نگاهی به داستانی از خسروشاهانی
ابوالفضل پهالی
تاریخ ارسال : 6 آبان 04
بخش : داستان
نگاهی به داستان آدم عوضی
اثر خسرو شاهانی
از مجموعه داستان وحشت آباد
آدم عوضی چگونه آدمی است؟ مال مردم خور است؟ از دیوار کسی بالا می رود گوش کسی را می برد جیب کسی را می زند کلاه کسی را ور می دارد در ماتحت کسی چوب می کند؟ شاید،اما آدم عوضی که خسرو شاهانی در اثرش سراغ او رفته از نوع دیگری است،آدم بی غل و غش و صاف و ساده و راست گو و حقیقت گویی که پاچه خواری و ریاکاری بلد نیست.در جامعه ای که ریاکاری و بادمجان دور قاب چینی به سنت و عرف و آداب و رسوم و هنجار و قانون تبدیل می شود رعایت نکردن آن بی ادبی و بی نزاکتی
محسوب می گردد و چنین فردی در نظر عموم آدم بی شخصیتی است،داستان با زاویه دید اول شخص نوشته شده و راوی خود نویسنده است تا جایی که نویسنده در بخشی از کار به خود اشاره مستقیم می کند که از نظر دیگران این شاهانی آدم نیست و نبایستی با او آمد و رفت کرد حالا چرا چون شاهانی به هر مجلس و میهمانی و دورهمی و اجتماعی که وارد می شود افراد آن جمع را با حرف های خود ناراحت و مکدر می نماید.و آخر سر هم از مجلس پرتش می کنند بیرون.از نظر دوست شاهانی او آداب اجتماعی و آداب معاشرت بلد نیست برای همین بدو یک کتاب آیین دوست یابی می دهد.در کتاب آیین دوست یابی درج شده که ما نباید هیچگاه به نقص ها و عیب و ایرادهای طرف مقابلمان اشاره کنیم فقط تا جایی که می توانیم بایستی سعی کنیم که از طرف مقابلمان تعریف و تمجید و ستایش کنیم حتی اگر طرف مقابلمان استحقاق آن تعریف و تمجید را نداشته باشد مثلاً اگه طرف مقابلمان دماغ دراز کج زشتی داشت باید بگوییم که وای چه دماغ کوچک خوش فرم و ترکیبی از کجا خریده اید؟ و کارهای از این دست.اما از شانس بد کاراکتر اصلی داستان او که
همیشه با رک گویی و حقیقت گویی خود را در چشم مردمی که از حقیقت فرار می کنند و تشنه شنیدن دروغ های خوشایند هستند فحش و لعن و طعن و کنایه و کتک و طرد شدن نصیبش شده این بار بر اثر به کار بستن اصول کتاب آیین دوست یابی هنگامی که در مهمانی اسم برادر صاحب مجلس را می شنود و یادش می آید که خیلی سال پیش یه آشناییت دورادوری با او داشته است شروع می کند پیش برادر صاحب مجلس از
برادرش تعریف و تمجید کردن که یکهو صاحب مجلس مثل انار می ترکد و با داد و هوار هر چی که از دهنش بیرون می آید نثار کاراکتر اصلی می کند که چطور جرئت می کند از برادر دزد و کلاهبردار او که مایه ننگ فامیل است و همه طردش کرده اند اینگونه دفاع کند و جانب داری کند تا کی قلب حقیقت کردن تا کی برای خوشامد دیگران دروغ گفتن،تا کی ریاکاری و تزویر و کاراکتر اصلی که می بیند هوا پس است فلنگش را می بندد و در می رود فردا هم کتاب آیین دوست یابی را به دوستش پس می دهد.شاهانی طنز نویس خوش قریحه و خوش فکر و دغدغه مند و روانشناس و جامعه شناسی است با بدبختی ها و خاکبرسری ها و نکبتی های مردم جامعه اش و به طور عام تر انسان خوب آشناست.این است که با ذره بین آسیب شناسی اش در کوی و برزن و کوچه و خیابان راه می افتد و هر جا که بیماری را مشاهده می کند با جزئیات آن را در دفتر یادداشتش ثبت
می نماید.این بار هم به سراغ مرض ریاکاری و دروغگویی و تمایل بشریت و جامعه اش به شنیدن حرف خلاف واقع به جای واقعیت عیان و تصویر حقیقی فردی و اجتماعیشان رفته است.و در آخر رنج و عذابی که خود از آن درد می کشید را به نحو خاص خودشبه همه مخاطبان اثر خویش منتقل می کند یا سعی می کند که منتقل کند شاید همه ی ما بلا استثناء از این که دیگران تعریف و تمجید و ستایشمان کنند حال چه مستحق باشیم و چه نباشیم خوشمان بیاید و کیفور شویم اما چند نفر از ما از شنیدن تعریف و تمجید و ستایش از کسی که نه تنها مستحق تعریف نیست بلکه مستحق تنبیه نیز هست دادمان به هوا نمی رود؟ نویسنده از آن رنج می برد که فرهنگ ریاکاری و پاچه خواری جامعه را
با فرهنگ نقد و نقد از خویشتن بیگانه می کند و جامعه ای که در دیدن و پذیرش عیوبش کور و لال باشد مدام در جا می زند و روز به روزش دریغ از دیروزش می شود.
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
