نگاهی به داستان سو قصد به ذات همایونی
نازنین عظیمی
تاریخ ارسال : 17 فروردین 04
بخش : اندیشه و نقد
نقش زنان در
«سوءقصد به ذات همایونی»
نوشتۀ رضا جولایی
ناتالی به عنوان یک چهرۀ فمینیستی در تاریخ داستانی ایران
نوشتۀ نازنین عظیمی
داستان سوءقصد به ذات همایونی نوشتۀ رضا جولایی در دستۀ رمانهای تاریخیتخیلی است که به یکی از وقایعِ کمتر پرداختهشده در تاریخ معاصر ایران میپردازد. این رمان که اولین بار در دهۀ 1370 منتشر شد، حول محور ترور نافرجام محمدعلی شاه قاجار میچرخد. رضا جولایی در این اثر، با ترکیب تاریخ و تخیل، فضای سیاسیاجتماعی ایران را در دوران قاجار به تصویر میکشد و علاوه بر روایت ماجرای ترور، به بررسی زمینههای اجتماعی، سیاسی و شخصیتی افراد درگیر در این حادثه میپردازد. او همچنین با خلق شخصیتهای خیالی دیگر روایت را جذابتر کرده است. جولایی با رفت و برگشتهای زمانی، روایتی غیرخطی ارائه میدهد که خواننده را به شدت درگیر داستان میکند. او شخصیتهای داستان را عمیقاً بررسی میکند و دلایل و انگیزههای آنان را به خوبی توضیح میدهد. این کتاب از آثار شاخص ادبیات تاریخی معاصر ایران محسوب میشود که توانسته با ترکیب مستندات تاریخی و خیالپردازی، تصویری زنده از ایران عصر قاجار ارائه دهد.
داستان، نقاط قوت فراوانی دارد و در عین حال خواننده را با چالشهای بسیاری مواجه میکند که برجستهترین آن، روایت غیرخطی و پیچیدۀ ماجرا است. جولایی از تکنیکهای مدرن داستاننویسی مانند فلشبک و تغییر مداوم زاویۀ دید استفاده میکند که گاهی باعث سردرگمی خواننده در دنبال کردن داستان و ارتباط میان شخصیتها میشود. نثر کتاب اگرچه غنی و ادبی است اما در برخی قسمتها بیش از حد سنگین و پیچیده میشود. با وجود اینکه کتاب دربارۀ یک ماجرای پرالتهاب تاریخی نوشته شده است اما در برخی بخشها، توصیفات طولانی و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی گاهی جای خود را به پیشبرد داستان میدهند و از هیجان ماجرا میکاهند. از ویژگیهای مثبت کتاب، استفاده از تخیل در کنار واقعیتهای تاریخی است. هرچند گاهی مرز بین این دو چندان مشخص نیست و این مسئله برای خوانندهای که آشنایی کاملی با تاریخ ندارد باعث ابهام میشود و در تشخیص اتفاقات واقعی از عناصر داستانی میماند. رمان «سوءقصد به ذات همایونی» را میتوان در چندین چارچوب نقد ادبی تحلیل کرد که در این مجال، صرفاً به نقش زنان و نقد فمینیستی مختصری از داستان پرداخته شده است.
در داستان «سوءقصد به ذات همایونی» به چندین شخصیت زن پرداخته شده که هریک در پیشبرد داستان و نشان دادن شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران نقش دارند. اگرچه زنان در این رمان اغلب در حاشیۀ قدرت رسمی قرار دارند اما تأثیر آنها در روایت داستان قابلتوجه است.
به عنوان مثال، آگوستینا، دختری نصفهروس و نصفهآلمانی که پدرش مهاجر آلمانی است. «از آن ثروتمندانی که پول برایشان خودبهخود از زمین میجوشید. زینال عاشق آگوستینا شده بود و در مهمانیهای اشرافیشان شرکت میکرد و دلیلش را «مطالعه در جامعهشناسی بورژوازی» عنوان میکرد و البته ناگهان شبی گرفتار عواطف بورژوازی شده بود!» آگوستینا مثل ناتاشای «جنگ و صلح» چخوف، سرحال بود و ریزنقش. «آنقدر شاداب که زمستان کسالتبار مسکو را در جوار او اصلاً احساس نمیکردی.» اما در دنیایی که زینال انتخاب کرده بود جای دلتنگی و احساسات نبود. آگوستینای داستان بیشتر به خیال میماند تا واقعیت. دختری که حتی در مواقع بحرانی نمیشود به او پناه برد. «بعضی چیزها بود که باید آتش زده میشد. ویران میشد. احساسات یکی از این چیزها بود.» زینال میدانست «هرچه به حساب میآید همین عشق اول است و بعد از این بقیۀ عشقها، سایه است و امیدی نیست.» و البته حق با او بود چرا که «زندگی، هرکدام را به گوشهای پرتاب کرد و اگوستینا ازدواج کرد و به آلمان بازگشت.»
شخصیت زن دیگری که در داستان با آن مواجه هستیم نمایندۀ زنانی است که در تاریخ نادیده گرفته شدهاند؛ زن ناشناسی که حسین و زینال را پناه میدهد. زنی که نامش در داستان مشخص نیست اما اهمیت او در نمادین بودن شخصیتش نهفته است. زنی از طبقۀ فرودست که به فراریان پناه میدهد و سمبل نقش زنان در مقاومتهای خاموش اجتماعی است. «دوباره زن پیدایش شد. اخمآلود. سینی به دست داشت. نان سفید، مربا، و گوشت سرد. با تندی گفت، اول باید زخمت را ببندم. مرهمی روی زخم مالید و با مهارت نوار زخمبندی روی آن بست و رفت. حسین خان گفت، اینجا یک بهشت واقعی است. غذا، گرما... با فرشتهای که از جهنم فرار کرده.»
در داستان به حرمسرای شاه و زنان درباری اشاره میشود اما آنها نیز بیشتر در پسزمینۀ روایت حضور دارند. این زنان نشانگر وضعیت زنان دربار و محدودیتهای آنان در جامعهای است که تحت سلطۀ استبداد قرار دارد. جولایی تاریخ را به گونهای روایت میکند که در آن زنان زیادی حضور دارند اما بسیاری از آنان بینام و نشان و گمنام باقی میمانند که این مسئله خود نقدی بر تاریخنگاری مردمحور است که نقش زنان را در تحولات اجتماعی و سیاسی نادیده گرفته است. در ادامه به طور مشخص به تحلیل شخصیت ناتالی از منظر نقد فمینیستی میپردازیم.
ناتالی یکی از پیچیدهترین شخصیتهای زن داستان است. در ابتدا به عنوان یک فاحشۀ روسی در حاشیۀ جامعه معرفی میشود اما در طول روایت تحولی قابلتوجه را تجربه میکند و وارد دنیای روشنفکری و نویسندگی میشود. او که نمادی از تأثیر فرهنگ غرب بر ایران و تغییر نقش زنان در جامعۀ در حال تحول است، از کلیشههای مرسوم فراتر میرود و نشان میدهد یک زن چگونه میتواند سرنوشت خود را تغییر دهد. شخصیت ناتالی را میتوان در چند بُعد اصلی بررسی کرد:
ناتالی به عنوان زنی که در ابتدا ابژه است. در نگاه نخست، او در جایگاهی قرار دارد که جامعۀ مردسالار برای زنان تعریف کرده است: در یک فاحشهخانه کار میکند که خود نماد کالا شدن زنان در ساختار قدرت مردانه است. مردان به او نه به عنوان یک فرد یا هویت مستقل که به عنوان ابژۀ میل و لذت نگاه میکنند. ناتالی نمایندۀ زنانی است که نه قدرت تصمیمگیری دارند و نه از سوی جامعه به رسمیت شناخته میشوند. از دیدگاه فمینیستی، این موقعیت کلیشهای نشاندهندۀ ظلم ساختاری علیه زنان است؛ در تاریخ، زنان اغلب به عنوان مادر و همسر وفادار تعریف شدهاند یا در صورت خروج از این چارچوب، به جایگاههایی چون معشوقه یا فاحشه تنزل یافتهاند. ناتالی در ابتدای داستان در چنین چارچوبی گرفتار است.
تحول ناتالی از ابژه به سوژه. از نکات مهم داستان، رهایی تدریجی ناتالی از این جایگاه تحمیلی است. برخلاف کلیشههای رایج، او در مسیر داستان قدرت بیان و تفکر را به دست میآورد و در کنار زینال در دفتر مجلهای مشغول به کار میشود و «هر دو مقالات ادبی دربارۀ رمانهای روسی آثار داستایوفسکی، پوشکین، چخوف وتولستوی مینویسند.» او دیگر یک ابژۀ نگاه مردانه نیست، بلکه به سوژهای تبدیل میشود که خود میتواند جهان را روایت کند. در نقد فمینیستی، این فرایند گذار از «ابژۀ جنسی» به «فاعل فکری»، نوعی مقاومت در برابر سیستم مردسالارانه محسوب میشود. جامعهای که زنان را تنها در نقشهای خاص تعریف کرده، با شخصیتی روبهرو میشود که از این چارچوب فراتر میرود و خودش روایتگر میشود. ناتالی نه تنها یک زن است که یک زن خارجی در جامعۀ ایرانی است. این دوگانه سبب میشود که او هم از نظر جنسیتی (زن بودن) و هم از نظر فرهنگی (خارجی بودن)، در حاشۀ قدرت قرار بگیرد. اما با تبدیل شدن به یک متفکر، نه تنها به عرصۀ قدرت مردانه راه مییابد بلکه به نیرویی تأثیرگذار بدل میشود که فراتر از مرزهای جنسیتی و ملیتی عمل میکند. از دیدگاه «فمینیسم رادیکال» حرکت ناتالی نوعی شکستن سلطۀ مردانه است؛ او از «زنِ مصرفکننده» به «زنِ تولیدکنندۀ فکر و نوشتار» تغییر میکند. از دیدگاه «فمینیسم لیبرال»، او نمونهای از زنی است که توانسته با ارادۀ فردی و کسب دانش، جایگاه خود را تغییر دهد. از دیدگاه «فمینیسم پسااستعماری» نیز او نشانگر تداخل فرهنگهای غرب و شرق و تغییر جایگاه زنان در این میان است.
جایگاه ناتالی در مقایسه با زنان ایرانی داستان. ناتالی در مقابل زنان ایرانی داستان، یعنی زنان درباری یا زن ناشناسی که حسین و زینال را پناه میدهد، در موقعیت متفاوتی قرار دارد: زنان درباری، تحت سلطۀ اعلیحضرت و سیستم حرمسرا هستند و آزادی کمی دارند. زنِ پناهدهنده نیز زنی از طبقۀ فرودست است که بهرغم مهربانی و شجاعت، همچنان درگیر محدودیتهای اجتماعی است. اما ناتالی، با وجود آنکه در ابتدا در حاشیه است اما در نهایت موفق میشود از این چرخۀ مردسالارانه خارج شود و خود را بازتعریف کند. به عبارتی، امکان رهایی برای زنان وجود دارد اما تنها برای کسانی که بخواهند از موقعیت خود فراتر روند و دانش و آگاهی را جایگزین وابستگی به قدرت مردانه کنند.
ناتالی و تصاحب قدرت از طریق کلمه. در سنت رایج، زنان کمتر فرصت داشتهاند که نویسنده باشند و روایت کنند. نوشتن و تولید متن، غالباً در دست مردان بوده. اما ناتالیِ داستان، به عنوان یک زن، به جهانِ نوشتن وارد میشود که خود یک عمل رهاییبخش فمینیستی است. از نگاه نظریهپردازان فمینیسم از جمله هلن سیکسو، «نوشتن به مثابۀ یک عمل انقلابی برای زنان محسوب میشود. زنان از طریق نوشتار میتوانند هویت مستقل خود را بسازند و از روایتهایی که زن را تحت سلطۀ مرد تعریف کرده است، فاصله بگیرند.» و ناتالی دقیقاً همین کار را میکند. او که در ابتدا یک زن خاموش و مصرفشونده است، در نهایت، با نوشتن، به کسی تبدیل میشود که خود، روایتساز است نه کسی که در روایت دیگران اسیر شده.
در آخر، ناتالی به عنوان یک چهرۀ فمینیستی در تاریخ داستانی ایران، بر خلاف کلیشههای رایج دربارۀ زنان در رمانهای تاریخی، مسیر تحول شخصی و اجتماعی را طی میکند و از یک زن تحت سلطه به فردی با هویت مستقل تبدیل میشود. از منظر نقد فمینیستی، ناتالی نشاندهندۀ امکان تغییر زنان در جامعهای سرکوبگر است. او نه تنها از نظام مردسالارانه عبور میکند بلکه در نهایت با تسلط بر کلمه و نوشتن، قدرت را از مردان بازپس میگیرد. ناتالی را میتوان نماد یکی از قویترین شخصیتهای زن در ادبیات تاریخی ایران دانست که از مرزهای سنتی زنانگی عبور میکند و نقش فعالی در روایتسازی اجتماعی و فکری مییابد.
«طعم محبت این بار طعم دیگری بود. ناتالیا کشف دوبارۀ جهان... ناتالیا یک کشف بزرگ بود. کشف زنانگی دستنخورده که هر مردی به آن نیاز داشت. مثل یک جواهر ظریف بود که از گلولای بیرونش کشیده بود... چنین جواهری چه روزگاری را از سر گذرانده بود.»
لینک کوتاه : |
