نگاهی به "زن های ایلم خوب می فهمند این زن را" زینب اکبری
فاطمه سلیمان پور


نگاهی به نویسنده : فاطمه سلیمان پور
تاریخ ارسال :‌ 9 اسفند 94
بخش : اندیشه و نقد

پرداخت شخصیت واقعی (تجلی جنسیت) در شعر معاصر

نگاهی به کتاب «زن های ایلم خوب می فهمند این زن را»؛

سروده های زینب اکبری

فاطمه سلیمان پور[1]

 

کتاب «زن های ایلم خوب می فهمند این زن را» نخستین مجموعه ی سروده های زینب اکبری است که انتشارات مایا آن را به تازگی منتشر کرده است. این مجموعه شامل 29 غزل عاشقانه از این شاعر جوان است. اگر چه به اعتقاد بعضی از نقادان معاصر، یکی از کلیشه های همیشگی نقد ادبی در کشور ما، توجه به جنسیت و خط کشی شعر بر اساس آن بوده است؛ اما نادیده گرفتن شخصیت واقعی شاعر در شعر و نوع نگاه به واژگان و چگونگی پرداخت آن، با توجه به ویژگی های متمایز جنسیت ها، بی توجهی به بخش عظیمی از جنبه های نقد در آثار است. شعر باید آینه تمام نمای شخصیت و ذهنیت شاعر باشد. به باور من کلید موفقیت هر شاعر در قدم نخست، خود بودن است نه مقلّد بودن. برخلاف عقیده ی عده ای از نقادان عصر حاضر، به نظر من، طبقه بندی شعر به شعر زنانه و شعر مردانه تقسیم بندی صحیحی نیست و در حیطه ی نقد سالم و دقیق جایگاهی ندارد. به تعبیری «زنانه سرایی» کاربرد کلمات زنانه در شعر نیست. از نمونه های بارز و موفق پرداخت شخصیت واقعی در شعر و غزل امروز می توان به آثار فروغ فرخزاد اشاره کرد. این مجموعه نیز از این منظر موفقیت آمیز بوده است.

سروده های کتاب زینب اکبری، عاشقانه، و در عین حال حاوی بیان تجربه های عینی از زندگی شاعر هستند.احساسات زنی عاشق در برابر معشوقی خاص و مشخص. عشق در این شعرها کلی نیست و این عشق، جوهره ی فراگیر شدن در جهان بشری را ندارد. شاعر با بیانی صمیمی، صریح و حسی، خاطرات خودش را به نظم کشیده است. می توان گفت: این اثر دفتر خاطرات شاعر است.

«نیستی، طی کردن این راه زجرم می دهد

خاطرات سرد آذرماه زجرم می دهد

خاطرات قهوه خوردن ها و فال قهوه در

کافه های دنج کرمانشاه زجرم می دهد» (اکبری،1394: 7).

همانطور که می بینیم؛ این ابیات توصیف عینی از واقعیت و به بیانی بازتاب دهنده ی احساسات شاعر آن است. شاعر در این مجموعه به روایتگری پرداخته است به گونه ای که هر شعر او حاکی از یک اتفاق است. در تمامی این اشعار، ما با دو شخصیت من و تو (عاشق و معشوق) رو به رو هستیم. همان گونه که پیش از این ذکر شد؛ دغدغه ی شاعر در سرودن این اشعار، بیشتر از همه توصیف احساسات خویش و روابط میان من و تو است؛ که خواه یا ناخواه نقش جهان پیرامون را نیز در ناکامی های این عشق به تصویر کشیده است. آن جا که در نخستین غزل از این مجموعه، سخن از معشوقه های دیگر به میان می آید.

«او عاشق من بود اما تازگی در شهر

پیچیده که معشوقه های دیگری دارد» (همان:5).

و یا: «هرچند می گویی فقط مال منی اما

در شعرهایت رد از ما بهترانی هست» (همان:27).

همچنین غزلی با ردیف «فرشته ها» در این مجموعه بیانگر این مطلب است.

«مست توأم شبیه تمام فرشته ها

دنیا همیشه بوده به کام فرشته ها

...گفتی که دوست داری ام اما شنیده ام

لبیک گفته ای به سلام فرشته ها» (اکبری،1394: 34).

معشوقه هایی که در حقیقت در رویارویی با شاعر عاشق، نقش رقیب را ایفا می کنند. رقبایی که با کامیابی از معشوق شاعر، موجبات سرخوردگی و ناکامی او را در عشق فراهم آورده اند.

«شاعر عاشقت منم اما بوسه ات سهم دیگران شده است

کوزه های شکسته تر باید سهم لب های کوزه گر بشود» (همان:31).

 و یا در این غزل:

«می روی دنبال عشق و خاطراتی تازه تر

مانده ام با اشک ها و نذرهای بی اثر

...غیر من ناز تمام دختران را می خری

مهربان باش و فقط یک لحظه نازم را بخر

هیچ چیز از عشق تو جز غم نصیب من نشد

هیچ چیزی قسمت من نیست غیر از دردسر» (همان:36).

نیز در آخرین غزل این مجموعه، آن جا که شاعر ما می گوید:

«بعد من سخت است تنهایی برایت، خوب شد

رفته ای با دیگری و من خیالم راحت است

با وجودش شاد و خوشبختی و... راحت می روم

می روم در لحظه ی رفتن خیالم راحت است» (همان:61).

در راستای همین عشق، شاعر گاهی در تکاپوی نشان دادن خود است و به گونه ای به نمایش جنسیت خود در شعر پرداخته است.

«من خودم این بار خواهم رفت، بیرونم نکن

لحظه ای فرصت بده تا چادرم را سر کنم» (همان:21).

«آن دختری که گم شده در خاطرت منم

این چهره را به خاطره بسپار می روم» (همان:48).

«امشب بمان کنارم و نگذار وا کنند

آغوش سوی این زن آشفته داس ها» (همان:57).

در غزلزیر علاوه بر نمایش جنسیت، در یک واقع گرایی، شاعر به شاعری خود نیز معترف است.

«خوب یادم هست گفتی گریه پنهان بهتر است

شعرخوانیِ دو شاعر زیر باران بهتر است

روزهای خوبمان ای کاش برگردند تا

هی بپرسی حال و روز شعرهاتان بهتر است؟

بازهم دلخور شوی از این که مویم بسته است

یا بگویی شاعر گیسو پریشان بهتر است» (همان:24).

می بینیم در زمانی که شاعر با پرهیز از بیان مستقیم و با بهره گیری از تصاویر عینی،شعری سروده است؛ شعرش به مراتب زیباتر و دلنشین تر شده است. در غزلی دیگر با حسی زنانه و با بیانی تصویری، باز هم شاهد پرداخت شخصیت واقعی شاعر هستیم. اگر چه اتفاقاتی از این دست، در اشعار این مجموعه کمتر رخ داده است.

«زیر باران تند پاییزی عاشقانه ترانه می خواندی

زل زدی در نگاهم و گفتی: دوست دارم که موج گیسوهات

مال من باشد و نفس بکشم تا ابد در هوای این شب ها

خواب دیدم که مال من شده ای دست بردم دوباره در موهات» (همان:33).

خواننده در سروده های این کتاب، در مواجهه با احساسات زنانه قرار می گیرد و به درک حالات رفتاری و روانی زنان در موقعیتی مشابه می رسد. دغدغه های زنان و شیوه ی رفتاری آنان در مسائل عاطفی، ناتوانی های جسمی زن در مقابل مرد، حالات روحی-روانی زن در اتفاقات احساسی، مثل: (رویدادهای عاشقانه، رسوایی، زخم زبان، طعنه، خبرچینی در عشق، وجود رقبا و برانگیخته شدن حس حسادت زنانگی، انتظار، خیانت، فریب، شکست، ناکامی و سرخوردگی) و حس های مختلف وجودی او چون: (رؤیاپردازی، غرور، عطوفت مادرانه، دلتنگی، احساس نیاز، دل نگرانی، غم، آبروداری، وفاداری، اضطراب، بی تابی، محبت و وابستگی، فراموشی و گذشت، ترس از پرده دری، بی اعتمادی، خجالت، بلاتکلیفی و...) که همه ی این ها به وضوح در این مجموعه نمایان و قابل بررسی است. برای مثال، در نخستین غزل این کتاب، نه تنها ناظر بر دغدغه های شاعر، بلکه شاهد دل نگرانی های همه ی زنان در موقعیتی مشابه با موقعیت شاعر هستیم.

«می فهمد این غم را کسی که دلبری دارد

هر کس میان این همه سرها سری دارد

او عاشق من بود اما تازگی در شهر

پیچیده که معشوقه های دیگری دارد

...هرچند رنجیدم ولی یک بار نفرینش...

پیش خودم گفتم که او هم مادری دارد» (اکبری،1394:5).

شاعر در بیت پایانی این غزل، به نقش مادر اشاره می کند و جایگاه والایی که در آینده، در زندگی زناشویی برای او متصور است. آنجا که می گوید: من هم به عنوان یک زن، احساسات مادری را درک خواهم کرد و نفرینش نمی کنم؛ حسی که همه ی زنان قادر به درک آن هستند. یا به تعبیری دیگر، در حالت همدلی و یگانگی با مادر معشوق قرار می گیرد و برایش مادری می کند. حس «گذشت»،همان چیزی که برجسته ترین خصوصیت در مقام مادری است.

از بُعدی دیگر، نقش فرهنگ و اصالت را در راستای خود بودن و یا همان «منِ واقعی» می بینیم. در این شعرها ما با زنی کُرد و پایبند اصالت خود مواجهیم. چنان که در کتاب او می خوانیم:

«کُردی بگو! اصیل ترم کن که مدتی ست

هی دارم از اصالت خود دور می شوم

زن های این قبیله به من غبطه می خورند

هرچند با تو وصله ی ناجور می شوم» (همان:11).

«زن های ایلم خوب می فهمند این زن را

از ایلیاتی بودنم هر جا نشانی هست

من ایلیاتی هستم و در چشم های تو

یک دختر امروزیِ نامهربانی هست» (همان:27).

و: «کُردی که حرف می زنی انگار لهجه ات

از هر زبان و لهجه به من مهربان تر است» (همان:54).

ساده گویی از دیگر ویژگی های اشعار این مجموعه است که سبب خالی بودن آثار از تصنع و تکلّف شده است.

«تا که گفتی چشم هایت بعد از این مال من اند

خوب فهمیدم تمام شهر با من دشمن اند

چشم هایم را ببین از اشک لبریزند باز

این همه دردی که پشت خنده های یک زن اند

دوست دارم باز مثل کودکی پنهان کنم

کفش هایت را که می دانم به فکر رفتن اند

هیچ کس مثل من این گونه وفادار تو نیست

پس نگو که دختران شهرتان مثل من اند

بعد از این با خود همه جا «وَان یکادت» را ببر

خوب می دانم تمام شهر چشمت می زنند» (همان:44).

وحدت موضوعی و محتوایی ویژگی دیگر این اشعار است. وحدت در محتوای شاعرانه از نکات قوّت یک اثر ادبی است که سبب تمرکز ذهن بر روی موضوعی واحد و در نتیجه تأثیرگذاری بیشتر آن بر خواننده خواهد شد. همه ی اشعار این مجموعه، دارای محتوای عاشقانه و تغزلی هستند و همانطور که پیش از این بیان کردیم؛ موضوع آن، بازگویی واقعیات عینی پیرامون خاطرات شاعر از روابط میان منِ عاشق و توِ معشوق است. از دیگر ویژگی های مثبت این مجموعه، رعایت امانت داری شاعر در معرفی منابع الهام است. اصلی که در اخلاقیات یک اثر هنری جایگاه ویژه ای دارد و عدم رعایت آن، سرقت محسوب می شود.

بیشتر اشعار این کتاب، در وزن رمل سروده شده اند و دارای پنج یا شش بیت هستند. پرهیز شاعر از اطاله ی کلام تحسین برانگیز است اگر چه شباهت بیش از حدِّ ساخت و بافت شعرها به هم، گاهی موجب ملال آور شدن شعرها و انتقال بارِ عاطفی یکسان و در ادامه، این روند منجر به کاهش التذاذ ادبی شده است که برای شاعر، دستاورد خوشایندی به همراه نخواهد داشت. تا آن جا که حرف های شاعر به گفته ی خود او به تکرار کشیده شده است.

«دوباره این من و این حرف های تکراری

و این تویی که همیشه کمی گرفتاری» (اکبری،1394:19).

و در این بیت از غزلی دیگر با همان وزن:

«تو رفته ای و بدون تو مانده ام بی تاب

و حس یک غزل و سوژه های تکراری» (همان:51).

فقر صنایع ادبی و بهره نبردن از فنون شعری، از دیگر عوامل تأثیرگذار در کاهش التذاذ ادبی و یکنواخت شدن اشعار است. در شعر زینب اکبری، ما بیشتر با محتواگرایی مواجه هستیم و متأسفانه این شاعر از هنرمندی ها و استفاده از آرایه های ادبی کم بهره است. صنایع ادبی به کار رفته در سروده های این کتاب، (تلمیح، کنایه، تضمین، ایهام، تشبیه و انسان انگاری) است که به تعداد بسیار اندک، در حد یک یا دو نمونه از هر کدام وجود دارد. شاعر جز در چند مورد که زیرکانه و هوشمندانه عمل کرده است؛ مابقی اشعار، خالی از صنایع و خلاقیت و ابداع است. از جمله ابیات درخشان و لذت بخش این کتاب که قابلیت کاربردی شدن و زمزمه کردن در خلوت های عاشقانه را دارد می توان به این موارد اشاره کرد:

«دیوانه شو، تمام وجود مرا بنوش

من قول می دهم به تو، انگور می شوم» (همان:11).

«شاعر عاشقت منم اما بوسه ات سهم دیگران شده است

کوزه های شکسته تر باید سهم لب های کوزه گر بشود» (همان:31).

«بر درخت باغمان نقش دو دل کندی و من

دیگر از این گونه دل کندن خیالم راحت است» (همان:60).

از نمونه های دیگر هنرمندی شاعر عبارت است از:

●استفاده ی به جا از کلمات تفضیلی:

«اعتمادم را شکستی و دلم را بیشتر

حرف هایت را چگونه بعد از این باور کنم؟» (همان:21).

●بازی زبانی در جا به جایی کلمات:

«سرم از درد سنگین است و دائم دردسر دارم

چه ها با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی» (همان:23).

●ساخت تعبیر جدید «شعر درمانی»، که شیمی درمانی به ذهن متبادر می شود. شاعر در حقیقت آشنایی زدایی کرده است:

«زل بزن در چشمم و شعری برای من بخوان

تا کمی دیوانه ات را شعر درمانی کنی» (همان:53).

پس از بیان محسّنات این مجموعه، به منظور سلامت شعر –گنجینه ی زبان و ادب فارسی- به ناچار باید به پاره ای از ضعف های زبانی و ایرادات و نکات دستوری در سروده های این کتاب پرداخت. برخلاف شاعران مقلّد بسیاری که در کشور ما وجود دارند، کوشش شاعر در پرداخت شخصیت واقعی (خود بودن) ستودنی است؛ اگرچه ضعف ها و ناپختگی هایی وجود دارد که حکایت از تازه کاری و بی تجربه بودن شاعر در سرایش شعر دارد.

*مشکل عمده ای که به نظر می رسد این است که، در این مجموعه، ما بیشتر با ابیات توضیحی و توصیفی مواجهیم و متأسفانه از تصویرسازی های شاعرانه خبری نیست و ابیات درخشانی که از آن ها نام برده شد، با قرارگرفتن در کنار ابیات معمولی و بی جان به چشم نمی آیند. ابعاد شعر، رو و واضح است و شاعر کشفی در شعر ندارد. نکاتی که در مورد بیشتر ابیات این دسته از شعرها به ذهن متبادر می شود عبارت است از:

1- حذف بیت، ضربه ای به شعر نمی زند.

2- بیت ها کمکی به زیبایی شعر نکرده اند.

3- نقش تخلیه ی بار عاطفی دارند.

4- زیبایی لحظه ای دارند.

5- به منظور انتقال یک حس عاشقانه در موقعیتی خاص متولد شده اند.

خوانش مجدّد این گونه شعرها، دستاورد تازه ای برای خواننده ندارد. به عبارت دیگر، شعرهایی از این دست، با یک بار خواندن تمام داشته هایش دریافته شده و با دوباره خوانی لذتی مضاعف نصیب خواننده نخواهد شد؛ و شاید تکرار آن، ملال آور هم بشود. در این راستا شاعر باید به دو نکته توجه کند:

1- تنها کسانی می توانند با شاعر هم ذات پنداری کنند که در چنین موقعیتی قرار گرفته باشند؛ به عبارتی دیگر چنین موقعیتی را تجربه کرده باشند.

2- مخاطب این اشعار، همه ی اشخاص جامعه نیستند و متأسفانه این محدودیت مخاطب، مانع درخشش شعر و سبب نمایان نشدن (دیده نشدن) آن در جامعه خواهد شد.

برای پیشگیری از بروز این معضل و پیامدهای ناشی از آن، راهکاری که به نظر می رسد این است که، با تصویرسازی و دامن زدن به توصیفات و بهره گیری از عناصر طبیعت و مضمون آفرینی، مانع بروز این آسیب جدی و پیامدهای مخرّب آن که شامل خوانده نشدن، یا به اصطلاح خاک خوردن اثر و به دست فراموشی سپرده شدن آن است؛ شد. راه دیگر این است که، این عشق در عین شخصی بودن در دایره ی وسیع تری قرار بگیرد. یعنی این معشوق می تواند در عین یگانگی، تجلّی گوناگونی داشته باشد و در هر شعری به گونه ای دیگر جلوه کند و در این عاشقانه سرایی موقعیت های مختلفی تصویر شود.

*انتخاب واژگان، خالی از تدبّر و برگرفته از ذوق فردی شاعر است.

«بعد از این با خود همه جا «وَان یکادت» را ببر

خوب می دانم تمام شهر چشمت می زنند» (اکبری،1394:45).

که در این بیت با جایگزینی عبارتی دیگر به جای «خوب می دانم»،به راحتی می توانست علاوه بر زیباتر کردن بیت، با آوردن استدلالی شاعرانه برای فعل کنایی (کسی را چشم زدن)، مضمون کامل تری را منتقل کند. مثلاً می گفت:

«بعد از این با خود همه جا «وَان یکادت» را ببر

بس که زیبایی تمام شهر چشمت می زنند»

و یا در این نمونه: «من خودم این بار خواهم رفت، بیرونم نکن

لحظه ای فرصت بده تا چادرم را سر کنم» (همان:21).

که در عبارت «چادر سر کردن» اتفاق خاص و شاعرانه ای نیفتاده است. انتظار می رفت این فرصت برای بیان یک حس عاشقانه و یا اتفاقی در کلام باشد. بر فرض: خواستن فرصت برای بیشتر نگاه کردن، یا جمع کردن خاطرات و.... نکته ی دیگر، کاربرد قید «این بار» در این بیت است که خالی از اشکال نمی تواند باشد. معنی این بیت با توجه به کاربرد این قید این است که تو هربار مرا از خانه بیرون می کردی و این رویدادبه کرّار اتفاق افتاده است؛ ولی این بار من خودم خواهم رفت. که با توجه به ذهنیتی که شعر برای خواننده ایجاد کرده است؛ رفتن برای بار نخست دارد اتفاق می افتد و بهتر بود شاعر به جای استفاده از این قید مشکل ساز می گفت: من خودم دارم از این جا می روم....

- وجود ضعف های زبانی و ایرادات دستوری:

*کاربرد افعال به شیوه ی قدیمی و غیر متداول:

«تا بسوزانندم اصلا چوب کبریتی بس است...» (همان:28). (بسوزانندم به جای مرا بسوزانند)

«شنیدم دوست می داری از این پس تازه ترها را» (همان:58). (دوست می داری به جای دوست داری)

*وجود تنافر معنوی یا تنافر جمل و عبارات؛ که در ابیاتغزلپایانی این مجموعه به چشم می خورد:

«آنقدر دیوانه ام که تازگی ها پر شده است

ایل من از مستی یک زن خیالم راحت است

در میان شاعران پیچیده عشقم، مانده است

رد دستم پشت پیراهن خیالم راحت است

بعد من سخت است تنهایی برایت، خوب شد

رفته ای با دیگری و من خیالم راحت است» (همان:61).

چنانچه می بینیم؛ میان جملات موجود در مصرع ها، در معنی سازگاری و مناسبت نیست و هر کدام از آن ها معنی جداگانه ای دارند. علاوه بر آن، در بیت اوّل، با دشواری و پیچیدگی معنی جمله نیز مواجه هستیم؛ همان عیبی که در علم معانی تعقید لفظی نام گرفته است.

*وجود ضعف تألیف و مشکلات نحوی؛ از جمله در مصراع اوّل این بیت:

«چگونه از سر چشم تو دست بردارم

که شاعرانگی ام را به تو بدهکارم» (اکبری،1394:13).

که تعبیر کنایی (دست از سر برداشتن) صحیح است.

*شکست وزنی و خلأ موسیقیایی ابیات:

«قول دادی رو به روی من غزل خوانی کنی

عشق را به شاعری دیوانه ارزانی کنی» (همان:52).

به ضرورت وزن حرف «ه» موجود درکلمه ی «به» باید تلفظ شود که هجای کشیده به حساب آید.

«حس می کنم که هم زبان من نخواهی شد

حالا که در هر جمله ات زخم زبانی هست» (همان:27).

کلمه ی «که» در مصرع اوّل (هجای کوتاه) باید به صورت کشیده خوانده شود تا وزن به مشکل برنخورد.

«تا من اسم کوچکت را می برم با اشتیاق

لطف کن هرگز نگو بعله...، بگو جان بهتر است» (همان:25).

کاربرد نادرست کلمه ی «بله» به علت محدودیت وزنی در این بیت سبب شده است که معنی این بیت به طنز شباهت پیدا کند.

*عدم تطابق زمانی افعال در بیت:

«مست توأند، عاشق و دیوانه ی توأند

می ریختی مگر تو به جام فرشته ها؟» (همان:34).

«رفتی و یک شهر می خندند بر احوال من

ای که حرف از حفظ شأن و آبرویم می زدی» (همان:47).

«داری برای خلوت خود تار می زنی

وقتی در اوج بغض شبی تار می روم» (همان:48).

*استفاده از کلمات محاوره و عامیانه و روی گرداندن از زبان معیار؛ مثل: راستش، هِی، وا کن، موهات، شعرهام، اصلا، کلاغ هاتان، خانه مان، هر دوتامان و....

«دوستم یک هفته پیش از من سراغت را گرفت

راستش این خیل خاطرخواه زجرم می دهد» (همان:8).

«روزهای خوبمان ای کاش برگردند تا

هی بپرسی حال و روز شعرهاتان بهتر است؟» (همان:24).

«افتاده باز عکس تو در حوض خانه مان

زیباست بعد از این همه ی انعکاس ها» (همان:56).

*کاربرد نادرست مصدرها و فعل های مرکب:

«حرف هایی تازه می آید به گوشم مدتی ست

از خبرچینان، که هر کاری بخواهی می کنی» (همان:41). (شکل صحیح مصدر: به گوش رسیدن)

«با کوله باری از غم بسیار می روم

بر دوش بغض کهنه ام آوار می روم» (همان:48). (شکل صحیح فعل: آوار شدن)

*وجود حشوهای دستوری و زبانی:

- حشو در ضمایر:

«...مگر تو از همه ی مردها چه کم داری؟» (همان:20).

«و گفته است که تو عهد کرده ای با خود...» (همان)

«برای من که مهم نیست او چه می گوید...» (همان)

«...به جان خود خریدم من تمام دردسرها را» (اکبری،1394:59).

- حشو در مصدر:

«بیا دوباره به من زل بزن نگاهم کن...» (همان:20).

- حشو در کاربرد اصوات:

«...نیستی، این عاشقانه آه زجرم می دهد» (همان:8).

«...حرف های سرد و سنگین، آه یادم رفته است» (همان:17).

«به من گفتند در باران دعاها مستجابند آه...» (همان:23).

در این راستا به چند نکته ی دیگر نیز اشاره می کنم:

*کاربرد بیش از حد ضمایر و قیدها

*جا به جایی ارکان جمله بدون کمک به زیباسازی

*عدم ارتباط معنایی مصرع ها در بیت

 

در مجموع، فکر می کنم زینب اکبری در انتشار این مجموعه موفق بوده است. زبان سلیس و یک دستِ سروده های این مجموعه و انتقال حسِّ زنانه ی او به عنوان یک شاعر زن، همان که از آن تعبیر به خود بودن کردیم؛ دو ویژگی بسیار خوبی است که از آن، در بیشتر مجموعه های به چاپ رسیده در عصر حاضر، نشانی نیست. او شاعر با استعداد و خوش قریحه ای است که با مرور زمان و کسب تجربه های بیشتر، بی شک می تواند به یک شاعر بسیار توانا و ارزشمند تبدیل شود. برای دوست شاعر و عزیزم زینب اکبری، آینده ی شعری درخشانی را آرزو دارم.

 

■سه شعر از زینب اکبری:

1

با این که چشم های تو یک شعر محشر است

این شعر سهمم از غم دیدار آخر است

چیزی بگو و درددلی کن برای من

اصلا زبان مادری ات چیز دیگر است

کُردی که حرف می زنی انگار لهجه ات

از هر زبان و لهجه به من مهربان تر است

حس می کنم که باز به جای گلایه ها

با هم دوباره شعر بخوانیم بهتر است

من سخت بی قرارم و امشب خیال من

از شعرهای حضرت حافظ معطر است:

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می شنوم نامکرر است

2

وقتی که از این شعرها نام و نشانی هست

یعنی که در من همچنان تاب و توانی هست

می خواهم از این مست تر باشم نگاهم کن

ظرفیتی در من به قدر استکانی هست

خاموشم اما سردی ام از این زمستان نیست

پشت سکوت سرد من آتشفشانی هست

هرجا به یادت شعر خواندم بعد از آن دیدم

پشت سرِ شعرم همیشه داستانی هست

حس می کنم که همزبان من نخواهی شد

حالا که در هر جمله ات زخم زبانی هست

زن های ایلم خوب می فهمند این زن را

از ایلیاتی بودنم هر جا نشانی هست

من ایلیاتی هستم و در چشم های تو

یک دختر امروزیِ نامهربانی هست

هرچند می گویی فقط مال منی اما

در شعرهایت رد از ما بهترانی هست

پس باید از این راه خیلی زود برگردم

تا در دو پای خسته ام تاب و توانی هست

3

بغض دارم وَ سخت می ترسم گونه هایم دوباره تر بشود

از تمامِ گلایه های دلم مادرم باز باخبر بشود

دوست دارم ببینمت اما در نگاه تو اشتیاقی نیست

خوب می دانم اینکه می ترسی من بیایم و دردسر بشود

وا کن امشب به روی این شاعر درِ این خانه را که غمگینم

پُرِ درد است این غزل نگذار زخم این شعر تازه تر بشود

قار قار کلاغ هاتان را بیش از این ها به گوش من نرسان

من که دیگر دلم نمی خواهد بیش از این ها کلاغ پر بشود

شاعر عاشقت منم اما بوسه ات سهم دیگران شده است

کوزه های شکسته تر باید سهم لب های کوزه گر بشود

***

آخر شعر می رسد حالا اشک من بی اراده می ریزد

فال حافظ دوباره می گوید: نکند اشک پرده در بشود

 

■منابع:

-اکبری، زینب(1394). زن های ایلم خوب می فهمند این زن را، تهران، انتشارات مایا.

- ثروت،منصور(1375). فرهنگ کنایات، چاپ دوم، تهران، انتشارات سخن.

- خانلری،پرویز ناتل(1337). وزن شعر، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

- دهخدا،علی اکبر(1373). لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.

- شفیعی کدکنی،محمد رضا(1376). موسیقی شعر، تهران، انتشارات آگاه.

- شمیسا،سیروس(1374). بیان و معانی، چاپ اول، تهران، انتشارات فردوس.

- فرشید ورد،خسرو(1384). دستور مفصل امروز، چاپ دوم، تهران، انتشارات سخن.

- کزازی،جلال الدین(1389). بیان(زیبا شناسی سخن پارسی)، چاپ نهم، تهران، نشر مرکز.

- همایی،جلال الدین(1375). فنون بلاغت و صناعات ادبی، چاپ دوازدهم، تهران، نشر هما.

 


[1]شاعر و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : شعر و ادب - آدرس اینترنتی : http://

سلام
نخستین مجموعه ی اشعار خانم فاطمه سلیمان پور با نام "سرم به شانه ی تو فکر می کند" توسط انتشارات ادب، در سی امین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران از سیزدهم تا بیست و سوم اردیبهشت ماه تقدیم اهالی شعر و فرهنگ، و ادب دوستان این سرزمین می شود.
منتظر قدوم سبزتان هستیم.
جمعی از اهالی ادب