نگاهی به دفتر شعر "هفته های بی حوصله"
از "شهین ده بزرگی"
نوشته ی امین فقیری


نگاهی به دفتر شعر نویسنده : امین فقیری
تاریخ ارسال :‌ 11 بهمن 95
بخش : اندیشه و نقد

نگاهی به دفتر شعر "هفته های بی حوصله"
از "شهین ده بزرگی"

نوشته ی امین فقیری

در بعضی از اشعار، شهین ده بزرگی نمی تواند به درستی مفهوم آنچه را که در ذهن دارد بیان کند. اندیشه ای به شعر شاعر ورود می کند و پس از یکی دو سطر وامی ماند.
انگار که خواننده را درمانده حدس و گمان می سازد. و شعر به شعر بودن نمی رسد. به گونه ی مثال شعر 7

* تو را جار می زنم
تا دوئل کنی
با بودنت
کمی جلوتر بیا
نبودنت
به چشم پیشخوان هیچ کافه ای
نمی آید
اینجا قهوه تلخ
مشتری بیشتر دارد.

مفاهیمی مجزا از هم و در نهایت فضایی که به کافه هایی در فیلم های وسترن بیشتر شباهت دارند.
زیرا کلمه های دوئل، پیشخوان کافه، قهوه تلخ، مشتری مجموعه فضاها را می سازد که در نهایت نمی توانیم مفهوم اصلی اندیشه ی شاعر را دریابیم.
آبشخور پسامدرن ماهیت شهر را در تسخیر دارد و نباید توقع داشت که جز خواص آن هم با رودربایستی آن را شعر بدانند یا این شعر:

* کفش دوز های بی کفش
برگ ها را ناخوانا
ورق می زنند

درست که برگ زدن های کتاب بدون تعمق در آن و خواندن واژه ها خودش هم کاری است. اما باید دید بودن کفشدوزک که کفش هم به پا ندارد چه مسئله ای را حل می کند.
آیا این یک طنز پسامدرنیستی است؟
می توان به این دو شعر این شعرها را نیز افزود  
12 - 7 - 13 - 15 - 16 - 20 - 25 - 39 - 41 - 42  - 53 - 58 - 60  - 72 -  76 - 77  

***
وقتی شعر از رسالت و تعهد دور می افتد لاجرم پدیده ای به نام حدیث نفس- خودشیفتگی- دردها خود را اصل شمردن پیش می آید که البته سرودن از حالات گونه گون خویشتن فی نفسه نمی تواند بد باشد. چرا که شاعر در چنین وضعیتی است که می تواند شعرهای ناب بگوید.
 اما خود به خوبی می داند وقتی جامعه فراموش شد مردم شکل واقعی خود را از دست دادند. شعر به خواص نزدیک می شود و تعارفات جای همه چیز را می گیرد. چون همه ی ما خودمان را شاعر می دانیم و لابد یا کتابی را به چاپ رسانده ایم و یا قصد آن را داریم.
شعرهایی که در این ژانر قرار می گیرند همگی نمره قبول می گیرند. و می توان گفت شهین ده بزرگی شاعر دردهای خویش است.

*  هدیه می دهد
نسیم
سبدی از یاس و زنبق را
و من
ناگزیر
پر از حس تردیدی
که از سرانگشتانم می روید
من اتفاقی ناممکن
و خوشبختی
اتفاقی
ناممکن تر (شعر 73)

* در تناسخ صدایت
با واژه های بی حضور
حوصله ی خلسه ام
به انزوا می رود. (شعر 27)

*  با این سیب های کال
هوای من شو
حالا
رفتنت را که پوشیدی
از هر چه ممنوعه می گذرم
تا نامه ها را
برایت پست کنم (شعر 4)

از هر نظر که نگاه کنیم شعر زیباست. چرا که به جز شکل ظاهری لایه هایی هم تو را به عمق شعر فرا می خوانند. می توان اکثر اشعار دفتر را جزو این ژانر به حساب آورد که از آن میان شعرهای  69 - 66 - 3 - 34 - 32 - 26 - 21 - 14 - 11 - 6  بقیه شعرها را نمایندگی می کنند.

***
تصاویرهای مجزا، تابلوهای نقاشی، خواننده را به ضیافت زیبایی های بصری رهنمون می شود. در این گونه اشعار فضاسازی بر دیگر ارکان شعر  رجحان می یابد. بیشتر چشم به کار گرفته می شود و بعد تصاویر است که در ذهن بازسازی می شود که بیشتر اشیاء هستند که جان می گیرند. در این شعر پنجره مراد است.

* بانوی سایه های دور
پنجره را بگشاید
شاید امروز
همان فردا باشد.

* سایه ها
به پنجره هجوم می آورند
صندلی
موج سرگردانی می گیرد
فنجان خالی روی میز
بر جای بوسه های بی حضور
بی صدا می گرید
ابرهای سیاه
خورشید را نشانه می روند
غروب پنجره
سرریز می شود
و زهر خنده ای
پشت نگاه باغچه
پلک می زند.

در شعر بالا به واژه های پنجره، صندلی، فنجان، میز، ابر، خورشید، باغچه دقت کنید که چگونه تصویری بصری را برای ما می سازند.
شعر زیباست.

***
اکثر شاعران مدرن و پسامدرن چنین در باورشان جای افتاده که سرودن از جامعه و آدم های درون آن گناهی کبیره است. در حالی که ما کتابمان را در تیراژ هزارتایی چاپ می کنیم شاعران پسامدرنیستی که در جلسه های ما شرکت دارند مگر تعدادشان زیاد دو انگشت دست بیشتر است و کسانی هم که با شاعر رودربایستی دارند و در یک حجب و حیای ادبی به سر می برند روی هم رفته به صد نفر نمی رسند. باقیمانده مردم چه می شوند. و اینگونه است که در بسیاری از دفترها باید ذره بین را برداشت و به دنبال شعرهای اجتماعی گشت.
شعرهای 70 - 68 - 38 - 33 - 8 - 52 - رسالت و تعهد شاعر را نشان می دهند.

* وقتی در خواب درخت
آتش رنگ نمی بازو
و جنگل
خاکستری
نفس می کشد
تبر
در باوری سبز
ریشه می کند (شعر 8)

*ناقوس ها
بوی دلهره می دهند
سهم آگاهی
صدای خسته ی ماست (شعر 68)

* باد
بوی باروت می دهد
عبور سبز را
بی هدف
نشانه نگیر (شعر 38)

***
گاهی بعضی از اشعار به جملات قصار شبیه اند یا اگر به طرف طنز گام بردارد کاریکلماتور می شود.
متاسفانه در اکثر سروده های شاعران جدید این مسئله عیان است
* سکوت یاغی شده است
فریاد می کشد )شعر 18)

*نبودنت
آتشی است
در جنگل
بودن ها
بودنت اما... (شعر 29)

* خمر چشمانت
نوشیدنی است. (شعر 71)

* در سکانس های زندگی
کلاه بی سر
به تیتراژ پایانی
سلام می دهد (شعر 45)

* نت های خیال
در این سازهای بی کوک
وارونه می نوازند (شعر 57)

و این اشعار را هم اضافه کنید 62 - 61 - 59 - 57 - 48 - 47 - 46 - 40 - 37 - 35 - 31

***
مطمئن باشید که خواننده آگاه در مقابل شعر خوب سر تعظیم فرود می آورد. شعرها خود به انسان حرف می زنند. گیج کننده نیست.  شفاف و درخشانند. جوهر شعری در آنها خود را نشان می دهد. مستقیما با احساس آدمی سر و کار دارد. آن هم احساسی مشترک و دردی که زیر پوست جامعه است. اگر سخن از عشق و ناکامی است. اگر از دورویی و فریب و نیرنگ است مفهومی همگانی را جار می زند و این چنین است که انسان احساس یکی شدن با شاعر را دارد. در اینجا که شعر مرزهای جغرافیایی را می شکند و پدیده ای عمومی و جهانی می شود. شاید که این صحبت ها کمی اغراق باشد بی اگر شهین ده بزرگی بتواند خار و خس خود را وجین کند به چنین مرتبه ای دست خواهد یافت.

"یک رخداد ثبت شده"
چقدر شبیه
کودکی ام
موهایت را می بافی
دستی بر شانه ام می گذاری
و با سرخی لب هایت
بر گونه هام
نقش ستاره می بندی
حالا
همیشه در خوابهای
باشم
نباشم
مثل یک رخداد
ثبت می شوم (شعر 5)


"ستاره های برفی"
در باغ
کودکان گریخته از مادر
برفی آدمک می بافند
کودکی، کهنه تن پوش خود را
و دیگری
شب کلاه وارفته رنگش را
بر سر آدمک می نشاند
با رویای شبانه به خواب می روند
و با امید دوستی
از خواب بیدار
...
فردا
شب کلاه و تن پوشی
از آدمک برفی می ماند (شعر 10)


* زنی رو به من
ایستاده
در آینه
که جوان اش را
باد با خود
برده است. (شعر 51)


* بادها
بی مقدمه
آغوش می گشایند
و در تعبیری وارو
موها آشفته را
سهم آسمان را
حرمت ماه را
به عاریه می برند
تا دامن عشق را
به باد دهند. (شعر 67)

و به این اشعار، این سروده ها را نیز اضافه کنید: 64 - 63 - 56 - 55 - 54 - 51 - 50 - 49 - 36 - 44 - 28 - 23 - 19 - 17 - 10 -  9

* زبان گنجشک ها را
که بریدند
پرندگان آواره شدند.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :