نگاهی به جایگاه شعر در اندیشهٔ هایدگر
سینا سنجری


نگاهی به جایگاه شعر در اندیشهٔ هایدگر 
سینا سنجری
نویسنده : سینا سنجری
تاریخ ارسال :‌ 4 مرداد 04
بخش : اندیشه و نقد

 

 

 

 

 

شعر در افق هستی

نگاهی به جایگاه شعر در اندیشهٔ هایدگر با تمرکز بر هولدرلین و تراکل

- سینا سنجری :

مارتین هایدگر (۱۸۸۹–۱۹۷۶)، فیلسوف برجستهٔ آلمانی، در گروه اندیشمندانی جای دارد که نگاه او به شعراز نگاه زیبایی‌شناسانه فراتر می رود ور د رجایگاهی بنیادین و هستی‌شناختی می نشیند. در فلسفهٔ او، شعر جایگاهی بنیادی دارد؛ تا آن‌جا که شعر را نه زبان هنر، بلکه زبان حقیقت می‌داند، زبانی که هستی را بر انسان می‌گشاید. این نوشته کوتاه با هدف بررسی جایگاه شعر در اندیشهٔ هایدگر، به تحلیل خوانش او از دو شاعر مهم آلمانی، فریدریش هولدرلین و گئورگ تراکل می‌پردازد.

۱. شعر به‌مثابهٔ زبان هستی

در اندیشهٔ هایدگر، زبان صرفاً ابزار انتقال مفاهیم نیست؛ بلکه «خانهٔ هستی» است. او می‌نویسد: «زبان، خانهٔ هستی است. انسان، در زبان سکونت دارد.» شعر، به‌عنوان گونه‌ای ویژه از زبان، چنان توانی دارد که زبان روزمره و علمی فاقد آن‌اند: توانایی گشودن حقیقت. زبان علمی و ابزاری، جهان را تقطیع و به شیء تبدیل می‌کند؛ در حالی‌که زبان شاعرانه، هستی را در ساحت رازآلود و اصیل‌اش آشکار می‌سازد.

در این چارچوب، شاعر نه آفرینندهٔ زیبایی، بلکه نگهبان حقیقت است. شاعر با آفرینش گفتاری بنیادین، حقیقت را از نهان‌خانه بیرون می‌آورد و در زبان حاضر می‌سازد.

۲. هولدرلین: آستانهٔ حضور

فریدریش هولدرلین (۱۷۷۰–۱۸۴۳)، در نگاه هایدگر، شاعر اصیل دوران مدرن است؛ کسی که بیش از هر شاعر دیگری به حقیقت هستی نزدیک شده است. هایدگر در مجموعهٔ مهمی از درس‌گفتارها و نوشته‌هایش، از جمله «تأملاتی بر شعر هولدرلین»، شعر این شاعر را کلید دانستن نسبت انسان با هستی می‌داند.

در شعرهایی چون «بازگشت به خانه» (Heimkunft)، «ژرمنی» (Germanien) و «یادبود» (Andenken)، هولدرلین از مفاهیمی چون خانه، خدایان، طبیعت، سکونت و فقدان سخن می‌گوید. در خوانش هایدگر، «خانه» استعاره‌ای است از سکونت در نزدیکی حقیقت. خدایان، نمادهای حضور معنا و پیوند انسان با کل کیهانی‌اند؛ اما در دوران مدرن، خدایان خاموش‌اند و این غیبت، تراژدی عصر مدرن را رقم می‌زند:

شب هنوز در آلمان جاودانه است، در آغوش آلپ

ابر، شعر شادی می‌سراید و دره‌ی خالی را می‌پوشاند.

...

اکنون دهکده نیز بیدار است و با اطمینان،

بی‌هراس در ژرفا می‌نگرد، به‌سوی قله‌ها می‌نگرد.

در نگاه هایدگر، این تصویر نمادی‌ست از خانه‌ای معنوی و سکونت هستی؛ دهکده نمایانگر مکانی‌ست که انسان می‌تواند در آن بی‌هراس و امیدوار زندگی کند – آن‌گاه که شعر راه‌گشای هستی می‌شود.

شعر هولدرلین تلاشی است برای بازگرداندن امکان سکونت در جهان، اما این بازگشت هنوز در آستانهٔ تحقق است. هولدرلین، در نگاه هایدگر، شاعری است که در مرز روشنی و تاریکی ایستاده، میان حضور و غیبت.

۳. تراکل: زبان شب

گئورگ تراکل (۱۸۸۷–۱۹۱۴)، شاعر اتریشی، از دیگر چهره‌هایی است که هایدگر با دقت و ژرفا به شعر او پرداخته است. در مقالهٔ «زبان در شعر گئورگ تراکل» (۱۹۵۳)، هایدگر شعر تراکل را نمونهٔ زبانی می‌داند که با شب، خاموشی ونابودگی پیوند دارد.

در شعر تراکل، جهانی فروپاشیده، خاموش و بی‌خدا ترسیم می‌شود. شعرهایی چون سرزمین مغرب (Abendland)، غروب زمستانی (Ein Winterabend) و گروُدِک (Grodek)، سرشار از واژگانی چون شب، خون، برف، سکوت، خانهٔ متروک و زوال‌اند. این تصاویر، برای هایدگر، نشانه‌های یک وضعیت متافیزیکی‌اند: انسان دیگر در خانهٔ هستی سکونت ندارد؛ خدایان رفته‌اند و زبان، نه برای گفتن حقیقت، بلکه برای سوگواری بر غیاب آن به‌کار می‌رود:

ای شهرهای بزرگ سنگی برافراشته بر دشت

بی‌سخن، بی‌وطن، با پیشانی تیره به باد

ای ملت‌های رو به مرگ! موج رنگ‌پریده،

در سراشیبی شب می‌شکنید، ستارگانی فرو می‌ریزند.

هایدگر این تصویر تراکل را مظهری از ویرانی هستی بشری می‌داند. شهرها و ملت‌ها، در آستانه‌ی زوال، سخن نمی‌گویند؛ و این شب و خاموشی است که زبان هستی را بیان می‌کند.

تراکل، از نظر هایدگر، «شاعر شب هستی» و شاعر غیاب است. غیابی که روی دیگر حضور است. زبان او، گشودگی نیست، بلکه پژواک غیاب است. اگر پژواک غیاب باشید حضور را اشکار می توان کرد. این خاموشی، گونه‌ای از گفتار است: نمایاندن آن‌چه غایب است، خود نوعی آشکارگی است.

۴. تطبیق نهایی: شاعر روز و شاعر شب

در خوانش هایدگر، هولدرلین و تراکل، دو قطب از نسبت انسان و هستی را نمایندگی می‌کنند:

• هولدرلین، شاعر طلوع هستی است؛ آغازگر امکان بازگشت به خانه.

• تراکل، شاعر غروب هستی است؛ نوحه‌سرای عصری که سکونت در هستی ناممکن شده است.

هر دو، نگهبانان زبان‌اند؛ اما یکی زبان را برای گفتن حضور می‌گشاید، و دیگری برای بیان فقدان. در این میان، هایدگر تأکید می‌کند که حتی زبانِ خاموشی نیز می‌تواند ما را به حقیقتی ژرف‌تر راه‌نما شود.

سخن پایانی

در اندیشهٔ هایدگر، شعر تنها جایگاهی برای تجربهٔ زیبایی نیست، بلکه شیوه‌ای بنیادین از بودن و راهی به‌سوی حقیقت هستی است. در جهانی که زبان به ابزاری برای کنترل و محاسبه تبدیل شده، شعر واپسین پناهگاه حقیقت است. شاعر، در این معنا، کسی است که زبان را از فراموشی نجات می‌دهد و با گفتن آن‌چه گفته‌ناپذیر است، راهی به‌سوی سکونت در هستی می‌گشاید اگرحتی، همچون تراکل، تنها بتواند از خاموشی آن سخن بگوید.

شعر، در افق اندیشهٔ هایدگر، نه بازی زبانی، بلکه نحوه‌ای از زیستن و حضوری شاعرانه در جهان است.

 

 

 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :