نگاهی به مجموعه داستان "فانوسی پشت پرده های بنفش" ؛ مهستی محبی


نگاهی به مجموعه داستان نویسنده : منصور خورشیدی
تاریخ ارسال :‌ 21 آبان 89
بخش : بررسی کتاب

 " فانوسی در پشت پرده "

منصور خورشیدی

فانوسی پشت پرده های بنفش

مهستی  محبی

انتشارات سخن گستر

1389

 

بیست و سه داستان کوتاه در " فانوسی پشت پرده های بنفش " در یک کتاب ، از نخستین داستان " گل های تاج خروس " تا آخرین داستان این مجموعه " در خم کوچه باغی گم شده " خیال رکن اصلی داستان محسوب می شود . ترس ناشی از تنهایی در همه ی این کتاب به شکل محسوسی به چشم می خورد .

تنهایی در زمان و در مکان موجب می شود تا فانوسی روشن در دل تاریکی دیده شود . روزنه ی امیدی که ترس و اضطراب ناشی از تنهایی را از دل نویسنده دور کند .

 و او را متهورانه در برابر حوادث و تنگنا ها که زمینه ی بروز آن در بیرون شکل گرفته است قرار دهد.تصاویر ذهنی ، تخیلی حول محور هم نشینی در روابط اجتماعی موجب تحولاتی در زبان نویسنده می شود که اتفاق ناخواسته از دل و درون آن به بیرون پرتاب شود .

" مردی در شولایی بلند بیرون آمد . چند فانوس روشن در دست داشت  هم چنان که پیش می رفت فانوس ها را بر تیر های چوبی کنار کوچه می آویخت . کوچه زیر نور شعله های لرزان که از پس شیشه های ترد شفاف بیرون می زدند روشن می شد و سایه بر دیوار آجری می رقصیدند . هوا ناگهان عوض شد .. . "

نویسنده به ندرت با حوادث ساختگی زمینه را برای خلق داستان فراهم نموده،این خود داستان است که حادثه را در موقعیت های متفاوت خلق کرده است .

اغراق در برخی داستان به چشم می خورد که از ویژگی های هنر نویسندگی محسوب می شود . تا منش و کنش قهرمانان در طول داستان نمود پیدا کند .

طبیعی ترین روابط اجتماعی را شخصیت های داستان و گفتگوی آن ها رقم می زند . حتی آن جا که نویسنده در تنهایی و در تاریکی با خود حرف می زند . موجب پیش روی داستان به سمت دریافت های عمیق در شناخت قهرمانان می گردد .

 گفتمان داستان روابط مخاطب را با افراد تسریع و در شناساندن اجزا و پدیده های موجود ، درک و دریافت خواننده را مضاعف می کند .تا راحت تر با نویسنده ارتباط برقرار نماید . تکه ای از متن اولین داستان را  به طور خلاصه و به شیوه ی خود می خوانیم :

خانه مرتب ، پرده های کتان لیمویی آویزان ، چای خوش رنگ ، حمام کرده ، خسته پشت میز چوبی نشسته ، فکر می کردم . اگر این مربع های سفید می رفتند . من خوش بخت ترین زن جهان بودم

 

نیمی از شخصیت های داستان خانم محبی زن هستند . از نظافتچی تا کارمند و کارگر ، از پیر زن تا دختران جوان و میان سال ، حاصل جمع همه ی رفتار و کردار آن ها نشان می دهد که زنان کامل و بی عیب جامعه محسوب می شوند .

به ندرت شخصیت منفی در کار نویسنده دیده می شود . تلاش او برای معرفی افراد به گونه ای است که نشان دهد . قهرمانان زن او از منش والا بر خوردار هستند .

 در این مورد به جزیی ترین برخورد افراد در حرف و عمل حساسیت نشان می دهد . اگر چه در دیالوگ ها نظر به کلیت کردار و رفتار افراد در برخورد های اجتماعی دارد . اما از ذکر جزئیات در روابط افراد با یکدیگرغافل نیست .

" وقتی آفتاب آن قدر داغ است که بوی اسفالت بلند می شود و همه رفته اند خانه هایشان در ِ خانه ی اعظم و اکرم هم بسته است و مادر همه ی مگس ها را تارانده با چادرش و اتاق تاریکست صدای ویز هم نمی آید من و مهشید باید مثل موش مرده زیر شمد دراز بکشیم "

" روز نامه ها سپید سپید بودند " تنها داستان در فضای غیر واقعی نیست . "مورچه ها " و بیست ستون " نیز همین ویژگی را دارند .

آن جا که گفتگو میان افراد حاکمیت دارد به راحتی می توان به شخصیت آن ها و جایگاه آنان در جامعه پی برد . پیچیدگی در کار وجود ندارد . زیرا این نوع از بیان نشان دهنده ی تفکر یک گروه از افراد جامعه محسوب می شود .

در اکثر داستان های این کتاب راوی خود نویسنده است که صادقانه دیده ها و شنیده ها و تجربه ها ی خود را بیان می کند . اگر مخاطب روی رفتار و کردار نویسنده در متن توقف کند . به راحتی با کل اثر ارتباط برقرار می کند .

صرف نظر از شتاب زدگی در نوشتن متن ، بهتر آن است که هر کس به شیوه ی خود بخواند و داوری کند . چون گزاره هایی که با دخالت نویسنده به شخصیت ها نسبت داده می شود تعیین کننده ی جایگاه طبقاتی افراد در محیط زندگی و کاراست .

در این میان رفتار افراد رکن محوری در شناخت محسوب می شود  .

" عصر یک روز شنبه ، شهردار که با ماشین اداری از جلسه ی خسته کننده و پر تنش بر می گشت . کولی ها را دید . آن ها در حاشیه ی بزرگ راه اصلی ، کنار پمپ بنزین چادر زده بودند .. شهردار به جلسه ی عصر فکر می کرد و به  رییس کارخانه ی تولید لوله های – پی وی سی – که به هیچ عنوان حاضر نبود برای آلاینده های کارخانه ا َش اقدامی بکند .به توصیه ها و زد و بند ها که همیشه تیره ی پشتش را می لرزاند . "

نویسنده اعمال شخصیت های خود را آن گونه که دیده و تجربه کرده است . در شکل های متفاوت مورد بر رسی قرار داده است . از کیفیت روحی تا مسائل اخلاقی حاکم بر محیط زندگی و کار به ویژه در معرفی تیپ افراد دقت بیش تری از خود نشان می دهد .

خانم محبی ، در تنهایی و ترس وقتی تصویری از رفتار خود ارائه می کند بسیار ظریف و طبیعی و با بیانی محکم وارد قلمرو موقعیت خود می شود . تا انگیزه های فردی خود را متناسب با نیاز های درونی عنوان می کند .

و سازگاری خود را با محیط با زبان نرم و ملایم نشان می دهد . در حالی که آشوب ناشی از دلهره او را به عقب می کشد اما اراده ی قوی و کنجکاوی او را به جلو هدایت می کند .

 " در حالی که چای را می نوشیدم یک باره چشمم به دو مربع سفید وسط حال افتاد . . .  با اضطراب عجیبی وسایل را می چیدم دقیقه شماری می کردم که شب برسد آیا لکه ها در شب هم دوام می آورند ؟ زمان کِش می آمد و من مدام خود را در در حال نگاه کردن به ساعت غافل گیر می کردم ."

اولین اثر نویسنده با پشتکار سه یا چهار ساله را باید جدی گرفت .

اگر چه رعایت فنون داستان نویسی کم تر به چشم می خورد !

واز علائم نگارشی در جای خود استفاده نشده است !

حتی برای رفع غلط های املایی دوباره خوانی انجام نگرفته است !

تصورم این است که کسی داستان را ویراستاری نکرده است !

 اما تلاش برای ارائه ی  یک متن روان را به طور جدی دنبال می کند.در توصیف مکان ها و شخصیت ها در جای مناسب وسواس بیشتری به خرج می دهد.

نکات کلیدی داستان ها را طرح اولیه می سازد . که خطوط اصلی ذهن نویسنده را در هنگام گفتگو و عمل قهرمانان در بروز حوادث برابر مخاطب می گذارد .تا سیر طبیعی بحران را به نقطه ی اوج داستان برساند .

در هر شکل نویسنده سعی دارد تا صورت و محتوای داستان های او ، از خلق حادثه تا ترس ناشی از بحران موجود و شخصیت ها هنگام گفتگو در شرایط زمانی و مکانی ، به سمت وحدت بیان حرکت دهد .

 " غبار غروب توی هوا پراکنده بود ، که همگی با هم دو سرِ روسریش را کشیدیم ، و کشیدیم . آن وقت مینا کمرش را راست کرد : دیگه نفس نمی کشه ... من ماندم و جنازه ی وسط کوچه  "

نویسنده گاهی در برابر تمام مشکلات موجود که اطراف او را احاطه کرده اند . خود را به بی خیالی می زند . تا اراده ی خود را در محیط داستان استحکام ببخشد .

" . . .  بی خیال باران ، بی خیال جاده ، بی خیال روز سومی که باید به سر کار بر گردی . و روی کاناپه دراز کشیدم . فکر کردم : بی خیال روباهی که پوستش را از جا لباسی آویخته اند . بی خیال پلنگی که شکار شده است . و چشم هایم را بستم . "

رفتار راوی در هر یک از این داستان ها ارادی و گاهی غیر ارادی است . دگرگونی هایی که در مکان افراد درگیر ماجرا ایجاد می شود . هر کدام نقش جداگانه در قلمرو داستان دارند . نویسنده به طور جدی اراده ی خود را تحمیل می کند . آن جا که داستان به پیش می رود . تا افراد با تفاهم در کنار یکدیگر زندگی کنند .

 شخصیت های خانم محبی اهل هرج مرج نیستند . در گیری های فردی دامنه دار نیست . حتی امور حاشیه ای زندگی آن ها وارد متن داستان نمی شود . به طور کلی نشانه های نا هنجار در کار دیده نمی شود . مسائل متعارف زندگی به همان گونه که در واقعیت روزمره وجود دارد . کل یک داستان را پوشش می دهد .

فرایندی در شکل گیری هویت افراد دیده نمی شود . ترس و اضطراب ناشی از مشکلات زندگی در یک داستان به همان شکل مطرح می شود که در داستان دیگر . امور خرافی و اعتقادات خشک یا رفتار ضد اخلاقی حاکمیت ندارد . اما خیال بافی که شکل ادیبانه ی اغراق محسوب می شود در اکثر داستان ها به چشم می آید .

" اما من پرتاب شده بودم . توی خلا . بیرون از جو . داشتم دور کره ی زمین می چرخیدم .. بی وزن و باد کرده . صدای چرخش همه ی سیارات عالم را می شنیدم . "

" یکباره از جهان پرت می شوی روی صخره های تیزی که موج های وحشی اقیانوس بر آن می کوبند . و قبل از ان که فرصت فریاد زدن یا حتی فرصت وحشت کردن پیدا کنی خرد شده ای . تمام استخوان هایت خرد شده . جنازه ی بی شکلت را پیدا خواهند کرد . "

نمونه های بسیاری از این نوع توصیف و قرار گرفتن در شرایط حاد اجتماعی و گرفتار شدن در وضعیتی که گریز از آن مشکل باشد . در چند داستان به طور جدی دیده می شود .

در برخی داستان با زبان نرم و شاعرانه به توصیف موقعیت خود  یا قهرمان داستان می پردازد که تفاوت بسیار در چگونگی ارائه ی این دونثر وجود دارد .

" شب قبل از عروسی موهای سیاهش را که حالا به بیش از یک متر می رسید . با صابون معطری شستم و شانه زدم . در هشت رشته بافتم . و به انتهایشان چند رُز سیاه آویختم . او را لای پوشال ها، توی جعبه ی بزرگ عروسیم گذاشتم و به خانه ی جدیدم بردم . "

" مادر روسری سپید ابریشمی با گل های درشت براق و برگ های ریز سبز به سر داشت . بلوز سفید یقه شکاری تنش بود . "

خانم محبی وقتی شخصیتی را محور اصلی داستان خود قرار می دهد . تمام ویژگی اخلاقی ، جسمی و روحی او را در شکل های گوناگون مطرح می کند .حتی به شرایط روحی افرادی که با سایر عناصر داستان در پیوند نزدیک هستند .

در برخی داستان تصاویر فرعی از خصوصیات و احساسات افراد را بر جسته نشان می دهد تا به هدف خود در تحقق بخشیدن شخصیت های داستانی با موفقیت عمل کند .

در داستان " خانه با پرده های کتانی " ضمن توصیف خانه ی روی تپه که در میان یک باغ پر شاخ و برگ قرار دارد . در یک فرایند زمانی شخصیت آقای صولتی را هنگام عبور در باغ برای رفتن به یک مهمانی نشان می دهد .

" آقای صولتی به زمانی فکر می کرد که توی باغ راه رفته و در حالی که موهایش در باد آشفته می شده آلبالو ها را دانه دانه از درخت چیده . بی شک خود او ، کتایون ، واژه ی کتایون در ذهنش به سختی جا باز می کرد .نامیدنش سخت بود . . .  زبانش لکنت بر می داشت . "

و در ادامه بیماری قند آقای رحمتی را مطرح می کند که دور از چشم زنش قند می خورد . در حالی که به صندلی تکیه داده است با چشم های بسته فکر می کرد .هر کدام از این افراد به گونه ای در مسیر داستان با همین تیزبینی و درایت مطرح می شوند .

در داستان " حضور "  پیر زنی کنار پیاده رو پشت دوک نخریسیش نشسته بود و تند تند نخ می ریسید . موهایش سپید سپید بود و پوستی ضخیم و چروکیده همچون تنه ی درخت کهنسال داشت .

در داستان " حضور" تلاش برای ادامه ی زندگی را درهرمکانی که باشد می توان مشاهده کرد . در اکثر داستان ها همین رویکرد برای پیشبرد حیات ، زمینه ی تفکر نویسنده محسوب می شود .

و اعتقاد دارد که : - زندگی خواب نیست – یعنی حرکت و پشتکار برای تداوم یک زندگی شرافتمندانه با همه ی سختی ها و مشکلات موجود که باید با آن دست و پنجه نرم کرد .  

شخصیت داستا ن " در جستجوی گوزن های برفی " خانم هروی هنگامی که شیشه ی عطری را بو می کند . و شال دور گردنش را محکم در حال جرو بحث با همسرش نشان می دهد . نویسنده ناگهان  خود وخواننده رابه محیط داستان می برد . که گرفتار زنبور ها می شود .و اسیر شرایط سیاه و خفقان بار جامعه ،

" در همهمه ی زنبور ها ، زنبور های سیاهی که دور سرم می چرخند ابر سیاهی از زنبور ها که به دقت و بی هیچ خطایی بال های تیز و محکمشان را بر هم می رنند . من به تاریکی پناه می آورم . به آن جنگل سیاه و زیر درختی منتظر می مانم .

گرفتار محیط سیاه شدن و همه چیز را سیاه دیدن ، جنگل سیاه ، کالسکه سیاه ، جامه و چمدان سیاه ، چشم و ابرو سیاه ، حتی دنباله ی دامن سیاه ،  تمام اطراف سیاه ،

قرار گرفتن در چنین موقعیتی  و راه رفتن در دامنه ی سپید . در این نوع از بیان پارادکس زیبایی به ذهن متبادر می شود .که نویسنده را در یک محیط نا امن و درشرایط ترس و اضطراب قرار داده است در اولین سطر های داستان می خوانیم که :

" بیرون برف می بارد ، نرم و بی شتاب سرم را به روی صندلی تکیه داده ام و فکر می کنم . به آن هشت ساعت لعنتی . . . "

 به نظر می رسد که در یک سفر تخیلی می خواهند که با گشت و گذار خود را به زمان وعده داده شده برسانند .زمانی که دوستان متوجه اند که چگونه این فاصله ی زمانی را پر کنند . اما خودش دقیقه شماری می کند . – هفت ساعت و چهل دقیقه ی دیگر – قرار گرفتن در شرایط بسیار نفس گیر . که گریز از آن مهارت خاص خود را طلب می کند .

حاکمیت زمان ، مکان و حضور افراد درگیر با محیط داستان که گاه گرفتار ترس ودلهره می شوند . و گاهی با آرامش از یک مکان بسته و دل گیر خود را به محیط باز پرت می کنند.

حیرتی که نویسنده ی داستان در جمع بندی آن غافل گیر می شود . حسب حال گونه ای که روایت آن به افراد بیرون داستان هم تسری پیدا می کند چه رسد به افراد در گیر ماجرا در میان متن ،

هر کدام از شخصیت ها در مسیر داستان راه خود را می روند و کار خود را می کنند . تا به هدفی که مورد انتظار است برسند .

 در هیچ یک از داستان ها تقابلی بین زنان و مردان جامعه دیده نمی شود . خشونت در رفتار قهرمانان وجود ندارد . حتی در داستان " آن ها باز خواهند گشت "  وقتی  زن جوان در محاصره ی دومرد ناشناس و میان سال قرار می گیرد . نه خود را می بازد ، نه فریاد می زند . نه کمک می خواهد و نه مقاومت می کند . فقط از ترس – آب دهانش را قورت می دهد –

" دوتا مرد در پالتو های بلند . یکی بلند قد ودیگری چاق و خپله . یکی ریشو و دیگری ته ریش دارد .یکی کچل است و دیگری موهای پرپشتی دارد عین ماهوت پاک کن . بدون تعارف از پله ها بالا می آیند. و تو هم مثل گوسفند دنبالشان راه می افتی . "

چنین تفکری در برخی داستان های خانم محبی به دیده می آید . شاید در این اندیشه که در چنین شرایطی مقاومت بیهوده باشد . برای رهایی باید چاره اندیشیده شود . در هر شکل ممکن باید از این راه بسته گریزی به آزادی بزند .

در داستان " عطری به رنگ بنفش " این تفکر حاکمیت دارد . که خود را نجات دهد و به سمت تعالی ، ترقی پیدا کند .یعنی رهایی از همه ی بحران موجود . نجات از همه ی مشکلاتی که خواسته یا ناخواسته به سراغ انسان می آید . اما اراده حاکم بر سرنوشت می تواند آگاهانه مسیر زندگی را عوض کند .

" . . . ناگاه قصری جلوی چشمم پدیدار شد . قصری بلند با پله های پیچ در پیچ مرمرین با طارمی های زیبا و گل های درشت .. .  می توانستم ببینمش که بر فراز قصر ایستاده دستهایش را به سوی هلال ماه دراز کرده که در خمش ستاره ای کوچک چشمک می زند . "

نویسنده دربیشتر داستان ها به همین سادگی خستگی ناشی از حوادث را به سمت آرامش سوق می دهد . روح آرام و روحیه ی آرام او شاید به چنین تحولی در مسیر زندگی دامن می زند .  

امروز در برابر نویسنده ای قرار داریم که سابقه ی چندانی در داستان نویسی ندارد . فردا شاهد تحول عظیم در کار این داستان نویس جوان خواهیم بود . تصور من با خواندن این مجموعه این گونه است تا شما چگونه فکر کنید ؟

تابستان – 1389 - خورشیدی

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :