نگاهی به شعرهای احمد سینا
نیما صفار


نگاهی به شعرهای احمد سینا 
نیما صفار نویسنده : نیما صفار
تاریخ ارسال :‌ 1 اسفند 96
بخش : اندیشه و نقد

نگاهی به شعرهای احمد سینا (مومنی)
نیما صفار

 

خب راجع به شعر احمد آقا جنبه مهمی که میشه روش تاکید کرد یکی آن سابقه شعری هست که در گرگان بوده و درک شده به طور مشخص موج نو و شعر حجم که چیز مهمیه از این لحاظ که من خیلی مثلا جاهای دیگر را نگاه میکنم / چه کسائی مثلا میخوان که حرکت های نو توی شعر بکنن / تجربه های دیگه بکنن  /چه کسانی که معتقدند که تجربه ها شده و باید مثلا به یک ثبات و چیزی در یک شعر بر یک مبنای اینطوری کار کنیم و این ها به نظر من یک سری چیز هائی توی این دوره بوده توی همون دوره موج نو و شعر حجم در اون گروه ها بوده و یه سری اتفاق و اتفاق های مهمی توش بوده و اینه که در واقع کسائی که در گرگان بودن به نوعی ، حالا نه این که همه اونا بودن  ولی کسائی که دغدغه شعری به طور جدی داشتن که پیرو این قضیه باشن اینو تجربه کردن و باعث شده که یک کیفیت دیگه ای بده به کارشون .

یعنی مثلا حالا اگر در یک مقطع دیگه گرایش موج نوئی یا شعر حجم یا هر چیز دیگه ندارن اما تجربه این هم تجربه شنیدن اینها / تجربه درک اون فضا ها / تجربه حتا ممارست و نوشتن اون نوع کار ها و اینها کیفیت داره که کیفیت دیگه ای داده به کارشون به طور مشخص کسائی که تو این زمینه به نظرم میشه روی این جنبه تاکید کرد ، که اگر حالا دیگه شعر میگن ، دیگه موج نوئی یا شعر حجمی به اون مفهوم نیستن ولی خب بسیاری از اون چیز ها ئی که که کارشون ممیزه و چیز هائی که کارشون را سوا می کنه از کار های دیگه در واقع همون تجربیاته / یکی حبیب موسوی / یکی هم آقای مومنیه / که این تجربه ها را داشتن و توی کارشون استفاده کردن / تجربه ها چه شکلی میاد ؟ به چه شکلی مثلا حالا توی هر کدوم یه جور این قضیه بروز می کنه ، مثلا چه چیز هائی هستش که در واقع اینها ازش عبور می کنند . یکی این که مثلا فرض کنید توی حالا اون موج نو و شعر حجم / یا به اون چیز هائی که در اون دوره بوده مسائل زیبائی شناسی / مسائل ساخت یک قطعه  یا مسائل این که عناصر به یک نوعی مثلا رابطه درون متنی قوی داشته باشن و مسائل چیز هائی از این دست ، چیز هائی بوده که هنوز مهم بوده  یعنی از بسیاری از کلیشه های زمان

خودشان عبور کرده بودند ولی خب اینها را هنوز توش بودن ، یا مثلا یکی از اون چیزهائی که اونجا مهم بوده فرض کنید از اون شعری که برای جامعه بوده یا برای مسائل دیگه سروده می شد ، اگر عبور کردند ، ولی در چیزی توقف کردند مثلا مثل فردیت به اسم

نا خود آگاه چیز هائی مثل اینها چیز هائی بوده که مهم بوده / درک ِفردیت  / درک ناخودآگاه درک چیز هائی از این دست ولی خب توقف در این قضیه باعث می شد که خب طبیعتا خیلی از اتفاق ها را نمی تونستن پیگیر بشن / دیگه خیلی از اتفاق هائی که مثلا تجربه زیستی را منتقل نمی کرد. خیلی از اتفاق هائی پراکنده تر از آن بوده که فردیتی را منتقل کند خب این ها چیز هائی بوده از این دست که حالا شاعری که حالا آمده اون دوره تجربه کرده مثلا  اون مد ِ بالای نا خود آگاهی / اون مد ِ بالا ی شهودی گری و اینها را تجربه کرده  / ولی از طرف دیگه حالا دیگه نمی خواد خودشو مثلا در بند حالا اون انسجامی که اونطور بوده بکنه / در بند قطعه سازی بکنه / در بند خیلی از مسائل دیگه بکنه

در بند حالا یک تصوری از ساختار بکنه / این اتفاق هائی که حالا میفته به نظر من توی شعر هائی که حالا این تجربه گرگان را تجربه خاص موج نوی اش شعر حجم گرگان را حالا داره  رو به شعر در واقع حالا بگیم شعر امروز میاره حالا بگیم توی شعر بعد از دهه هفتاد میاره /این باعث میشه که شاعر ضمن اینکه حالا بسیاری از اون  چیز هائی که مثلا در درون مایه های شعر در درون ماندگار شعر توی شعرش میاد ولی به اون درونه هائی که توی شعر احضار میشه  اون درونه ها غایت سازی برای شعر نمی کنه درونه هائی هستش که به این ترتیب به شعرش نگاه می کنی / شاید شعرش بتونه چیز های زیادی احضار کنه یک جائی مثلا می تونه بعنوان جوهره / بعنوان مثلا یک غایت / یا یک  چیز

صیقلی که بشه بهش چسبید هم این قابلیت را داشته باشند  که توی شعر موند گار بشن ، ولی نه ، شاعر میاد پرسه می زنه بین اینها و خیلی از چیز های مختلف دیگه / خب این یک جنبه ای هست که حالا می بینیم  توی شعر نگاه که میکنی در بسیاری از جهات توی سطر ها و احظه هائی اون جنبه ها احضار میشه / اون نگاه ها / اون دقتی که وقوف به کلمه دارن / کلمه نه از این بابت که کلمه را مصرف کنند و شکا بهینه مصرفشو پیدا کنند / منظورم اینه که در گیر کلمه بشن مثلا در گیر هسته ای کلمه بشن / اون دقت هائی که به کلمه دارن / یا مثلا فرض کنید ، اون موقعیت هائی که مثلا باری کلامی میاد ، در عین حال میخواد حقیقت نمائی هم بکنه / ولی نگاه میکنی شعر در نهایت هست  شاعربسنده به این ها نمیکنه ، حالا این اتفاق مثلا در شعر آقای مومنی چطوری میفته ؟ توی چند جنبه این اتفاق میفته . یکی این که ، مخصوصا تو کارهای بلندشون تو کارهای کوتاه کمه  یکی این که خب همون رفتارهای متنوع می کنه یعنی که مثلا به فرض / یه جا از جناس استفاده می کنه

یه جا زا مراعات نظیر استفاده میکنه چیز هائی از این دست استفاده می کنه که توی شعر کلاسیک زیاد دیده میشه / یه جا از شهود استفاده میکنه / یه جا از یقین به پیدا کردن روابط بین عناصر / یعن در ان نمی مونه یعنی اون یقین ها و اون هجرت ها و اون چیز هائی که در واقع می تونه شعرو جمع کنه / این برایش قانع کننده نیست که کار جمع بشه همیشه می تونم اینطوری بگم که به نوعی باز بودگی تعمدی در شعر هست خیلی از جا ها را نگاه میکنی این که مثلا شعر خیلی جاها می تونسته در یک قالب به فول حالا اونائی که معتقدند به ساختار ِ مشخص و چه می دونم شسته و رُفته و جمع و جور / ولی شاعر تعمد داره که این کارو نکنه شاعر تعمد داره که اتفاقا اخلال بکنه و شکل های مختلفی از باز بودگی انجام بده / حالا اخلالی که آقای مومنی می کنه ، مثلا اخلالش فرق میکنه با نوع اخلال های مثلا خب خیلی های دیگه دارن انجام میدن و اون اخلالیه که در عین این که به یک حقیقت غائی متافیزیک و اینا باور نداره ولی در عین حال ولی نمی خواسته حالا مثلا صرفا اخلال برای اخلال باشه / یا بازی برای بازی باشه یعنی بازی در موقعیتی نیست که شاعر بازیگردان بخواد خودش پیش ببره ، نه ، این بازئی هستش که خود شاعر در درونش هست و اتفاقا حالا مثلا نگاه می کنی کاری از  آقای مومنی می خونی / در کارها می بینی در هستی شناسی یه چیز هائی هست که شاعر نمی خواد تحمیل کنه / ولی اونا یواش یواش خودشونو نشون میدن / یه چیز کای که من در کار های بلند آقای مومنی می بینم / همه اش مثلا یک نگاه /مثلا کسی که نگاه می کنه داره نگاه می کنه به  حالا /  مثلا این هست / این هست / این هست / در این پراکندگی ها یک سری خط و ربط ها می بینه و نگاهش هم در نهایت نگاهیه که مثلا میگی ، بابا عجب شوخی ایه / عجب مثلا فضای مسخره ایه /در نهایت ما رو به چی گرفته . این فضای مسخره می تونه تلخ خند باشه / یک جائی همراه میشه /یه جاهائی حتا مثلا می تونه جدی بشه یا عصبانی بشه ولی توی اون موقعیتی که هست /انگار که مثلا شم آمدی همه  موقعیت ها را تجربه کردی قبلا و بودی توش دیگه الان این شعر داره ارائه میشه توی اون بحث انتقال مستقیم تجربه نیست  حالا دیگه توی بحثیه که آره این تجربه ها هست / ولی شاعر ضمن ای که داره تجربه را ارائه می کنه / در گیر تجربه نمیشه / ولی مثالی می زنم شما فرض کن که مثلا حالا چه می دونم  یک سطل کثافت نشون بدی  سطل پر از مدفوع یا مثلا گل سرخ نشون بدی باغ گل نشون بدی / یه وقت هست که تو مثلا دقیقا می تونی اون حال و هوا را می دونی و میای اون رو نشون میدی / حال و هوا را می دونی و میخوای این را نشون بدی با عکس العمل اونا رو نشون میدی ولی یک مود  احساسی این نیست که مثلا بزاره غلبه پیدا کنه / باید بدتر ازپیش توش باشه و بخواد حالا اون مود را  منتقل کنه / ولی شاعر به عنوان کسی که در فضاهای مختلف بوده و حس های مختلفی که همه ما تجربه کردیم / ویا نه ، مثلا حس هم نیست یه جا فقط فکره که همه اینها بوده میاد اینها را در قالب کلی ارائه می کند مثلا چیز مهمی که تو کارای احمد آقا هست / شرو ع ها و مخصوصا پایانبندی ها ست  تو شروع ها که همیشه معمولا یک شروع دعوتگر داره / مثل خب حالا بیا صحبت کنیم / مثلا خطابه گون نیست / اینطوریه / اینجوریه / اینجوریه / بعد در طول شعر / مثلا خیلی جاها توی شعر وارد اسامی خاص میشه / وارد رخدادهای تاریخی میشه / وارد این مسئله میشه / وارد کنایه میشه ، کنایه هائی که خیلی هاش شده بسته به خاطر نوع زندگی احمد آقا / بواسطه این که خب یکی این که خب یکی ادبیات کلاسیک رو یکی ادبیات عارفانه  خیلی خونده  تاریخ ادبیات / یکی به خاطر اینکه خب دغدغه های سیاسی اجتماعی زیاد داشته ، چیز هائی از این دست هست ولی خب چطوری بسته میشه توی حالا رفتن توی کُنه شعر هر چقدر به توی حالا رفتن هر چقدر توی کُنه شعر به آدرس های خاصه  پایانه های شعر معمولا پایانه های شعر طوری هست که ما هیچ نوع آدرس خاصی نداریم یعنی پایانه های شعر ، پایانی هست که حالا مثلا اگر توی کلیت شعر مثلا مخاطب شاید اگر اطلاع نداشته باشه که فلان چیز و بهمان چیز چیه / نتونه  حالا این قضیه چیه اون قضیه چیه  یا اصلا نوع روابط بین مسائلی و قتی نوع روابطی میشه  که در واقع تعمق بیشتری میخواد / پایانه ها معمولا بازترند طوری هستند تو مثلا میگی پایان اون شعر یا اون قطعه را میتونی جدا کنی  ، پایانی هست که به قول معروف  سهل الوصول تره و بهیچوجه  جدا شدنی نیست و به شدت زبانی تره / اتفاقا نکته سر اینه که پایانه هائی ،  نه اینکه به زبان معیار نزدیک باشه ، اتفاقا در پایان اتفاق ِ زبان بیشتر هست ولی دیگه توی پایانه ها کُد خاصی نداری به این ترتیب اصلا با این پایانه ها به نوع مثلا چز ها جمع میشه / چیز های دیگه ا که هست اینه که شاعر در واقع توی شعر داره کلنجار میره مثلا یک صنعتی داره استفاده می کنه / کانجار میره با این صنعت نمی خواد یقین پیدا کنه که به فرض مثل بسیاری از شعر های ما / تو خود حتا شعر حجم هم بوده که با دو تا صنعت شعر طرف یک حقیقت نامه  مینویسه / نه این جوری نیست اون صنعت هم میاد تحقیق میکنه مثلا طور دیگه ای کار میکنه  در ضمن اینکه این فراورده مشهود بشه در تمام اون چیز ، ولی در هیچکدوم اون ها تموم نمیشه ، حالا کلنجار می تونه تو صنعت باشه / میتونه تو حس باشه / تو اون درک و موقعیت باشه / ولی خب می تونه فکر باشه  مثلا خیلی جاها انگار از توی شعر خب با اید ئو لوژی که مثلا داشته نوع دیدگاهی که راجع به این مسئله داشته یه جائ داره در واقع اون چیزی را که مثلا هتاکانه باهاش بر خورد می کنه / داره طعنه آمیز با هاش بر خورد میکنه / نه ، مثلا حرف دیگری ست / حرف دیگری از خودشه /خرف ِ در واقع خود شاعره که داره با خودش مکالمه می کنه که در واقع میشه گفتش این جا به معناهائی که شاعر احضار می کنه / مخصوصا در پیش مضمون  احمد آقا چیز که جالبه معناهائی هست که ضمن این که این مضمون به شدت اجتماعی هستند بهیچوجه جامعه زده نیستن / من که میگه ، اون من ِ اجتماعی ست که طی سال های سال خب فعالیت اجتماعی و فرهنگی بوده / یه جنبه دیگه هست که حالا باز تو شعر احمد آقا  چون کار ترجمه میکنه و هم شعر ترجمه زیاد خونده  و شعر شاعرها دیگه در زبان های مختلف دیده و اینها خیلی می تونه کمک کنه و اون تجربه را داره که مثلا فرق کلمه / این کلمه که معادلش چیه /الراما این چه طعمی داره /اون چه طعمی داره همه اینها را می دونه مثلا میگه خب همه این کارها را من کردم همه این احداث های درون زبانی را من توی این کار کردم حالا اینا رو ور دارم باز هم شعرم چیزی برای گفتن داره یا نه / همچین دقت هائی  هم داره که خب من یه کار مثلا چون خودش ترجمه کرده / شعر فقط نباید در احداث های درون زبانی /اینجا منظور از زبان به مفهوم گسترشش بهش نمیگم منظور حالا زبان ِ اون زبان زبان های مختلفه فقط بین احداث های درون زبانی  متکی نباشه ولی نگاه می کنیم مثلا تو بخش عمده ای از اونا مثلا شاعرای مطرح روزگار ما هستن به محض این که بخوایم تجربه کنند بخشی هاشون ریزش می کنند / نه این که این شعر ضعیف باشه ولی شاید مثلا بهش انقدر توی اون جنبه هائی که حالا توی خود زبان چه کار میکنه ؟ اول توی اون احساس های درون زبانی بقدری براشون جذاب شده برای این که یک چیز یکدست و شیکی از آب در بیاد / وقتی اونا رو در میاری تو ترجمه  چیزی ازش نمی مونه مثلا فرض کن رمانتیسم تو شعر احمد آقا تو هیچ دوره ای از دوره شعری اش نمی بینی البته خیلی کم می بینی / و تمایل به این که کار یک چیز  شکیل و یکدستی  در بیاد توش نمی بینی ،ضمن این که یک نگاهی داره که فرض کن بهر حال یک ساختاری بده که توی این ساختار یک جریانی پیش بره تو شعر در واقع ساختار در زمانی به شعر بده ولی نه انکه الزاما عناصر شعر خیلی همگن و همگون باشن نه / همچین بحث هائی را توش نمی بینی شعر احمد آقا رو که خب آمدن گرگان / من با شعر حجم و موج نو واینا قبل از این که بیام گرگان زیاد آشنائی نداشتم چون خب خیلی کم متاسفانه این جریانی که انقدر قدرت داشت و جاهای دیگه انقدر معرفی شده بود بعد تو دهه هفتاد این چیز ها باز خوانی شد / والان خیلی ها میدونن که بیست سال پیش انقدر اتفاق های مهم تو شعر ایران افتاده خب آمدم گرگان با آقای هزار جریبی / با علی آقا و محمود آقا برادرهای آقای مومنی با آقای مصلحی / بعد که با این ها آشنا شدم و اونهائی که تحت تاثیر اینها بودن  مثلا آقای نبوی و آقای موسی پی به شعر هائی بردم که چه جذبه هائی داره و واقعا این شعرها چقدر غنی هستند و چقدر سویه های مختلف دارن بعد خب با شعر های علی آقا آشنا شدم / با شعرهای زنده یاد محمود مومنی آشنا شدم که خیلی برام جذاب بود و خیلی خیلی تاثیر گرفتم شعر محمود خیلی غنی بود ادامه همون شعر حجم بود ولی خب هیچ وقت ابراز نمی کرد ، اون فضا حتا فضای شعر حجم نوع چیزی که محمود به اون به شدت /البته به شکل رویائی وار حجم اضافه می کرد نوعی حالا تلخی اون ادراکات زیستی ، که توی شعرش وارد می کرد تو شعر رویائی نمی بینیم به این ترتیب شعر محمود یک شعر بسیار / مثلا برای آدمی

که از این فضا سر در نمیاره یا حتا علاقمند به شعر نبود سریع می گرفت / مثلا عباراتی که بار عاطفی قوی داشت  اون مخاطب عام هم می گرفت و خب این یه چیزی بود که خیلی تو شعر محمود اساسی بود و خب خیلی مهم بود رویکردش هم به کوتاه نویسی بود و ایجاز علی آقا باز به یک شکل دیگه ای عملا اون پیشنهاد های حجم  را گرفت و برای خودش به شکل دیگه ای ادامه و گسترش داد / شعر علی مومنی را من این طور نگاه میکنم  که ادامه شعر حجمه شعر علی تکنیکال هست خیلی شسته و رُفته خیلی قطعه گونه و خب اونم خیلی قوی بود / شعر احمد آقا که ایران نبودن و کارهاشون بیشتر دست محمود بود که من دیدم /چه کارهای مشترکشون  و چه کار های دیگرشون / البته بعد ها فهمیدم که با دائی ام هم مرام بودن و اونجا با هم همکاری می کردن و نشریه در می آوردن و خیلی صمیمی بودن من اون زمان نمی دونستم از اونجا ئی که من شعر احمد آقا را می دیدم که چقدر شعر یله ایه چقدر باز  چقدر رها و آزاده و چقدر رفت و برگشت داره  برام خیلی جالب بود /که چه شاعری ! که مثلا با رویائی انقدر حشر و نشر داشت و بیشتر از خیلی کسان دیگر که مثلا ارتباط نزدیک داره ولی خب خیلی خیلی دوره  اصلا یعنی کاملا مشخصه که اون فضای موج نو و شعر حجم  واینها را درک کرده ولی خب هیچ لزومی نداره و نداشته که در این فضا بمونه / مثلا تو شعر های آقای مومنی هیچ ابائی نداره از آوردن مصداق و اشارات مشخص میاره و این اشاره مشخص شعر را اشباع میکنه مثلا توی شعر هائ که اشاره مشخص اگر میارن به خاطر این که شعر معطوف به اون بیرونگی بشه معطوف به اون رخداد بشه یعنی اینطوریه که چیزی که هست اینه که به جهان آبژگانیه شعر آقای مومنی به قدری میتونه غنی باشه که دیگه عملا که دیگه اون سوژه یکتائی که ما تو خیلی از شعرها می بینیم دیگه اینجا نیست اون سوژگی  مثلا فرض کنیم از پنجاه تا شعری که می خونیم / می بینیم این نگاه هزل آمیز هست و نگاه به کلیت که مثلا عجب بازی ایه عجب ماجرائی / ضمن تجربه ای که داره / اون کودکانگی را از دست نداده و هر بار کشف میکنه و برای چند مین بار که آقا این جهان چقدر همه چیزش بازیه و چقدر این بازی ها اصلا بی ربط شوخیه / مسخره است  یا اگر نه با ربط و شوخی و مسخره است /اینچیز ها را مثلا نگاه میکنی توی این قضایا هستش .بعد یه اتفاق دیگه ای که برای ما افتاد ، مثلا من خونده بودم در شعر طی ریخت یا شعرهای مشترکش با محمود یادم میاد که می خوندیم خیلی برامون جالب بود / آقای مومنی را می شناخت و حشر و نشر داشتم و حالا ارادت دارم خدمتشون ولی از وقتی آمد تو فیسبوک /من اشعارشونو خوندم فکر می کردم از کارای جدیدشونه ولی دیدم نه خیلی از کار های قدیمشونو نخونده بودم و بع گفتم ای بابا چقدر جالبه که همون ترو تازگی و تحرک که مثلا یک شاعر جوان داره  و خیلی پر انرژی و پر تحرک تر / حالا ضمن اینکه تجربه های مختلف داره  تجربه هائی که گفتم شهودی داره تجربه زبان فارسی داره  به خاطر اینکه الاعات زیادی تو ادبیات کلاسیک داشته / تجربه فکر داره فکر اجتماعی و سیاسی / تجربه شعر ملت های دیگه رو داره مثلا به این ترتیب انواع شعر هائی که می شناسه خب این تجربه ها توی شعر هست و این تجربه ها قرار نیست غلبه کنه بر شعر ، یعنی همون ترو تازگ / همون هتاکی –صراحت سرعت و این مسائل هست واین تجربه ها منتقل میشه خیلی برام جالب بود – توی شعر های کوتاهش که نگاه می کنم – فرق می کنه شعر های کوتاهشیه کم محزون تره یه کم انگار یک غیبت تجربه شده تو کاراش بیشتر داره – ولی در شعر های بلند – نه ، این حال و هوا نزدیک تر میشه یه چیز دیگه ای که من نگاه می کنم مثلا تو این بحث حجم تو تقسیم بندی – مثلا بگیم مشکل نویس ها  توجه به عبارت و کلمه بود مثلا احمد رضا احمدی هست / که توی شعر غیر موج نو این حساسیت ها اصلا اونقدر جدی گرفته نمی شد یا حالا مثلا شاملو – فروغ – اخوان اینها که خیلی قبولش دارن ولی انگار حساسیت ها در اون حدی براشون بود که حرفشونو برنن و شعرشونو بگن / خب خود حساسیت ها را روش مکث نمی کردن که آقا جان مثلا تو با عبارت هست که به هیجان میای یا با کلمه /مثلا فرض کن احمد رضا احمد بیشتر عبارت محوره شعرش /چیزی که من توی شعر آقای مومنی می بینم اینه که خیلی سیاله – بین قضیه عبارت محوری و کلمه محوری  بین این دو تا قضیه خب یعنی ضمن این که می بینی که عبارت پردازی که خیلی خیلی عبارت پردازی استادانه ای داره خیلی جاها می بینی که تو  ترکیب نو – ترکب ها میاد چقدر مکث می کنه و مثلا این عبارت پردازی ها را به این طریق نمیشه که حالا کلمات تو این عبارت مصرف بشن – خود موقعیت کلمه و ترکیب توش مهم میشه / توی شعر هاش نگاه می کنی همون عبارت پردازی  و هم حساسیت روی کلمه و ترکیب  / من کمتر دیدم شاعر این دو حساسیت را با هم داشته باشه – یعنی توی عبارت پردازی اش چیز های مختلفیه – تو عبارت پردازی شکل های مختلف می کنه تا جائی پیش میره که یک جا مثلا کاملا (پائو لاتیک ) میشه یا مثل نامه نگاری  میشه  یا مثل یک گفتگوی ساده میشه / در این حد می تونه عبارت پرداز باشه در عین حال در بسیاری جاها مثلا روی ترکیب ها پیش میره کار / و یک چیز دیگه خود فعل هم خیلی رفتار های جالبی داره مثلا فعل /  به عنوان مثال یه رکنی که آمده جمله را ببنده و اینا معمولا نیست / معمولا فعل مخصوصا افعال متعددی همیشه میان و کاری را انجام میدن . یعنی خود فعل یک شییی هست تو کلیت اون عبارت این کار کردیه که خب خیلی توی شعر احمد آقا این مسئله مهمه / کلیت اینه که وقتی نگاه می کنیم توی کارا بلند اینطوریه یه جاهائی به همین عبارات هستن / فعل ها هستن و سطر های متعددی داریم  سطر هائی که با مناظر مناظری که ترکیباتی که با ترکیب ارائه میشهو این چیز ها باعث میشه که شعر بسیار متخلخلی ایجاد کنه / شعر پر اصطکاک  ایجاد کنه / شعری با لبه های تیز ایجاد کنه واقعیت های متعددی توی شعر احضار کنه و تولید کنه جب این خیلی فرق می کنه که تو بیای مثلا باور داشته باشی که واقعیت بیرون هست و باز باز نمائی کنی / بسیار شعر احمد آقا را جوان / پر انرژی / زنده /و هتاک و همه این ها رو توش داره و در عین حال همه اونها را هم داره و تجربه هم داره / منظورم فقط تجربه دانسته ها نیست / انباشت دانسته ها نیست / انباشت تجربه شده ها را هم داره / اینائی که من میگم من اهل تعارف که نیستم ولی واقعا می تونم بگم بخش عمده ای که میشه شعر جدی رو خوند فیسبوکه دیگه / اکثر چیزائی خوبی که من می خونم توفیسبوک / میبینم واقعا شعر احمد آقا بسیار بسیار با کیفیت و کامله / یک شعریه که باید جدی گرفته بشه /  و یک جنبه ای که باید در نظر گرفته بشه / اینه که شاید تو بچه های گرگان که احمد آقا بارزشه شاید بارز ترین نمونه اشه / یک منشی هست که ضمن این که طرف مثلا آدم گوشه گیر و منزوی و مثلا تو خودشه نیستش / آدم با تفکریه که سال ها رفته تو دانشگاه تدریس کرده واین ور رفته اون ور رفته و زندگ پر فراز و نشیبی داشته  این کشور و اون کشور مبارزه کرده / باورهای خودشو به چالش کشیده همه  ی اینها هست کار مطبوعاتی کرده نشریه در آورده توی اون شرایط سخت ضمن اینکه آدمی نیست که که گوشه گیر باشه / برعکس آدمیه کاملا اکتیو  و اجتماعی آنقدر زندگی پر تلاطمی داشته / در عین این که انقدر بوده و هست وداره کار می کنه /ولی هیچ وقت این میل را نداشت که بیاد وارد رسمی شعر بشه مثلا کتاب چاپ نکرد / ولی خب تو اون نشریاتی که پر فروشند کار چاپ کنه / خب این یه چیزی بود که حالا بارز ترین نمونه اش به نظر من خود احمد آقا ست و تو خیلی از بچه های گرگان / خود ِ مت / حبیب هست / علی منصور هست / اینه که میبینی  طرف اصلا آدم گوشه گیر و منزوی نیست اتفاقا آدم خیلی اکتیویه  / ولی نمی خواد ، دوست نداره خودشو وارد هر بازئی بکنه به هر چیزی قاطی بشه مناعت طبع داره اصلا براش مهم نیست / اینه که من معتقدم /گرچه لزومی نداره معرفی بشه ولی می تونه بهتر از این معرفی بشه و بهتر از این شناخته بشه  بعد راجع به تصویر گذاری قلمک و اینا  که خب الان نمی تونیم ما درک کنیم / خب دهه  60 را در نظر بگیرید / یک آدینه و دنیای سخن بود  اونم طیف محدودی می تونستن کار چاپ کنن / تازه با کلی سانسور و مشلات دیگه / حالا تو اون شرایط مثلا حالا قلمک یک نمونه اش بود و نشریه معتبرش بود / که خب تنها روزنه بود / تو نگاه می کردی که توی این چیزی که هیچی نیست یک جائی هست که داره کار میکنه و فعالیت با کیفیت هم ارائه می کنه  نگاه می کردی یک شعری هست که حالا می تونی روی این شعر مکث کنی می تونی راجع بهش حرف بزنی نقدی هست که که روش حرف بزنی / خب این خیلی مهم بود ( قلمک ) خیلی خیلی برای بسیاری  تنها امکان بود که یک چراغی را نذارن ختموش بشه / این چیزی بود که بعد باز هم خود احمد آقا که آمده بود ایران خیلی امیدوار بود که این کارها رو بتونه در ایران انجام بده  ولی خب دقیقا دوره ای آمد که خب همه چی را داشتن می بستن ومیسر نبود . و با دائی من گودرز بیدلی که در افغانستان با هم آشنا شدن و احمد آقا اونجا که بودن خب شاعر شناخته شده ای بود و کسی که به ادبیات تسلط داره و بهشون پیشنهاد میشه که یه سری افراد دیگه هم هستن مایلید با هاشون همکاری کنید ؟ و ایشون کارهای دائی من را می خونه و میگه این خوبه / این بیاد و بعد البته سن دائی من بیشتر بوده بعد خیلی رفاقت پر شور و خیلی آمیخته به همان شوخی ها و شوخ طبعی ها و بعد ( دفتر در ادبیات ) را با همکاری هم درمیارند.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :