نگاهی به مجموعه شعر "برهوت کاهی رنگ " سروده مینو نصرت ؛ آزاده دواچی


   نگاهی به مجموعه شعر   نویسنده : آزاده دواچی
تاریخ ارسال :‌ 5 مهر 89
بخش : اندیشه و نقد


مجموعه شعر" برهوت کاهی رنگ " نوشته مینو نصرت از مجموعه اشعار معدودی ست  که نویسنده ی آن  توانسته خط فکری و اندیشه خود را از همان ابتدا مشخص کرده  و پختگی خود را در طول مجموعه به اثبات برساند . از ابتدای خوانش این مجموعه خواننده می فهمد که شاعر هویت حقیقی خودش را اعلام می کند که شاعری  واقعی است و رسالتش همان رساندن صدای انسانیت به مخاطب خود می باشد . شاعر بر محیط زندگی خود اشراف کامل دارد ، و از  ورای  مرزهای معمول اذهان  سخن می گوید ؛ او  مخاطب خود  را  به دیدن و گواه گرفتن آنچه که دیگران پس زده اند ، دعوت می کند   . شاعر با فلسفه خاصی در لابه لای هر سطر  پیش می رود . نگاه اش به رموز طبیعت و اکتشافهایش از نایافتنی های گم گشته و پیرامونش عمیق است . او جهانی را به تصویر می کشد که گویی تنها برای او خلق شده  و دردستان اوست ، پیش می رود و در حین  خلق دنیای   آرمانی اش ، رمزهای زیادی را آشکار می سازد .

 

شاعر که می شوم

هیچ کس بوی مرده نمی دهد

خواب ها زنده به دنیا می آیند

و

در همه فصلها می توان برهنه شد

شاعر که می شوم

سخت ساده است زندگی

و من فراموش می کنم

آدمها را

که با رنگها محدود شده اند

 

شعرهای این مجموعه اغلب کوتاهند و شاعر با همین سروده های کوتاه  به خوبی با مخاطب خود ارتباط برقرار می کند . و همین کوتاه بودن اشعار و جملات  شعر را قصارتر کرده است  ، که  اگر شاعر می خواست با طویل کردن اشعار، شعر خود را پر رنگ تر کند ،  چه بسا از شدت  تأثیرش بر  مخاطب  کاسته می شد .   فضای بیرونی و درونی شعر با هم آمیخته و نوعی یگانگی را در موضوعیت شعر به نمایش می گذارد . شاعر از آب گذشته از کشف کوچکترین جزء از هستی پیرامونش نمی گذرد

 

از نخستین روز آمدنم

تاکنون

در انتظار شعاعی نازکم

که بیاید

بنشیند

و نپرسد

 

مینو نصرت با پیرامونش نوعی رابطه عاطفی برقرار کرده و به تمامی عناصر طبیعی دلبستگی خاصی دارد . فلسفه ی زندگی شاعر که از نگاه محرض و مشخص  و عمیق وی به زندگی و حیات شکل گرفته است در بستر شعر مدام در جریان است . شاعر بیشتر از آنکه دل نگرانیهای خاص خود را داشته باشد ترجیح داده است تجربه زندگی انسانی اش را در سطور شعر به تصویر بکشد . تجربه ی او از نوع تجارب تعریف شده ی معمولی نیست  ، بلکه با سمت و سوئی مشخصاّ فلسفی و اجتماعی شکل می گیرد و در نتیجه روند اجتماعی شعر را پر رنگ تر می سازد . طیف وسیعی از شعرهای شاعر، بازگشت منکسر و متداوم به طبیعت است . به عبارت دیگر طبیعت در بازی های زبانی و نگاه شاعر نقش ممتازی را بازی می کند . برداشت شاعر از طبیعت پیرامونش و انتقال آن به خواننده نوعی گیرایی  در چیده مان شعر به وجود آورده است ، و  روایات تاریخی  با ارجاع آنها  به طبیعت در سطر های شعر تکرار می شوند .

 

شمعدانی ها سوخته ایوان

به شبتاب ها خیره اند

من

به آخرین ستاره ای

که روزی

روی طلوع آن

با زندگی شرط بسته بودم

 

نگاه فلسفی شاعر به دنیا ،  به مرگ ، تولد و حدیث نفس ، نگاهی  عمیق و اگاهانه است ، شاعر باظرافت و با دقت خاص هر کلمه را انتخاب  و بار معنایی هر کلمه را با شیوایی تمام منتقل می کند . تولد و مرگ ، زندگی و عشق به هستی از بن مایه هایی هستند که شاعر به وفور در پرداخت به آنها موفق بوده است تصویرهای متفاوتی که وی از هریک از این بن مایه ها ترسیم کرده است ، گستره ذهنی وی را عمیق تر  ودر نهایت این وسعت دید را با مخاطب خود نیز به اشتراک می گذارد . شاعر در حین سفر فلسفی خود با مخاطب خود در تجارب زندگی اش همدردی می کند و به او پیشنهاد می کند که در این اکتشافات با او همراه شود . شاعر مخاطب را به دنبال خود می کشد و فضای بیرو ن و درون شعر  را درهم می آمیزد .

 

رؤیای مسخره ایست تولد

خطی سیاه

که عین مردن یکنواخت کشیده می شود

و کوتاهترین خط جهان است  انگار

کابوس مسخره ای است مرگ

 

نوعی یأس شیرین در لابه لای سطور شعر فوق  به چشم می خورد که این یأس تلخ نیست و اما  یأسی ست که باری از واقعیتها را به دوش می کشد و مخاطب را در فضایی ملموس از محیط پیرامونش قرار می دهد. همچنین این یأس و پریشانی ، تجربه ی " من ِ " شاعر نیست بلکه همان تجربه اندوه و حسرت  عمیق بشر است که مدام در طول شعر  تکرار می شود .  دل نگرانیهای شاعر از روایتهای جداگانه زندگی اش این نکته را روشن می سازد که وی درگیر بایدها و نبایدهای روزمره خویش است و چاره آنها را با نوعی اعتراض  در شعرهایش بیان می کند . گذر زمان و نگاه به آن از فرآیندهای قطعی شعر مینو نصرت است ، به گونه ای که خواننده خود را در تقابل و در برابر جهانی از پیش تعیین شده می بیند .

 

حصیر اشک بر پنجره ها آویخته است

با این منقارهای کج

اهلی تر از آنند

این پرندگان

که بن بست را بشکافند

دیگر از این پرده های یأس

نوری عبور نمی کند

 

نگاه شاعر نسبت به محیط پیرامونش دوگانه است  و در تضاد با هم . شاعر هم امیدوار است و هم نا امید . دنیای او مجموعه ای از این تناقضهاست که روح شا عرانه ی او را تحت تأثیر قرار داده و او این دو را به هم آمیخته و به مخاطب خود انتقال می دهد . همچنین  اتکا بر روایت  نیز در خطوط شعری به چشم می خورد و شاعر با نگاهی  به گذشته ، حال و آینده و انعکاسشان بر شرایط خود را محکمتر بیان می کند

 

کجاست ؟

آن سوار همیشه

که می آمد و دختران کوچک را

از صلیب قبیله ها باز می گشود

و دوعا را نیز

باروت خنده هایم را

چخماقی نیست تا بیفروزد

این تاریکی

ادامه شب اول است

 

کلمات در ترکیبات و سطرهای شعر به خوبی جای می گیرند ، هر سطر از شعر معنایی واحد و جداگانه را در خود دارد که در بعضی از موارد می تواند به تنهائی  یک شعر  محسوب شود . هم نشینی واژگان با یکدیگر و توصیف آنها از دیگر مشخصه های شعری اوست .

 

کنار هم می نشینیم

کسی را وسط نمی آوریم

حتی ، نیم واژه ای  را

که دلش برای جمله شدن

لک زده باشد

 

شاعر درد کشیده  و رنج زمان را با چشم خویش دیده است ، آنچه  او می نویسد بازتابی از رنجهای بشر است  . شاعر نگران چنین  سرنوشتی  ، گویی همچون پیامبری  میخواهد ، لحظه های انسانی را به مخاطب خود یاد آوری کند . طبیعت ، زمان و روایت در بستر شعر جاریست ، گویا شاعر به گونه ای شعر اعترافی نوشته و در حاشیه از تجارب شخصی خود نیز بهره برده است ،  سرگذشت اخلاقی و نگاه تجربی و ویژه ی او به صورت باری از تجارب در مقابل مخاطب  قرار داده شده است .  شعر او تنها برای ذکر و یا روایت خاصی از زمان و با زبان خاص نیست ، بلکه واگویه ای است از تجارب بشری و توصیه های عالمانه ای که مخاطب پس از خواندن شعر در مورد سرگذشت و هستی خود به فکر فرو می رود .

 

دیگر سفر به ابتدای سلام

از مد افتاده است

کسی به خاطر صلح

مقابل عمارت جنگ

خود را آتش نمی زند

امروز هسته تمام زردالوها

پر از باروت است

 

 

بیشتر بخش روایی شعر که به نوعی شعر های معترض این دفتر است ، مربوط است   به دل نگرانیهای شاعر از محیط پیرامونش  ، واژگانی  که شاعر به کار می برد اکثرا دارای بار مثبت معنایی هستند اما این بار مثبت در بعضی از سطرهای شعر نوعی بار تردید و یأس را بر دوش می کشند و فضای تازه ای  را خلق می کنند .

 

چادر سیاه

ما ل مادرم

سفید و گلدار

مال تو

دلت که تنگ شد

سرکن و بچرخ

به یاد باغچه ای که بی اختیار

خنده اش بر گونه ها می غلتد

و چاک سینه را داغ می کند

 

هرچند که شاعر می کوشد ، تا جهان بینی  و در عین حال واقع بینی  مخصوص به خود و  زندگی  اش را ارائه دهد، اما با این حال جنیست وی در بعضی از اشعار آشکار است ، هرچند که این تظاهر در جنسیت تغییری در باور پذیر بودن شعر و تأثیر آن بر مخاطبش نمی گذارد .

 

بلند شوید

تا سکوت بنشیند

خسته می شود

وقتی شبیه حروف اضافه

وزن مهربانی را برهم می زنید

و روی این همه دل راه می روید

 

کلمات میان مرز تخیل و واقعیت سرگردان هستند  . او  تا جائی در واقعیت پیش می رود و بعد آن را با تخیل و تجارب شخصی خویش در هم می آمیخته ، نگاهی مختص  خود  را درشعر هایش  بیان می کند . واقعیت گرایی به عنوان اصل در اکثر شعر ها  هویداست  ، واقعیتی که تا مرز تخیل فاصله چندانی ندارد . واقعیت گرایی و تلفیق آن با تصویر سازی های درونی  ، فضاهائی خلق کرده ، که  شعر ها را ملموس تر و جذاب تر  کرده است  . شاعر به  عنوان انسانی  از جامعه خویش ، مرزهای گوناگونی را در نوردیده  و بیشتر از آنکه در برابر این واقعیتهای تلخ طغیان کند  ، آنها را به چالش کشیده است  .

 

قرار نبود

مقابل این همه آب بی سرگذشت

تشنگی را شوخی بگیریم

از آن روزی که

بالها را قیچی کرده اند

دیگر

بوسه ها پرواز نمی کنند

نماز این صف طویل هم

رنگ کبود مرده ام را بر نمی گرداند

 

تصویر سازی قوی و استفاده از کلماتی که فرم و محتوایی جامع وروشن و در عین حال سنگین دارند شعر شاعر را غنی تر   ساخته است  . شاعر از من حقیقی خود فاصله نمی گیرد بلکه آن را بی آنکه زیاد و یا کم کند در سطور شعری اش به تصویر می کشد . شاعر نشان می دهد که نگاهش  به جهان پیرامونش نگاهی مادی گرای نیست و برعکس عمیق و معنی گرای و ژرف اندیش است .سطرهای مختلف شعر وی بی آنکه خودنمایی زبانی را به رخ مخاطبش بکشند و بدون ارجاع مستقیم به وقایع ،حاوی نشانه های مشخصی از عقاید و باورهای او می باشند .

 

اینجا شب است

ایستگاه تمام رؤیاهایی

که هنوز به مقصد نرسیده ند

و خواب

آن مهاجم همیشه که چشم ها را تصاحب می کند

و من

که چونان پلی خمیده هنوز

آرزوهایم را برپشت می کشم

 

شاعر در اجرای خطوط  شعر، خطی از خاطرات خود را برمی دارد و آن  را با مخاطب خود قسمت میکند . هر قطعه از شعر رجعت به گذشته دارد  ونشان از رویکردهایی  دارد  که در گذشته به وقوع پیوسته اند . شاعر گذشته اش را دوست دارد و تنها خاطرات خوبی از آن را  بر میدارد تا زیباییهای زندگی خود را با مخاطب شعرش به صورتی رازگونه  در میان بگذارد . گذر زمان و حسرت بر آنچه که از دست رفته نیز از سطور شعری او هویداست.  تمامی تلاش شاعر برقراری ارتباط با خاطرات و هویتش است . مینو نصرت هویتی منحصر به فرد دارد و هرگز در فکر آن نیست که از هویت واقعی خودش فاصله بگیرد . در واقع  با اجرای هر کلمه هویت خودش را برای مخاطب به آشکار می کند  . ارجاع او به گذشته و بازگشت و حرکت در این مسیر ،شعر را روایی کرده و نگاه او را ثابت تر از قبل می کند . شکل روایی مرور خاطرات و فضای واقعی که ایجاد کرده به مخاطب خود این باور را می رساند که تمامی من روایی شعر به جای شخصیت پردازی خود ِ واقعی شاعر است  ، در واقع من ِ موجود در شعر او همان منِ جهانی و جامعی است که هر انسانی در ناخودآگاه خود تجربه میکند . شاعر در بیشتر اشعارش از ضمیر اول شخص استفاده کرده  تا با این من  خویشتن  خود را در طول شعر پررنگ تر سازد .

 

سالهاست که از تو می گذرد

هر شب برای یک مشت رؤیا

مسافتی طولانی راه می روم

صورتم دیگر شبیه دخترکی نیست

             که دیروز

در گندم زار چشمانت می دوید

و بوسه هایش را بر لب جا می گذاشت

 

شاعر رموز شخصیت خود را با توصیفات و دگردیسی هایی که در شعرش به وقوع پیوسته  نمایان می سازد هرچند که این رمز و رازها خیلی واضح نیستند ولی  با این حال وجود اصلی شاعر از فضای میان کلمات مشخص می شود . نمایه های ذهنی وی کاملا منطبق بر هویتی است که وی می خواست به مخاطبش منتقل کند .

 

دل ها هم صدا می خوانند

دست ها هماهنگ می نوازند

آب می شود

قندیل ها

و بدن سپید بوم

با آسمان یکی می شود

 

در نهایت کتاب با ترازدی مرگ پایان می پذیرد . شاعر در انتهای کتاب می گوید که آمده بود و حرفی برای گفتن داشت و در نهایت آنچه را که می خواست به مخاطب خود رساند ه است  . شاعر از تولد و زندگی و مرگ گفت و شعر را در نقطه ای تمام می کند که گویی حرفی برای گفتن نمانده است :

 

به پیوست این شعر

خود را

در باقی مانده کاغذ سپیدی می پیچک

بگو

حضرت مرگ بیاید

دیگر زندگی شعر تازه ای ندارد

 

مینو نصرت در این کتاب توانسته است جایگاه خود را به عنوان یک شاعر محکم کند . کلمات و واژهایی که در طول شعر تکرار شده اند نشان از تجربه وتوانایی شاعر در انتقال عینتهای زبان و زمان می باشند و شاعر با هنرمندی وزبانی محکم ،هرچند ساده توانسته است مخاطب خود را پیدا کرده و با آن ارتباط عمیقی پیدا کند . در پایان می توانم بگویم آنچه در این کتاب خواندم به مفهوم واقعی شعری است فلسفی که بهتر از این فلسفه زندگی نمی توانست از مرزهای کلمات بیرون بیاید و جهان شاعر را با کلامی آهنگین به مخاطبش منتقل کند .

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :