نگاهی به مجموعه "بلوک باشی" سروده اسماعیل مهرانفر / شهرام گراوندی


نگاهی به مجموعه نویسنده : شهرام گراوندی
تاریخ ارسال :‌ 13 مهر 93
بخش : اندیشه و نقد

نگاهی به " بلوک باشی " در ساحت سبز شمال نگاه !

سروده اسماعیل مهرانفر

 

- شهرام گراوندی :

در بلوک باشی بیش از هر چیز با فقدان نگاه بسیط و عمیق مواجهیم. جهان بینی محدود است به یک فضای از پیش تعیین شده و بسته. اگر چه شاعر سعی دارد با استفاده از عناصر مختلف و متنوع جغرافیایی و تاریخی و نام مشاهیر، به شعر خود لعاب و پوسته ای گسترده تر بچسباند و معرفی کند و باز بنمایاند. و از این روی تلاشش ، تلاشی بی فرجام است.

عصر جمعه است

پیش از آن که حرفی بزنی

به دردسری بزرگ می افتیم

ص7

 

سرآغاز و شعرنوشتِ نخست کتاب، این مطلع است؛ که می توانسته نوید دفتری  دلگشا با شعرهایی محل اعتنا را به ما بدهد. ولی خیلی هم شتاب نکنیم!

در همین شعر، شعر بدل به یک واگویه ی شخصی با درونمایه و جهان بینی محدودی می شود که این  عارضه  در و بر سراسر دفتر حاکم است.

 

... در فرو رفتن ت به فکر

در فرو رفتنم به کفش

 ...

ص8

که این تکه حتا زیبا هم نیست. 

همین جهان بینی محدود در شعر دوم کتاب هم موجود است. با اینکه شاعر هوندای قرمز قلابی _ ص9 _ را بر می دارد و از سیاهکل خاطراتش __ که نامی سهمگین دارد به واسطه ی آن حماسه ی انقلابی همیشگی که تاریخ سیاهکل را تحت الشعاع قرار داده و در سراسر کتاب بطرز متعمدانه و موکدانه ای شاعر بر آن است سیاهکل را فریاد بزند و برجسته کند __ بیرون می زند و  تا رشت هم می رود و باز بر می گردد به سیاهکل و زادبوم خاطره آفرینش. ولی همه ی تکاپو و تقلا و رفت و آمدهای شاعر در ذات کلمه و شعر محدود به همان شهرستان کوچک است. با همه ی زیبایی ها و طبیعت بکر و باران ها و سرسبزی ها و دار و درخت ها.

نقش تهران __ که شاعر در چندین جای کتاب به آن اشاراتی داشته و گاه به نگارش  پیش از مشروطه  می نویسد طهران __ در کتابی ، رویکردی  تضارب آفرین دارد. اختلاف آفرین است  از این روی که شاعر، نمی خواهد موجودیت تهران را به عنوان شهر شهرهای تهران بپذیرد. یک چریک مبارز کوچک درون شاعر هنوز دنباله  روی قیام سیاهکلی ها معروف است __ که از قضا آن سیزده نفر تنها یکی دو تایشان سیاهکلی بودند و شبی با اسماعیل مهران فر در جوار باران ملایمی که بیرون پنجره و بر سراسر شهر می بارید ار آنها یاد کردیم و گفتیم __  شاعر را بر آن می دارد که سویه های اجتماعی و نگاه معترضانه اش به محیط و اجتماع را ناشی از بلعیدن همه چیز توسط هیولای تهران بداند و بنامد که می داند و می نامد.

...

آن ها مناسبات تو را می دانند

در متن و در اجتماعی که آلوده به توست

آن ها فهمیده اند

که نام کوچک ت قبل از آن بفهمند ثبتی نبوده

نمی خواهند اگر بخواهن چه؟

نمی خواهند

که تو هم چنان در نوشته هایم بیچاره باشی

و تهران تو را دست بیاندازد

...

ص54 و ص55

 این تقابل نگاه شاعری که در شهرستان زندگی می کند با فضاشهری به نام تهران ِ پایتخت، شاید در اندیشه و سرشت بسیار شاعران ِ از این دست هم باشد و ایرادی هم فی نفسه ندارد. اگر البته موجبات زایش تفکر و سرایش شعرهایی قوی را بدهد. و گرنه هیولاشهر تهران مگر این است که خود انبان و مجموعه ای از آدم های شهرستان ها و در و دهات های دیگر اقالیم کشور است؟!

هی به خوابم دامن نزن

این پرانتز به هیچ ابرویی ارتباط ندارد

نیمه کاره از هیچ کس

پایین نمی آوردم

عنوانم را بگذارید:

 

مردی که اسب شد

اسب ها عادت دارند صبح شان را بجوند / لگد نزن!

و خم به یال های شان نیاوردند / لگد نزن! حیوان!

...

ص14

به لگد نزن که دو بار تکرار شده و خطاب حیوان نگاه کنیم. از این تکرار فعل های خطابی و ندایی تا دلتان بخواهد در بلوک باشی به صورت انبوه  به چشم می خورد. تا جایی که سراسر شعرها و بلوک باشی مجموعه ای از پرسش های مداوم و تعجب ها و شگفتی ها و خاب هایی هم هست که شاعر در ذهن خود با آنها چالش دارد. چالش که نه! مشکل دارد.

...

جمعا ( که من خوش می داشتم جمعن نوشته می شد) به چشم هایت بر می گردیم

به طور مساوی به دست هایت

به پاییدن ام به تن ام

به سرعت شکل گیری ات در بدنم بر می گردیم

سردت می شود، درست؟!

...

ص57

گاه این علامت سوال ها و خطاب ها هرگز ضرورتی ندارد و حذف آن به سیالیت و روان بودن شعر کمک هم می کند. و باز در همین شعر:

...

قرار است فرق تو را

با زنی گیلگ بررسی کنم

تو با تن مرطوب ات به این تفاوت می آیی

من با چشم های نگرانم

الان نه !!!

هر وقت که این جا باشم

هر وقت که تو را می کشم

...

ص57

که الان نه!!! بسیار زائد است. و حتا سه علامت !!! نه تنها تاکیدی و الزامی را فراهم نیاورده که به غنا و محتوا و ساختار شعر صدمه هم می زند. این آوردن و اصرار به تکرار سه باره علامت تعجب و یا سوال انقدر برجسته و نادرست است که فقط می تواند کار شاعری باشد که اعتقادی به هنجارهای مرسوم و رایج نگارشی که از قضا اصولی بی ضرر و بی آسیب و زیبا هم هست،  ندارد.

از این تکرارهای بی مورد و خطاگونه ی استفاده ی بیشتر از یک بار علامت تعجب __ بخصوص __ و علامت سوال __ کمتر __ در کتاب زیاد مشاهده می شود.

...

گوش کن!!

ص58

گوش کن!!

ص59

آفرین!!!

ص72

تو مشخصی!!!

تو صبحانه ای!!!

از سر تفریحی!!!

ص77

تو سربسته ای!!!

اما استفاده ای!!!

ص78

فوری!!!

ص79

که روزی سه وعده پیغمبری کنم!!!

ص81

ما چقدر زنیم؟؟؟

ص89

ما چقدر مردیم؟؟؟

ص90

چقدر نمی مردیم!!!

ص90

ووو

اسماعیل مهران فر اما در نزدیک سازی و قرابت آفرینی میان شهرهای گیلان موفق بوده. بازار ماهی فروشی بندر انزلی را به همان اندازه به پورسینای رشت نزدیک می کند تا دیگر اماکن لاهیجان و سیاهکل و رودبار و غیره و غیره.

شاعری است که محیط و پیرامون خودش را شناخته و تعصب کلامی و زبانی با همه ی اله مان های روستا شهری گیلان را بلد است کجاها به سهولت خرج کند و در شعر مصرف کند و جا بیاندازد. از این سو، اسماعیل کهران فر شاعری است گیلکی. یک سیاهکلی که مطمئنم اگر معاصر   سیاهکلی های مبارز دهه ی چهل خورشیدی و یا حتا دار و دسته ی میرزا کوچک خان بود، نامش بدون شک جزو شهدای  آزادیخواه خطه ی سبز گیلان ثبت شده بود. تعصب زیبای مهران فر در محیط و به محیط پیرامونش چیزی نیست که بشود حتا با کتمان خودش، قابل کتمان و چشم پوشی باشد؛ از بس اظهرمن الشمس است. که این مساله با وجود داشتن یک جهاتی از زیبایی و تسط انحصاری بر این اله مان های بومی اقلیمی، از قضا باعث کاهش قدرت مانور و چنانکه در ابتدای شرح به آن پرداختم، کاهیدن وسعت جهان بینی شاعر نیز می شود. اسماعیل مهران فر یک شاعر گیلانی است. و نه حتا شمالی که مثلن مازندران و گرگان و جاهای دیگری هم شمال نامیده می شود سوای گیلان باشکوه. شعر او در گیلان قدرت مانور دارد و نه حتا در مازندران همسایه. چه برسد بر یک جاهای دیگر مام وطن مثل سیستان و یا خراسان و خوزستان. و یا تهران ف که اصولن شاعر با آن مشکل دارد.

این شخصی سازی ها فقط منحصر به محیط و عناصر محیطی نیست. تکرار چندین و چندباره ی نام اسماعیل در بسیاری از شعرها و نام مرحوم ابراهیم مهران فر و یک جا هم نام خواهر شاعر/ معصومه ، یا کلثوم __ که نمی دانیم کیست و از کجا آمده __ دارد به غلظت خاصی، این دفتر را شخصی می کند.

ص27 / ص47 / ص35 و 36 / ص81 ووو

آدم هایی در شعرهای این دفتر بدون هیچ توضیحی می آیند و می روند؛ آدم هایی از جنس آدم های معمولی پیرامون همه ی ما هستند. اتفاقاتی بسیار معمولی در شعرهای دفتر دارد اتفاق می افتد و تمام می شود. مثل همه ی اتفاقات دیگر در پیرامون زندگی و اطراف خود ما. هنر و خاصیت و ویژگی اسماعیل مهران فر اتفاقن زندگی با همین رویدادهای ساده است. با آن ها بازی نمی کند. زندگی می کند. در بسیاری از شعرهای دفتر این اسماعیل نیست که انها را می نویسد. آنها دارند اتفاق می افتند و اسماعیل هم سهمی در این اتفاق افتادن ها ایفا می کند و جزیی از اتفاقات پیش آمده است  که خیلی بیشتر از سهم دیگر آدم های شتابان و پیش رونده در شعرها ندارد. ما وقتی صدای اسماعیل را مجزا و منفک از مابقی آدم های رونده می شنویم و این صدا برجسته است که اتفاقن دارد به ناگهان سوال می کند. تعجب می کند. و به جای همه ی آنهایی که به شتاب دارند می رود، می ایستد و درنگ می کند!  

در شعر ص58 همه چیز دارد در منتهاالیه سرعت به روند معمولش می پردازد و ادامه می یابد. یاغیان دشت مغان / دموکرات ها/ خاورمیانه/ نادرشاه کشورگشا/ آذربایجان/ المپیک/ آفریقا/ ناوها و کشتی های بزرگ حامل نفت/ و این که در پایان شعر ، شاعر فقط می خواهد از تمنا و حسرت درونش بگوید:

کشیدن سکان تو در دست هایم

در شلواری که تو می پوشی و این چشم های لعنتی ام

که تو را در بازار روز پیدا کرده و

می خواهد در این شعر

به فروش برساند.

یکی دیگر از کارهایی که اسماعیل مهران فر در بلوک باشی انجام داده و تا حدودی موفق عمل کرده، بازآفرینی و پوشاندن تن پوش تازه به آدم های مشهور قدیمی ایرانی است. جایی که همزمان به باشتین و قیام سربدارن و نیشابور سر می زند و هم ، بوعلی طبیب را دعوت به آمدن می کند. ص39 . وقتی می خواهد حرمسرای غزنوی را با دولت انتقالی همسان قرار دهد. و این کار را با رندی انجام می دهد.

در فطری بودن و سیال بودن شعرهای اسماعیل مهران فر و این که سعی نداشته و نکرده تعمدی برای دقت نظر بیشتر و یا دخالت در و بر آن چه که به صورت ذاتی و فطری در ذهن او جوشیده و بر قلمش جاری شده، جای شک نیست. نمی شود به صورت دقیق و یا برچیده ، یک شعر و یا چند شعر را به عنوان شعرهای شاخص برگزید. و این خوبی بلوک باشی است از این منظر. چرا که در همه ی کارها این جوششی بودن و عدم دخالت شاعر در کلیت شعرها هویداست. خواننده یا از شعرها لذت می برد و یا این کتاب را ندیده می گیرد. شاعر الزامن باید چنین قدرتی داشته باشد که خودش را به دنبال  شعرش  یدک بکشد. نه این که شعرها را بردارد و بر سر بازار مکاره های متنوعی که می شناسیم فریاد بزند و شعرها را عرضه کند. در شعرهای بلوک باشی اگر بازی های زبانی اتفاق افتاده بسیار کم تعداد بوده . بعنوان نمونه ص 90. و اگر باز هم تکرار شده در جاهای دیگر مثل همین نمونه ی یاد شده، تعمدی و آگاهانه نبوده. یعنی اسماعیل بازی زبانی را به شعر حقنه نکرده است. اگر در شعرهای بلوک باشی چیزی به اسم تکنیک فردی مشاهده می شود، که هر شاعری به زعم من واجد و صاحب تکنیک فردی است، این تکنیک تقلیدی نیست.

دفتر بلوک باشی را دوست دارم. چرا که بیش از هر چیز برای من خاطره مند است. خاطره از خطه ای که دوستش دارم. خطه ای از بخش زیبای سرزمینم که تمامت و تمامیت پهناورش را دوست دارم. و چون متعلق است به دوست عزیزم اسماعیل مهران فر. شاعر بلوک باشی.

 

در صورت امکان

مرا در کنار یک بخاری

به اشتراک بگذارید

می خواهم زمستان

دست از کارهایی ییلاقی ام بکشد

بنشیند کنارم

تا همدیگر را در جریان جاده ها بگذاریم

به من می گوید ییلاق

در محورهای ارتباطی ات

مرا رعایت نکرده ای

می گوید ییلاق

چه باشی چه نباشی صعب العبورم

...

ص52

بگذارید در پایان این نکته را یادآورم شوم. با اینکه به یکدست بودن کتاب باور دارم و به آن معتقدم. که این شعر برجسته ترین کار اسماعیل در بلوک باشی است. همین شعر هم می تواند به تنهایی خاطره ی بلوک باشی را در ذهن ما ثبت کند. اسماعیل به گمان شاعر آینده هست اگر دایره ی جهانی بینی اش را وسعت دهد و بر دایره ی واژگانی اش بیافزاید و اگر تکنیک شعر را جدی تر بگیرد.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :