نگاهی به دو مجموعه شعر از آوا رضائی
عبدالعلی دستغیب


نگاهی به دو مجموعه شعر از آوا رضائی 
عبدالعلی دستغیب نویسنده : عبدالعلی دستغیب
تاریخ ارسال :‌ 23 بهمن 96
بخش : اندیشه و نقد

پنجره فریاد می زند:
بمان
تا هزار لایه تاریکی را
فرو گذارم
در پشت پلک روشن شب     (رد پای معکوس 28)

به تازگی دو دفتر شعر سایه های آویزان و رد پای معکوس (شیراز 1389 )سروده آوا رضایی (فتوحی )به چاپ رسیده است و این هر دو مجموعه ی شعر نشان میدهد که سراینده ی آنها در کار سرودن و چاپ  اشعار خود جدیت کافی دارد و نیز نشان می دهد که سرایندگان نسل سوم و چهارم حرفی برای گفتن  و نغمه ای برای شنیدن دارند در حالیکه نسل اول شعر جدید سرایی شیراز :فریدون توللی ،مهدی حمیدی ،فخرالدین مزارعی ،.........که نو کلاسیک بودند و مدتی است اشعارشان قدیمی شده و نسل دوم که نیمه عنوانی هم دارند و هریک مدعی  است بهترین شاعر این شهر است و این ها نیز مدتی است از نفس افتاده اند و خود و دیگران را تکرار میکنند......
شاعران جوان شهر ما مانند سیمین رهنمائی ،هاشم محیط ،پژاک صفری ،سعیده کشاورزی ، طاهره پرنیان محمد حسین مدل ،رها سرخوش و.....بدون ادعا به کار خود مشغولند و با دشواریهای بسیار و غالبا به هزینه ی شخصی دفتر اشعار خود را به چاپ می رسانند .اینان دنبال واسطه و وسیله تبلیغاتی نیستند .از هر قلم به دستی التماس دعای نقد آثارشان را ندارند
و سر به دوش اتابکان وقت نمی گذارند و اشک تمساح برای گرفتن درهم و دینار (این روز ها سکه ) نمی ریزند از کسانی نیستند که ابلهانه نام خود را در ردیف ژنی کم مانندی مانند خیام بیاورند تا عارف و عامی به ریش و گیس شان بخندند(اگر چه خود این نان به نرخ روز خورها
و کودکان نابالغ هفتاد ساله از مضحکه کردار و گفتارشان که عارف و عامی را به خنده انداخته بی خبرند )البته از نسل پیشین هم سیروس نوذری ،صدرا ذوالریاستین این مرد صاحب  ذوق و معرفت و اخمد فرید مند بوشهری که اشعارش روز بروز مدرن تر و بهتر می شود و ایرج صف شکن که در کار شعر سرودن و تازه گفتن تواناست و مینا دست غیب هستند و درکارند و با سرمایه شعری و ذوق کافی جلوه گری میکنند و در واقع تنور شعر سرایی ااین دیار را داغ داغ روشن نگاه می دارند و البته شاعران جوان دیگری هم هستند که گرچه دستشان به یاری عرب و عجمی نمی رسد و غالبا خود نمی خواهند برسد ،کار شعر سرایی را جدی گرفته اند ودر محافل شعری شیراز برای دوستداران شعر می خوانند و اهمیت چندانی به چنگ زدن به واسطه و وسیله های صادق یا کاذب نمی دهند.
آوا رضایی (فتوحی)از شاعره تازه چرخ شیراز است ،به شعرو موسیقی و شعر سرودن مهرآتشینی دارد .با زحمت و کوشش فراوان راه خود را یافته است و حرف و حدیث های تازهای داردبه گفته خودش شاعر باید در گزینش کلمه های مناسب ولحن و موسیقی ویژه دقت لازم را داشته باشد چرا که اینها  از مهمترین  ارکان آواز ایرانی است  البته  میتوان  پذیرفت  سراینده  دفتر شعر ردپای معکوس در برخی از قطعه ها  ابزاری  برای  گردش  ملودیک و در هم آمیختن  نغمه ها یافته است و به این  وسیله  زبان  جسم و جنس را از حالت  بیرونی به حالت  درونی تبدیل کرده است. البته  نه به صورت قطعه های دارای وزن عروضی توللی بلکه به صورت سرایش آزاد دارای  وزن  درونی ونغمه  واژه ها  و تناسب  کلامی  جدید. این  قطعه ها  آنجا  که آهنگ ها و دلالت های  جمله ها  را با آوردن جناس وتناسب  لفظ  ومعنا  تعهد میکند به خوبی  میتوانند  پیوند یافتن مخاطب را با فرازهای متفاوت قطعه شعر، برقرار سازند و دریافت ادراکی و  ذوقی سراینده را به شنونده و خواننده دهد:     
  نامرعی است زاویه خط چشم من و قله کوه/ وجاده ای که میدان دیدم را مشغول کرده(همان40)
در حلقه فشار
دل حجیم می شود (همان ،38)
تصویر نقش تو/در خیال من /باده در جام است (همان،35)
دو نمونه نخست زبان،زبان عادی و روزنامه ی است ونمونه  سوم تعبیری قدیمی عرضه میکند
 .حافظ گفته بود ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم که در ساحت عرفان معنایی مثبت دارد.مسئله در اینجا مسئله  محتوا وشکل بندی  یا (فرم)نیست.مسئله  مهم  سویه نظری ونگاه راوی به چیز ها و آدمهاست.زمانی که دوربین شاعریا قصه نویس براوبژه ها میزان می شود، اگراین دوربین ثابت بماند،دورنمای کنش ها و چیز ها، ثبوتی را می نمایانند  که در واقع وجود ندارند.پدیده ها ثابت و یکسان نیستندو هردم مانند بت عیار به صور گونه گون می آیند.مفهوم ها نیزهمین طور.بنابراین اگر تصاویر دوربین هنرمند اوبژه های ثابتی را بنمایانند(مانند دلدادگی دلدار به گل ،لاله،سرو، صنوبر خرام)واقعیت تصویر شده لغزان بودن و نا پایابودن آن را نمی رساند و در نتیجه  روایت شعری و بینش استعاری هنرمند، ترکیبی از تضاد ها وگونه گویی بدیعی را که واقعیت دارد،به دست نمی دهد و در هر حال به سوی مفهوم های ثابت  به حرکت در می آید.
در این زمینه میتوان از مفهوم <عشق >سخن گفت.عشق در معنای ساده یعنی دلبستگی شدید آدمی
به آدم دیگر.در اینجا ماجرا ماجرای دلدار و دلباخته است یعنی پیوستگی شدید دو تن به یکدیگر.در کار و بار عاشقی و کامیابی  (دلباخته)  بین شاعران کلاسیک غالبا یکنواخت  و ثابت است .ناز از سوی دلدار است ونیاز از سوی دلباخته وهجران هم غالبا حاصل این عشق نابرابرو یک جانبه است. اکنون اگر امروز شاعری بیاید و همین تم (موضوع)را به فرم تازه درآورد،نمیتوان گقت شعر مدرن سروده است. واقعیت  برونی با گرایش  شخص به اوبژه ها از نظر گاه نسبی بودن و آنجا در ژرفای رویاهاو تخیل های  او به هم آمیخته شدنش، لجظه ها و تصویر هایی می سازدپر از <ناپایابودن> و شگفت انگیز بودن. نباید فریب داده شده ها ونظرگاه های ثابت را خورد. در دفتر ردپای معکوس که زنی هجران کشیده و دردمند به حرف آمده،حدیث عشق،هجران و انتظار و هراس حاصل از ان ها را بیان می کند.
صدای گره خورده ات
به گذشته ام کشاند
می خواستم رها شوم
اما
گره ها گرد من تحریر دیواری شدند
وصدایم را نشنید
هیچکس.(همان، 10)
در قطعه های دیگر غالبا از کسی سخن می رود که می بایست مانند آب در آینه برود وهمچون آب
 بر اینه بیدار شود، یا آهسته می آید ،نگاه راوی را مهتابی می کند، تا هر دو از زندگانی پر شوند
ودر وسوسه گناه حل شوند.راوی دلش هوای دلدلر دارد،پس آینه را می چرخاند،دست بر گونه ،
با دهانی به شکل خاطره،حلول می شود در خودش ودر غربت نگاه خود می چکد.......
کوتاه سخن اینکه راوی به تعبیر فروغ فرخ زاد <زنی > است دردمند در آستانه فصلی سرد،تنها و
جفا دیده کسی که  صدای <او>را می شنود در خود که پیر می شود. همین جا سخن ازنقطه های
 انتظار است تا فاصله دلدار، مشت کوبیدن به باد و خیره ماندن به نقطه ای دور، وسایه های غبار
گرفته در پریشانی  نیمه  شب و مهمتر از همه ردپاها ، پاهایی که بسوی  گذشته  بسوی  دوردست
خیز بر می دارند
امروز بیا
که من
باید در تو راه بروم
تا فردا
تا رد پای معکوس 0همان،103)
 خلاصه انکه اوکه قلبی سبز دارد، جفتش را
درپروازی تلخ فرا می خواند.(همان،93)در این فراز ها فرم تازه ای دیده نمی شود. آنچه به بیان
آمده در شکل شعرآازاد شاملویی افتاده و پیام شعر بر آن سوار شده. البته در بغضی از فرازهای هر دو دفتر شعر سراینده- به ویژه در کتاب سایه های  آویزان تازگی  و آشنایی زدائی از لحاظ  تصویر سازی ها و تعابیر،هست:
زخم خاکستری
شعرسپیدم را
سیاه می کند (سایه ها....23)
وقتی تو با منی/درختان/در سپیدی  سرد/هم/شکوفه می دهند(همان 45)
می بینیم که در همه این نمونه ها راوی خود را در عناصر بیرونی  طبیعی  پنهان می کند.اجزاء
جمله ها مدام به سوی انتزاع در حرکتند. محسوس و ملموس  و گوشمند نمی شوند.
روشن نیست دلدار موصوف چه شکل و شمایلی دارد ؟ کوتاه یا بلند بالا است ؟  اطوار و رفتار و
گفتارش  چگونه  است ؟ شوخ و بذله گوست یا عبوس و ترشرو ؟ چرا رفته است و کجارفته است
فقط در ایجا دلباخته جفا دیده در انتظار است و وجوه این انتظار را بین می ند، گله و شکوه و مویه
می آغازد، خود را به درودیوار می زند تا دلدار را باز آورد که غالبا ممکن نمی شود، طفیل لحظه  
ایست سبز ازبا او بودن.
این ها همه ابستراکسیون (انتزاع)  حالت دلباختگی  و انتظار است. چکیده  سخن این است که راویبسیار به خود مشغول است و از مرز حالات انتظار و در ماندگی بیرون نمی رود:
گم گشته زنی است در نفسش
ودرختی که بیرون می آورد ریشه هایش را
تا دفن کند در گودال دگری (همان،53)
اشعار هر دو دفتر از بسیاری جهات زیر نفوذ طرز بیان و امپرسیونهای شاعرانه فروغ فرخ زاد و منصور برمکی است(واین یکی در برخی موارد کاربرد افعال لازم، متعدی در شعر برمکی را به یاد می آورد)ثاثیر تعابیر فروغ البته زیاد تر و نمایان تر است:
پرنده فروغ بود
که گریخت (همان،36)
وگاه کار راوی به نقل قول صریح می کشد:تا بشکافد پوستم از حس باروری (همان،11)
یا: می خواند آوای هستی را
از پشت شلک نگاه زنی
که گفت: تنها صداست که می ماند (همان ف37)
د رواقع برخی از قطعه ها از جمله قطعه (32) کتاب ردپا....(توهمی عصیان کرد.... تندبس عاطفهدر میادین شهر حراج خواهد شد.. ... رباط های بی هویت....)
نسخه  تولدی دیگر از فروغ فرخ زاد است  .
 شعر و قصه مؤثرو عمومی ،شعری است که هر دو سویه انتزاعی وواقعی و ملموس را داشته
باشد، تعابیر حسی به خواننده شعر کمک می کند در مثل چراغی داشته باشد در سلوک در تاریکیهای نامحسوس و نادیدنی برای دیدن رد پاهایی در جاده ای متروک  ودر مقام راهنمایی برای پی بردن به عواملی که گر چه با ما بیگانه نیست اما در نظر نخست دور از دست ونا آشنا می نمایاتد اما در واقع از تجربه ای که ممکن است هر یک از ما در لحظه هایی از زندگانی داشته باشیم خبر میدهد.
امیلی  دیکنسون  شاعره امریکایی در پاسخ ناشر آثارش که از وی عکس اش را نیز خواسته بود -
نوشت آیا بدون عکس هم قبولم دارید؟ باید بگویم که من مانند پرنده الیکائی کوچکم  با موهای  سرخ و وزوزی، درست مانند تیغ های درخت بلوط  (امیلی دیکنسون،ترجمه  سعید  سعید پور،12 ، تهران
1379) این شاعر دردمند که بسیارمضطرب و تنها بود بطور مستقیم از خود حرف نمی زند، ازرنج های خود فاصله می گیرد و آنها را بصورت  واقعییتی  ملموس و گوشمند می بیند. کلام او ساختاری دو گانه دارد هم از لحاظ فرم و هم از سویه معنا، در شعر او صوت و لحن و معنا با یکدیگر عجین شده و با تکیه بر این عوامل(تساوی معنا و صوت)و شیئی شدگی انتزاعها، گویی موضوعهایی را که عرضه می دارد، در دانستگی اش می درخشد. به این فراز شعر او نگاه کنید:
اگر قرار بود پاییز بیایی
تابستان را کنار می زدم
با نیم لبخندی و تکان دستی
 همچون کد بانویی که مگسی را(همان 170)
تابستان را با تکان دستی کنار زدن، استعاره ای شگفت آور، تازه و دور از دانستگی است،زود به
ادراک خواننده  شعر نمی آید اما دیکنسون با تشبیهی  آشنا و نزدیک ، استعاره غامض یاد شده را
ملموس می کند.
اتفاقا آوار ضایی به ویژه در دفتر سایه های آویزان که حاوی اشعار فشرده ترو پخته تری است
همین گونه عمل می کند ، به ویژه در این شعر که از جمله اشعار خوب و مؤثر اوست:
زنی پرتاب می شود /بر پیشانی ماه/ میگزد ماه /لبانش را(همان 34)
عناصر ساده و غامض سازنده هر دو دفتر شعر:کوه،آب ،دریا موج، ستاره، ماه، پرنده، باران،
دریچه،کویر، بیابان،آینه، چراغ، نور، تشعیع، دلتنگی ، رسوب کردن ، بهت، مرگ، آوار، زخم،
سایه ها، سیب کال، غفلت، پرتاب شدن، گم شدن، دردنهان، سقوط ،زاده شدن زخمه-هستی، لوح
سرنوشت، صدای پا و...........هر یکنشان دهنده حالاتی است از ریزش و رویش، مردن و زاده
شدن،فرود آمدن و بالا رفتن،...........یعنی درگیر دو حالت متضاد بودن که زیرینترین لایه های
متن را تشکیل می دهد و در واقع تدابیر سراینده تفصیل دادن این زیر لایه است.
اما شکل بندی ایده ها و عاطفه ها در همه جا از این هنجار پیروی نمی کند.تعابیر گاهی در الفاظ
معمولی ریخته می شود که نوشتن همانند های آن کاری ندارد.
چشم هایم از حدقه تهی می شود( رد پا 81)
و گاه به صورت چینش کلمه ها در صفحه جدول درمی آیند دیشب / من بودم و همهمه سکوت / و
سایه ای /که آهسته از شاخه می چکید / خنجری سترگ / قلبی آویزان بر دیوار/ ونگاهی که/تنهائی
ام را /بدرقه می کرد. تأثیر رویائی  و شاعران شعر حجم در برخی از قطعه های سراینده محسوس است  و در نتیجه شعر از حالت  رومانتیک  و شور مندانه بیرون می اید و مشابه می شود با جدول کلمات متقاطع و عقلانی کردن و محاسبه ای کردن ارقام و اعداد واره حالات:
ریاضیات بهم ریخته
اعداد را می آفریند
اعداد بی حساب از هندسه های بی شکل نمایا اند
وما
چه ساده از برهنگی خویش
شرمسار می شویم (همان 64)
اشعار هر دو دفتر از انتقاد اجتماعی و چالش با زن ستیزان یا وصف تیرگی های محیط  وعوامل
بوجود آورنده آن تهی  نیست و البته  در دفتر سایه های آویزان بیشتر و بنیادی تر است. اینها  از
تیره عنکبوتهائی هستند که بر خاطره ها تار بسته اند، سایه صدا را به سکوت قصاص می کنند و
حتی خیابانها را پشت چراغ قرمز به جریمه دادن وا می دارند.
اما سراینده در بیشترین موارد آوای محزون و درد مندانه قرون زنانه را باز تاب می دهد و آشکار
و نهان از وضع و حال و رنج و درد اشتیاق زنها حرف می زند.شوریدگی او فراوان ، شدید ، و
مسری است وجای تأمل دارد:
چشمان خیره ات /آب می کند /پیشانیم را/ تا جاری شوم (سایه ها 28)
تعابیری از این قسم زنانه است. سراینده آنها را از فرهنگ کلاس مرد سالارانه به وام نگدفته است.می گویند لطف ، ظرافت ،شیفتگی در زن شدیدتر است و تأمل و خرد ورزی در مرد بیشتر است اگر این نظر درست باشد پس شدت و هیجان عشق در زن کمتر از مرد است ولی پهنای میدان آن بیشتر است و همه گوشه ها و زوایای زندگانی او را در بر می گیرد.تغزل های سراینده غالبا از همین ویژگی بر خوردار است گر چه در بیشترین موارد درد مندانه و  محزون است ونشان می دهد فاصله بین دلدار و دلباخته نه پیمودنی یا دست کم بسیار دشوار است.
رویهم رفته در بیان حالات دلدادگی محتاط است، واژه های ممنوع را بکار نمی برد،بیشتر به مجازو کنایه متوسل می شود اما با این همه چون اصالت دارد، در دانستگی مخاطب باز تاب مساعدی برمی انگیزد.
گوئی به زبان پرده پوشانه ای می گوید من اگر عاشق نباشم ویا دوست داشته نباشم <هیچ ام> یا
طفیل  لحظه ای سبز از با او بودن .
می بینیم که در این گونه موارد حدیث کهنسال عشق باز به پیش نما آمده است با همان فاصله و ابعاد عاشق کش و هجرانی ادب کلاسیک پارسی در جامه ای نو ، و طبعا این سروده های محزون شرقی خبر می دهد که گمان نمی رود به این زودی التیام یابد (درد عاشق  نشود به ، به مداوای حکیم)خوب این هم خالی از لطف نیست.وجهی از وجوه عشق است و اساسا چرا دور برویم مگر نه این است که عشق و زیبائی  وغم به هم  پیوسته اند ؟ (حافظ هم دولت غم را به دعا می خواست) مگر عشق بی  دردسر و خانه خراب کن هم وجود دارد؟شاید هم وجود داشته باشد. درهر دو دفتر شعرسراینده ، البته آثار کمرنگی از این قسم دیده می شود اما غالبا اشعار او نشان از اندوه دوریو رنج حاصل از آن دارد که می تواند به خوبی زداینده آن وحشت تنهائی دیرینه سالی باشد که ازدیرباز تا کنون ما را به خود مشغول داشته و در واقع هم جان ستان بوده وهم جان بخش . واین حرف و حدیث هنوز نیز ادامه دارد.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :