نگاهی به رمان گِنطِره اثرهادی هیالی
نوشته ی احمد عدنانی پور


نگاهی به رمان  گِنطِره اثرهادی هیالی
نوشته ی احمد عدنانی پور نویسنده : احمد عدنانی پور
تاریخ ارسال :‌ 28 خرداد 00
بخش : اندیشه و نقد

نگاهی به رمان  گِنطِره/ هادی هیالی
نوشته ی احمد عدنانی پور

 

"گنطره" رمانی ست با ساختار اجتماعی و سیاسی . همانطور که از ساختار چنین آثاری بر می آید، زیست ،خواه  سیاسی یا اجتماعی باشد، محور اصلی جریان روایتی است که برای ساخته شدن نیاز دارد که شکافی زمانی ایجاد کند . با مرکز قرار گرفتن راوی،  روایت سمت و سویی دورانی به خود می گیرد ، از سویی مخاطب با حال و اندیشه ی سیاسی راوی آشنا خواهد شد و در عین حال به عمق گذشته ی زیست او می رود.  بخاطر همین انتقال زمانی، از حال سیاسی به گذشته ای اجتماعی وارد می شویم .
   "گنطره"به معنای زمین یا منطقه ای پست است  که در آن میتوان به دنبال امید بود. آمالی بدست نیامده ، معنایی دو وجهی از زمینی پست که گهگاه چند درخت در آن روییده ، اما بیشترش خالی است و انسان هایی که در آن زیست می کنند. اگرچه چنین معنایی چندان در این اثر کارایی ندارد و بیشتر شبیه اصطلاحی برای خاص بودن است.

 اما موارد  یا موانعی  در این اثر به چشم می خورد که می توان  به آن روح اثر گفت . جان اثر یعنی آن چیزی که در کالبد اثر باعث ایجاد لذت خوانش متن و البته خوانش چند باره می شود. شاید جان اثر را بتوان به روح اثر هم تعبیر کرد. هر چند که در فیلولوژی واژه بنظر  معنایی متفاوت دارند.  برای روشن شدن این موضوع مثل همیشه بایستی از راوی و نوع روایت آغاز کرد.

  راوی یا همان بیان کننده ای که در زاویه ی خاص زیستی ش قصد دارد ، هم در گذشته وهم  حال خویش وقایع بسیاری را شرح دهد. در واقع راوی  منشاء حرکت روایت است. ولی به طرز عجیبی فقط به گفتن اتکا دارد و با تکیه بر همین نوع گفتن، شکلی از   پیش بینی پذیر بودن را بوجود آورده که  باعث ایجاد نوعی رخوت یا کیفیتی سطحی از خوانش می شود که نمی توان به سادگی آن را نادیده گرفت. زیرا که بیرون قاب روایت بودن، زمانی  کاربرد دارد که راوی به دلیل خود برتربینی یا خود کم بینی قصد ندارد خود را جزئی از وقایع بداند بلکه در صدد است که بگوید در این ورطه گیر افتاده، در حالیکه راوی " گنطره" چنین خصوصیتی ندارد، بلکه برعکس اصرار دارد از فعالیت و منش سیاسی و اجتماعی اش سخن بگوید، اما مشخص نیست به چه علت بیرون از کادر روایت خودش ایستاده و چنین بیرون ماندگی را چطور می توان توجیه کرد. هر چند   همین راوی در  مسیر  گذشته بخاطر زیست تجربی، کمی دورتر  از وقایع می ایستد و روایت می کند. شاید  وجود  چنین فاصله ای است که نویسنده، فقط قطعات وقایع را پشت سر هم قرار می دهد و روایتی با سطحی وسیع اما کم عمق شکل می گیرد. در حالیکه اگر  میتوانست  در عمق گذشته ی زیستی حرکت کند، چه بسا به اثری جذاب و ناب  می رسیدیم که در آن، نه شعارها و مسائل سیاسی بلکه زیست  اهمیت به سزایی پیدا میکرد و آن مهم  چیزی نیست جز زیست کپرنشینان.

 کپر نشینانی که هستند ولی  هیچ جایی ثبت نشده اند. همین به تنهایی سیاسی ترین مساله ی بالقوه " گنطره" است که می توانست سطحی چند لایه از زیست شهری را نشان دهد،  که می شد در آن  تکانه های سیاسی را لمس کرد و در ارتباط با عنصر  قدرت ، اعتراض را فهمید و با مراودات و ارتباطات ، چگونگی شکل گیری مواضع را درک کرد و... هر آنچه که نویسنده به اهمیت و ناب بودن آن توجه خاصی نشان نداد که اگر این مهم اتفاق می افتاد دیگر نیاز نبود احوال راوی در حال و گذشته،  شرق و جنوب تقسیم شود، بلکه در همان منطقه  به تمام این مسائل بی هیچ شعارزدگیی توجه نشان میداد. چیزی شبیه همان کاری که در ادبیات حاشیه نشینان و کپرنشینان شاهدش هستیم، از کولی هلی کرواک گرفته تا حلبی آباد آیرا و... با این وجود کم توجهی به این مهم باعث عریض شدن وقایع شده.  میشد گِنطِره" ای ساخت که با عمقی کانونی ولی جذاب روایت شود تا مخاطب بتواند در چگونگی آن غرق شود نه  اقیانوسی به عمق چند سانت ،تا به جای دستیابی به" گِنطِره" ای جذاب با چیزی واژگون و شبیه  اصطلاح عامیانه مردمان همان منطقه یعنی گِنِطره ( موضوعی سطحی) برسیم! سطحی که از یک سو علاقه دارد نسخه ی دست چندم مدیر مدرسه باشد و از سوی دیگر تجربه ی زیستی نابی که مغفول مانده و حتی هنگامی که مورد توجه قرار می گیرد درگیر حواشی و حرف های گل درشت است.  نباید از یاد ببریم که  نوشتن از مکان یا زیستگاهی خاص علاوه بر تجربه، به زبان و ساختار روایی متناسب و به همان اندازه خاص نیاز دارد، وگر نه چیزی بیشتر از ایده ای جذاب در گذاری خاص نخواهد بود.

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :