نگاهی به قورباغه مأیوس سروده مهدی قنبری
مریم عرفانی‌فر


نگاهی به قورباغه مأیوس سروده مهدی قنبری
مریم عرفانی‌فر 
نویسنده : مریم عرفانی‌فر
تاریخ ارسال :‌ 29 بهمن 00
بخش : اندیشه و نقد

ژاپن به عنوان مبدع شعر هایکو در جهان شناخته می‌شود. ویژگی اصلی هایکو سادگی و کوتاهی آن است. ریشه این نوع اشعار را می‌توان در تفکرات ذن بودایی جستجو کرد. در هایکوها لحن عرفانی و معنوی وجود دارد و دلیل اقبال مردم به این نوع شعر شاید زندگی پر سرعت و شتابان کنونی باشد که دیگر مجالی برای خواندن شعر بلند و طولانی باقی نمی‌گذارد. اگر بخواهیم هایکو را از نظر فرمی بررسی کنیم می‌توانیم بگوییم که هایکو در نهایت ایجاز سروده می‌‌شود. بنابراین فرمی بسیار منضبط دارد و بدون حتی یک کلمه اضافی است.
اما ما نمی‌توانیم بگوییم که اگر در اتاقمان بنشینیم و تعداد زیادی هایکو بخوانیم، هایکو سرای موفقی شدیم. بلکه باید درک و دریافت مستقیم خودمان از طبیعت را بر روی کاغذ بیاوریم و در درون خود جستجو کنیم. بیداری درونی و معنوی و بودن در لحظه حال برای سرودن هایکو لازم است. از این منظر برخی عقیده دارند هایکو اصولا شعر نیست بلکه شهود برآمده از روبرو شدن با جهان هستی و پدیده‌های آن است.
هایکو زیستن فارغ از قید و بند است. شعر رهایی از روزمرگی‌هاست و به زیستن در لحظه تاکید دارد.
در ایران بیشتر هایکوها از زبان دوم یا سوم به فارسی ترجمه شده‌اند. اشعار عرفانی فارسی و قطعات منثور عرفانی با این نوع شعر شباهت‌های زیادی دارد. شباهت این دو نیز در یگانه شدن با طبیعت و موضوع وحدت وجود است. لذا رباعی و دوبیتی (البته بدون وزن عروضی) و اشعار سهراب سپهری نمونه‌هایی از هایکوهای ایرانی می‌توانند باشند. در این خصوص صحبت بیشتری نمی‌کنیم و علاقه‌مندان را دعوت می‌کنیم که به منابع دیگری که دربارۀ هایکو وجود دارد مراجعه نمایند.
با این مقدمه کوتاه، می‌رسیم به قورباغه مأیوس دفتر شعر مهدی قنبری که انتشارات فصل پنجم آن را روانه بازار کرده است. در این دفتر شعر، علاوه بر 28 هایکو 14 شعر سپید کوتاه نیز منتشر شده است. مهدی قنبری پیش از این «آدامس گمشده» را منتشر کرده بود.
اما ابتدا شعرهای کوتاه این مجموعه را از نظر می‌گذرانیم. «خودت را به شاخه‌ای بیاویز که نشکند.» این مقدمه‌ای است بر اشعار سپید کوتاه قورباغه مأیوس. همان طور که از عنوان کتاب هم پیداست ما در این مجموعه با طبیعت گره می‌خوریم. عناصر طبیعت مثل باران، ابر، ساقه علف، برکه، ماه، خاک، چشمه، درخت و غیره در اشعار به وفور دیده می‌شوند.
اما گره ما گره‌ای مأیوسانه است؛ هرچند رگه‌هایی از امید هم دیده می‌شود اما بسیار کم‌رنگ و غالباً در پیچاپیچ مرگ و نیستی گم و کم‌پیدا.
ساقه علفی/ میان جمجمه‌ای شکسته سر برآورده/ از گورستان رد می‌شوم/ و روز/ شبی است با عمق کمتر  (قورباغه مایوس، ص 9)
این نوع نگرش ما را با اشعار خیام پیوند می‌دهد. خیام، شاعری با بدبینی فلسفی‌ خاص خودش.
به عقیده من علف در اینجا می‌تواند نمادی از پوچی دنیا و کوتاهی عمر باشد. علف گیاهی خود رو است؛ بنابراین آنچه از طبیعت در این دنیا دیده می‌شود گیاهان خودرویی هستند که برای بسیاری از افراد بی‌ارزش هستند و اصلاً دیده نمی‌شوند. بنابراین این نوع دیدگاه و تفسیر از زندگی یعنی پوچ بودن همه چیز.
رد شدن عابر در اینجا می‌تواند مفهوم گذران عمر را برساند. کسی در این دنیا سکون دائمی ندارد و رد شدن و عابر بودن بیانگر این است که انسان‌ها عابرانی هستند در این دنیا که باید از زندگی رد شوند و اینجا جای ماندگاری نیست.
شاعر با مرگ رو در روست. امیدی به روشنی چیزی نمی‌رود بلکه فقط ممکن است آن چیز وجه ظلمانی‌اش کمتر باشد اما هرگز ناپیدا نیست. این دوگانگی بین مرگ و زندگی تا جایی پیش می‌رود که چاره‌ای جز کنار آمدن با آن باقی نمی‌ماند.
جنازه‌های بادکرده روی آب را/ کنار می‌زنم/ و در دریاچه تاریک/ وضو می‌گیرم (قورباغه مأیوس، ص 12)
و اما آب در شعر فارسی همیشه نماد روشنی، صلح و صفا بوده است ولی گویا شاعر در اینجا کارکرد دیگری را از این کلمات بیرون کشیده است. کارکردی که فقط می‌تواند خاص شاعر و فضای گوتیک موجود در شعرهایش باشد.
جنازه‌های باد کرده روی آب دریاچه تاریک می‌تواند حسی از بلاتکلیفی انسان پس از مرگ را به خواننده القا کند. ترس و تاریکی نیز به خواننده وارد می‌شود و وضو گرفتن در چنین شرایطی نوعی از عادت کردن و سازگاری ما با محیط اطراف  می‌تواند باشد. اما این بلاتکلیفی نه فقط پس از مرگ بلکه در زندگی هم موج می‌زند.
در شعر دیگری ماه، پنهانی هر غلطی دلش خواست می‌کند. این از هم گسیختگی و بلاتکلیفی ناشی از زیست انسان در جهان کنونی است. جهانی که آدم‌ها را به ناچار پشت نقاب‌ها قرار می‌دهد.
ابرها درست شده‌اند/ که گاه/ ماه / آن پشت‌ها/ هر غلطی دلش خواست بکند     (قورباغه مأیوس، ص 15)
 اما این انسان بیش از هر چیز نگران و در عین حال معترض است. معترض به موجودیت خویش که از همه چیز غافل مانده است. اگر به چند هایکوی زیر دقت کنیم این نکته را درمی‌یابیم:
این همه شکوفه
هرازگاهی عابری می‌گذرد
آن هم سر به زیر       (قورباغه مأیوس، ص 45)

بی‌بوسه‌ای
این عید هم گذشت
سایه‌ها در فاصله       (قورباغه مأیوس، ص 42)

نوزاد را
روی سنگ قبر می‌گذارد
تعویض پوشک    (قورباغه مأیوس، ص 26)
در هایکویی که در بالا اشاره کردیم هم ما باز با همان مسئله گذران عمر روبرو هستیم. در هایکویی دیگر باران ردپایی کم‌رنگ از زندگی دارد که البته این زندگی رو به پایان است.
لبریز از باران
گنجشکی از آن می‌نوشد
گور آماده   (قورباغه مأیوس، ص 27)
شاعر در هایکویی که در ادامه به آن می‌پردازیم به دست تکان دادن برای مترسک اشاره می‌کند. مترسک از خود هیچ حرکتی ندارد و دست تکان دادن برای او قطعاً بی‌پاسخ خواهد ماند. به بیانی دیگر انسان تنهاست و تلاشش در این راستا بی‌ثمر خواهد ماند. پس همان بهتر که به مستی و بی‌توجهی به این دنیا پناه بیاورد.
دست تکان می‌دهد
حتی امشب که مست نیست
برای مترسک   (قورباغه مأیوس، ص 28)
مضاف بر این که استفاده از واج‌آرایی س در کلمات دست، مست و مترسک شعر را آهنگین نموده است.  
و در نهایت تصویرهای این مجموعه، چه در هایکوها و چه در شعرهای کوتاه سپید تصویری از پیوند میان نیستی و هستی است. پیوندی که وجه آشکارش تنهایی، تاریکی و اعتراض به آن است و شاید بر ما لازم است که به قول شاعر «به شاخه‌ای بیاوزیم که نشکند.»

 

 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :