردند. دولت آمریکا نگران اشغال اروپای شرقی توسط شوروی، محاصره برلین (١٩٤٨-١٩٤٩)، پیروزی کمونیست ها در جنگ داخلی چین (١٩٤٩)، آزمایش بمب اتمی توسط اتحاد جماهیر شوروی (١٩٤٩)، و مشترک بود. تهاجم چین و کره شمالی به متحد آمریکا کره جنوبی (١٩٥٠). رویدادها و درگیریهای این دو قدرت جهانی، همراه با بیگانه هراسی و نگرش آمریکایی ها نسبت به کمونیسم، منجر به "ترس سرخ" (١٩٤٧-١٩٥٧) شد، ترسی که کمونیست های داخلی یا خارجی در حال نفوذ یا تخریب در جامعه آمریکا و دولت آن هستند. مجلس نمایندگان ایالات متحده کمیته فعالیت های غیرآمریکایی مجلس را ایجاد کرد. کمیته شهادت اعضای سابق آمریکایی حزب کمونیست و جاسوسان شوروی سابق را شنید که تأیید می کرد که اقدامات جاسوسی در حال انجام است. در همزمان، سناتور جوزف مک کارتی از ایالت ویسکانسین، رئیس کمیته در سنای ایالات متحده، بسیاری از مردم را ملزم به شهادت در مورد وفاداری خود به ایالات متحده و پشتیبانی آنها با اهداف چپ کرد. صدها نفر از دانشگاهیان، رهبران اتحادیه های کارگری و افرادی در صنایع سینما . رادیو و تلویزیون متهم شدند. بسیاری به دلیل «لیست سیاهی» که استخدام افراد فهرست شده را ممنوع می کرد، شغل خود را از دست دادند و بیکار شدند.

کمیته های مجلس نمایندگان و مک کارتی از اف بی آی (سرویس اطلاعات و امنیت داخلی ایالات متحده) برای تحقیق در مورد افراد مظنون استفاده کردند. از آنجایی که ویلیامز به عنوان مشاور کتابخانه کنگره منصوب شده بود، برای تعیین وفاداری او به ایالات متحده باید مورد تحقیق قرار می گرفت. اف بی آی تحقیقات خود را در سال ١٩٥٢ آغاز کرد، اما این نخستین باری نبود که آنها ویلیامز را زیر نظر داشتند. در طول جنگ جهانی دوم، دوست دوران تحصیلی ویلیامز در دانشگاه پنسیلوانیا، ازرا پاوند، تبلیغات ضدآمریکایی و هواداری از فاشیسم را از ایتالیا پخش میکرد. در یکی از برنامه های خود، او از «دکتر ویلیامز از راترفورد، نیوجرسی» نام برده بود. تحقیقات بعدی به درستی مشخص کرد که ویلیامز هیچ گونه همراهی ضدآمریکایی یا هواداری از دولتهای محور نداشته است.

 

تحقیقات سال ١٩٥٢ پرونده ای در ١٥٣ صفحه در مورد ویلیامز و فعالیت های او تولید کرد. در اواخر دهه ١٩٣٠ ویلیامز تومارهایی را امضا کرده بود و در گردهمایی ها از دوستی بین شهروندان آمریکایی و شوروی، حقوق مدنی و حمایت از نیروهای جمهوری خواه در اسپانیا صحبت کرده بود. نمایندگان محافظه کار سیاسی در ایالات متحده میخواستند از انتصاب ویلیامز به عنوان راهی برای حمله به کتابخانه کنگره و حمایت مالی آن از هنرمندان استفاده کنند. اف بی آی در راترفورد با رئیس پلیس، سردبیر روزنامه شهر و معلمان مختلف و همچنین با دانشگاهیان سراسر کشور مصاحبه هایی انجام داد. آنها هیچ مدرکی مبنا بر اینکه ویلیامز یک "برانداز" باشد کشف نکردند. ویلیامز خود را "یک دموکرات آمریکایی و یک لیبرال و یک ضد فاشیست جدی ... وعمیقن باشنده ای غیرسیاسی" می دید. اف‌بی‌آی، زیر نظر جی. ادگار هوور، کتابخانه کنگره را تحت فشار قرار داد تا انتصاب ویلیامز را با وجود بی‌گناهی او لغو کند. داستانی که در مطبوعات منتشر شد این بود که وضعیت بد سلامتی ویلیامز مانع از پذیرش این سمت شد ولی هرکز به ویلیامز گفته نشد که چه چیزی در پرونده اف بی آی او گرد آمده بود.
 
ویلیام کارلوس ویلیامز شاعر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و مترجم پرکاری بوده است که نه تنها بیش از پنجاه اثر ادبی از خود به جای گذاشته بلکه چند صد نوزاد را نیز در زادگاه خود به جهان رهنمون شده است. در اینجا ترجمه‌ی سه شعر ویلیام کارلوس ویلیامز را همراه با نکاتی کوتاه درباره‌ی آنها برای خوانندگان پارسی‌زبان برگزیده‌ام.

۲۲

بَسا کارا
بسته

 به فرغانی
 سرخ

از آب باران
رخشان

کنار مرغکان
سپید.

"فرغان سرخ"(۲) از مهرِ ویلیام کارلوس ویلیامز به پیرمرد سیاهپوستی به نام مارشال سرچشمه گرفته است. مارشال ماهیگیری بود که ماهیان پورگی را در شهرستان گلاستر ایالت نیوجرسی صید می‌کرد. او به ویلیامز گفته بود که چگونه باید در سرما و در هوای یخبندان کار می‌کرد، تا قوزک پا در یخ‌های ترک خورده می‌ایستاد تا ماهی‌ها را صید کند. پیرمرد ولی هرگز احساس سرما نمی‌کرد تا سالهای واپسین عمرش فرا رسید. ویلیامز پیرمرد و پسرش میلتون را دوست داشت و در حیاط پشت خانه‌ی مارشال فرغان سرخی را دیده بود که پیرامونش مرغکان سفیدی گرد آمده بودند. و اینچنین مهر او به پیرمرد در سرایش این شعر جاری شد.

گل سرخ

خاموشی گل سرخ
در دوران جنگ
مرا به یاد
خواب بلند
آن گنجشک می‌اندازد
که تازه آغاز شده است،
با سری آرام و بی‌تشویش
بر بالشی از سنگفرش صیقلی،
یا به ساعات دلنشین
با کتابی بی‌قرار،
هنگامی که خاموشی
ابدیتی بود
مدتها پیش از آنکه آغاز شده باشد.

آغاز شعر "گل سرخ"(۳) ویلیام کارلوس ویلیامز از تضاد میان خاموشی یک گل سرخ و هیاهوی جنگ می‌گوید. ادامه‌ی شعر گرد گل سرخ می‌چرخد و مانند نسیمی با تصاویری از سکوت، آرامش، آسودگی، آسایش و احساس فراوانی زمان سرشار می‌شود. ساعت‌های بسیاری که آدمی خود را در طی آن با خواندن کتابی جذاب برای لحظه‌هایی فراموش می‌کند. همه اینها در "دوران جنگ" روی می‌دهد و می‌نماید که می‌توان چنین لحظه‌های نابی را یافت و می‌باید ارج این لحظه‌ها را دانست هر چند که در جهان پیرامون رویداد مهیب و دهشتناکی در جریان باشد.

کردار

گل‌های سرخ زیر باران بودند.
خواهش می‌کنم از شاخه جدایشان مکن.
گفت: دوامی ندارند.
ولی آنها همان‌جا که هستند
بسیار زیبایند.
آه، روزی همه‌ی ما زیبا بودیم،
گفت
و گل‌ها را از شاخه بریده
به دستم داد.

تفسیر شعر "کردار"(۴) شاید این باشد که زندگی هر لحظه ممکن است به پایان برسد. پس لحظه‌های زیبا را باید ارج نهاد زیرا آنها نیز می‌توانند چونان زندگی گل سرخی به پایان برسند. ویلیامز زندگی گل سرخ را به کار می‌گیرد تا به خواننده نشان دهد که چگونه رویدادهای خوب و زیبا در زندگی می‌آیند و می‌گذرند. موضوع شعر ویلیامز گرد زندگی روزمره‌ی مردم کوچه و خیابان می‌چرخد که در شعر "کردار"  نشان داده شده است. او صحنه‌ای از گفت‌وگوی ساده‌ و روزمره‌ی زندگی زناشویی خود را بازمی‌گوید و به شعر سپید می‌سراید.

 

پانویس‌ها:

۱) ا. مازیار ظفری. دو شعر از ویلیام کارلوس ویلیامز. بیدار: دفتر هنر و ادبیات، شماره ۶، ص ۱۴، کلن، آلمان غربی، تابستان ۱۳۶۵.
۲) ویلیام کارلوس ویلیامز. مجموعه اشعار ویلیام کارلوس ویلیامز، جلد نخست، ۱۹۰۹-۱۹۳۹، دفتر "بهار و همه"، ص ۲۲۴، ویراستار: کریستوفر مک‌گاوِن و ا. والتون لیتز، انتشارات New Directions، نیویورک، ۱۹۸۸.
۳) ویلیام کارلوس ویلیامز. مجموعه اشعار ویلیام کارلوس ویلیامز، جلد دوم، ۱۹۶۲-۱۹۳۹، ص ۷۴-۷۵، ویراستار: کریستوفر مک‌گاوِن، انتشارات New Directions، نیویورک، ۱۹۸۸.
۴) ر.ک. به ۳)، ص ۱۴۷.

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :