نگاهی به عاطفه مندی در شعر هوتن نجات / سید حمید شریف نیا

تاریخ ارسال : 2 اسفند 89
بخش : اندیشه و نقد
موج همیشگی در قلب دریا گردش می کند
نگاهی به عاطفه مندی در شعر هوتن نجات
سید حمید شریف نیا
بگذار تمام درها باز باشد
کسی که بدیدن من نمی آید!
پس بگذار برف باشد
زمین را بیازماید
عاقبت بادی خواهد بود
که خاموشی حاصلش است
خاموشی دره ها
خاموشی لب ها
و این پرده خواهد افتاد
(فردوسی/27 تیر 1346؛821)
هوتن نجات از شاعران جوانی بود که همراه با جریانهای سیاسی و اجتماعی حاکم بر سالهای 50 - 40 از طریق "جزوه شعر"، " فردوسی"، " نگین " و برخی از مجلات و محفل های دیگر وارد صحنه شعر شد. اگرچه هوتن نجات در گیرو دار شور های سیاسی و اجتماعی آن دهه وارد عرصه های کسل نشد، اما مانند دیگر هم نفسانش که تفاوت سنی شایانی با او داشتند( مثل ایرج کیانی، منوچهر غفوریان و ...) شعرش مملو از نگره های اجتماعی و سرخوردگی های اجتماع بحران زده آن دهه بود. این شرایط روحی نابسامان و بی ثباتی عاطفی منجر به خودکشی شاعر(اگر اشتباه نکنم در سال 1354) شد. خبر از چگونگی واقعه به صفحه دوم روزنامه کیهان ختم شد که تنها درج چند خط کوتاه خبر خودکشی را گزارش کرد. با این حال این شاعر جوان که در دوران اندک و کوتاه زندگی خود به خلق سری شعرهایی دست زد که جزه لاینفک تاریخ ادبی معاصر و به خصوص جریانهای شعر سالهای 40 تا 57 و شعر های ناب آن دهه شد. اگر چه بسیار دوست دارم پیرامون شخصیت هوتن نجات بیشتر بدانم اما ترجیح می دهم به شعرش بپردازم.
آشنایی من با این شاعر تقریباً به 12 سال پیش بر می گردد. اولین سطرهایی که از هوتن خواندم این بود:
پیش از دیدار با تو
با دستگیره
باید آشنا شد (فردوسی،1352؛ شماره 150)
آنچنان حس دگردیسی عجیبی در نگاه شاعرانه ام پیدا شد که به ترغیب افتادم بدانم این شاعر نه چندان آشنا برای من کیست؟
از مجموعه کتابهایی که کم و بیش در دسترس داشتم کمک گرفتم ولی چیز خاصی پیدا نکردم. منبعی دیگر نیز داشتم و آن "صور و اسباب در شعر امروز ایران" اثر اسماعیل نوری علا بود. به سراغش رفتم و توضیحات بسیار بسیار مختصر و کلی دیدم. بالاخره مجلات فردوسی وکم کم "حواشی مخفی" ،" به یاد بعد ظهرهای آفتاب"(که در 16 سالگی اش نوشته شد) و "در کنار هم"(که دومین و آخرین مجموعه شعر چاپ شده شاعر در سال1354 است) را خواندم.
اگرچه فراز و نشیب های کلامی در آثارش دیده می شود، اما به میمنت گوهر گرانبار و نادر ذهنی اش که می تواند حداقل با بسیاری از همرده های زمانی خود_ و نه سنی_ برابری و حتی پیشی بگیرد.
آنچه که در شعر هوتن نجات نمود بسیار بارزتر و عمیق تری برایم دارد جدایی اشعار از روند سمبولیک به ناچار حاکم بر تلفیق و القای غیر مستقیم حاکم بر جامعه است.
هوتن نجات در بیان هر واژه به"بار عاطفی و خلق تصویری شعر" که ما حصل کشف روابط اصیل و ناشناخته ای است دست می زند. در حقیقت واژه در شعر هوتن نجات به تنهایی موجب خلق فضا نمی شود بلکه در تلفیق هر کلمه در بستر زبانی و مختلف و از همه مهمتر آشنازدایی های عاطفی همواره آماده خلق امکانات مفهومی تازه ای می شود. این خلق، امکانات مفهومی ذهن مخاطب را از تخیل وابسته به حافظه به سمت و سوی آشنازدایی های ذهنی (subjective) می برد. در حقیقت این هوتن نجات نیست که بار عاطفی و معنامندی مجزا به کلمات کلیدی در شعر می دهد بلکه با قرار دادن واژه ها در بستر مناسب و یا همنشینی های تازه به خلق تصاویر در ابعادی تازه می پردازد. این عاطفه مند کردن تجربه ای است پیوسته که حاصل ایماژ و عاطفه است. همین بعد، شعر هوتن نجات را در مرتبه ای قابل تامل قرار می دهد. هوتن نجات تمناهای بر ملا نشده هنرمند را که در عصر خود حس می کرد به صورتی پالایش یافته و قلبی در آورد. "حقیقت" در آثار هوتن نجات چیزی نیست که به صورت حاضر به خورد مخاطب برود بلکه مخاطب به کمک بار معنامندی عاطفی که در پس هر شعر قرار دارد، خود به آفرینش و خلق محیط های از پیش ساخته می رود.
در بررسی شعر های هوتن نجات به این نتیجه رسیدم که آنچه حقیقت شعرش است بر گزینش و چشم اندازهای شعرهای شاعر که مستلزم آفرینش فعال و موقعیت های درک شده توسط ذهن است ناشی از کشف یک رابطه جدید و همسان، بالقوه از میان همسانی های ممکن دیگر است. "حقیقت" کشف شده در روابط واژگان هرگز در لایه های عمقی خود نمی تواند چیزی جز یک زبان استعاری سنگین و دور از ذهن را به مخاطب القا کند. هوتن نجات آگاهانه در می یابد که زبان استعاره بدون حضور عاطفه مندی و ایجاد ایماژ در معرض فراموشی و در خطر افتادن موقعیت استعاری شان قرار می گیرند. به همین دلیل تمام آثار این شاعر جوان به گوهر ابدی عاطفه مندی آغشته است. البته نباید فراموش کرد حداقل به خاطر جوانی و کم تجربگی شاعر و تاثیر فضای یاس آور آن عصر، شاعر کم و بیش در دست اندازهایی می افتد که این موقعیت های یاد شده به مخاطره می افتند. مثلا بخشهای زیر از چند شعر هوتن نجات انتخاب شده است:
1-این پرده برای که
پنجره را می نامد
مهمانی به مشایعت چشم نمی آید (فردوسی،1346)
2- من مقابل تورهای ماهیگیران، گلهای مصنوعی می گذارم
تا با حافظه دریا
اندکی آب بنوشم
و ماهیان را هنگامی دیگر قربانی شده ببینم (فردوسی،1346)
3- اگر تو در آسمان آبی بیابی
سنگ کوهستان می غلتد
و شیشه تصویر می دهد
آسمان بیهوده در دود می سوزد
گلدان گل می هد و غم نداریم
ابر می بینم
و بر اطرافت حصار می کشم (فردوسی،1353)
و بسیار مثالهای دیگر از شعر هوتن که بازگو کننده آفرینش کردار های صادقانه و نگاه های بکر و نه "زیر جلبکی" شاعر است. به نظر می رسد که هوتن نجات نگاه های فیزیکی اش را با مخاطبان تقسیم می کند و در همدلی با زمانه خود به تشریح احوال موجود در اجتماع می پردازد. ناسازه ای که در اشعار آرتور رمبو هم دیده می شود. هر دو شاعر به جای آنکه به سمت و سو دادن رفتار انسانی در شعر تاکید کنند، شعر خودشان ظرفیت های اخلاق و عاطفه انسان را تعالی می بخشد. اگرچه اصل قضیه یعنی نیروی محرکه در عملکردهای اجتماعی عاطفه و اخلاق و رعایت شان انسانی است، اما آگاهی و حسن پذیری زیبا شناختی موجب دوام و استمرار مستقل آثار هوتن نجات می شود.
انسان رحمت را با آب تقسیم می کند
انسان با خواندن اندیشه های آب تجربه می یابد
و درخت را در تنهایی آب یاغی می گذارد (بخشی از شعر بلند "بیاد بعد از ظهر های آفتاب")
پرداختن به شاعری جسور و پیچیده که در عین حال ساده می انگارد به زمان طولانی تر و جدی تر نیاز دارد. ترجیح می دهم در این مقاله به همین میزان اندک "عاطفه مندی" در شعر هوتن بسنده کنم تا شاید وقتی دیگر و مجالی دیگر...
29/7/1388
لینک کوتاه : |
