نگاهی به « صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر» اثر « لیلا کردبچه »/شجاع گل ملایری


نگاهی به « صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر» اثر « لیلا کردبچه »/شجاع گل ملایری نویسنده : شجاع گل ملایری
تاریخ ارسال :‌ 16 مهر 89
بخش : اندیشه و نقد

زنی که سرایت کرده ست ،  به جهان  ! ...

نگاهی به « صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر» اثر « لیلا کردبچه »/

شجاع گل ملایری


انگار از جایی دری باز شده و حجمی غیر متعارف که همه را می خواهد با رفتارش غافلگیر کند شبیهِ زن ، وارد جهان می شود.می خواهد زاویه ای دیگر باشد برای دیدن، یا اصلن بهترمی شود گفت، خودش را برای به نظاره نهادن آورده؟ اماکجا ؟ کجا باید شروع کرد که شبیهِ دیگران نشد؟! وصدایی که گویی دیگررنگِ قهوه ای را پذیرفته چرا برای باز ستانده شدن دغدغه می شود؟زنی برای تسویه حساب های خود آمده، اما آیا این خود هم می تواند مسأله ی مورد سؤال باشد؟ یا نه فقط تنها چیزهایی که اطرافِ این خود را تشکیل داده اند، مظنونان اصلی بشمار می آیند؟چه خطی حجم این زن را از انسان بودن بیرون می آورد و آیا ما تجربه ی این انسان بودگی را حتی بعنوان یک مفهومِ ارزشی از سر گذرانیده ایم که حالا از پی حدودِ از دست رفته ی جنسیتی خاص بلوای سطرها را براه انداخته ایم؟کدام در ارزشی پیشتر از دیگری خواهد ایستاد و چه ضرورتی  ست، که آن را یک قدم از صف جلو آورده است؟
 گویی می شود جواب بعضی از این پرسیدن ها را در جهانی یافت، که با رنگِ کرمِ زمینه ی تصویرِ زنی با موهایِ رها شده در رنگ قهوه ای و پنجره ای باز، روبروی ما نشسته است.
 یعنی همین زن.که انگار فردیتی را از خود تشریح می کند در باب های گرسنه ی جهان که در لابلای زمان ها برویش بسته بودند.هم انگار نزدیکی دارد با ما و هم که دور است، انگار. می شود گفت این همان است که پیش تر دیده ایم جایی در جهان و هم ، می توان براحتی انکارش کرد.اما در پسِ چینش ها، مفاهیم رأی به بحرانی می دهند که انگار هم چیز را احاطه کرده.بحرانی که بخوبی می شود گفت از اصلِ جنیستی عبور می کند و زوایای انسانی را تحت الشعاع خود قرار می دهد که مثلِ روحی سرگردان در همه چیز، هم هست و هم میتوان تایید کرد که وجود ندارد.فرهنگی دیگرتر از انسانِ امروز که در ارزش گذاری دیگرتری پدیدار شود.
*/ چه فرق می کند به کدام لهجه درد می کشم/ هربار که دوست داشتن /  مرا یاد شکم های برآمده می اندازد /   ص 13

*/ بخواب دخترم / پیش از آنکه برایت قصه بگویم/ قصه های من تنها به دردِ نخوابیدن می خورند /ص 18

*/ نگران من نباش/ بهتر ازاین نمی شوم / دیگر هیچ وقت بهتر از این نمی شوم / ص 19

اما گاهی هم فراروی از حدود را نمی بیند  یا به روایتی دیگر، نمی خواهد ببیند.می خواهد فقط زن باشد. اینکه اورا قبلن در جایی همین اطراف دیده باشی یا نه در اهمیت اولیه جا نمی گیرد و تنها می خواهد از استرسی که بر واژه و لحنِ پس از آن وارد می کند به موقعیتی دست پیدا کند، که همه به تایید این مسأله انگشتِ تأییدی فرود آورند و بخواهند که در این روایت، حق به جانب زنی باشد که او  می بیند.حق به جانب اندوهی که فارغ از وجهِ زن بودگی یا غیر،  اندوهی ست که به تأمل و ایستی سنگین ،جهان راوادار می کندو این از امتیازهای دیگرِ این جهان محسوب می شود.
 نگاه کنید به این نمونه ها:

*/ زن زاییده نمی شود / ساخته می شود /ص 13
*/خسته /و هیچ کس آنقدر زن نیست / که ساعت ها بشود برایش گریست؟ ص 22
*/ شبیهِ زنی در آینه / که ابروهایش را بر می دارد و / فکر می کند دنیا در چشم های تو تغییر خواهد کرد / ص 44
*/ تصویرِ غمگینِ زنی هستم / که در زهدانِ مادرش جامانده است/وتمامِ عمرکسی را با او اشتباه گرفته اند/ ص 100

اما میان روایتی که در جهان او اتفاق می شود امتیازی ویژه برای او به چشم نمی خورد . شیوه ی رواییِ شعرها به نوعی متأثراز پیش روایتهایی ست که پاشنه ی موردِ بحثِ دهه های ادبیات ماست و می توان به نوع روایت هایی از اینگونه در جهان های ماقبل این جهان برخورد کرد که از ویژه بودن امرِ روایی اثر تا حدودِ بسیاری می کاهد. روایتی که قدرت تعیین وحذف همه چیز را در خود می بیند و می تواند مسئولیت بعدی تر ها را هم بر عهده بگیرد.اگر اتفاقی هم قرار است به خطِ روایی مکملی کنار این شاخه ی روایتی مبدل شود در کم رنگیِ محض و تنها در حدود پرش های مختصرِ روایی ایجاد می گردد که آنهم به قدرتِ تعیین کنندگی شاخه ی اصلی انگشتِ تأیید محکم تری می فشارد.جایی که در باز آفرینی یک تعادل ارزشی، اثر را به موقعیتِ دیگری می توانست وارد کند از سهمی برخوردار نیست. اینکه او ضرورتی هم برای این مسئله در خود احساس نمی کند جای تأملِ بسیاری دارد.جایی برای گریختن از این اقتدار رواییِ که از ضرورت های  شاخص این دهه می توانست باشد در بی توجهی قرار گرفته و این سؤال را میتواند به شکل جدی تری مطرح می کند،که پس بالاخره کی باید و کجا ؟ کجا باید به اجرای این ضرورت ها وارد شد.این ازمباحثی ست که مجالِ دیگری را برای خود خواسته وما هم با احترامش می گوییم قبول، باری و شاید جایی دیگر.
برای نمونه ی مطلب توجه کنید به این سطرها:

*/ فردا صبح بیدار می شوم / وفراموش می کنم بارها دوستت داشته ام / کنار پنجره می ایستم / به تماشای کودکانی که عادت دارند/هر صبح زنی سراغِ کوچه ی خوشبخت را از آنها بگیرد/ ص 10

و از این دسته شیوه ی روایت کردن که بسیار می شود در این مجموعه یافت.  
اما اگر کسی دنبال شعرِ زبان یا به گونه ای دیگر که بخواهیم بررسی کنیم بدنبال زبان بعنوانِ شاخصه ی اصلیِ اثر و چیزی که دغدغه ی عمومیِ تمامِ طولِ تاریخ ادبیات است باید به دقتی مضاعف جستجوکند تابتواند به آن چیزی که در نظرگاهش ارزش است دست پیداکند.همین فرض که در ادبیات ما در طول استعمالِ تئوری های هضم شده و نشده دردهان بسیاری از مترجمان و منتقدان به ظاهر جدی ما چرخیده باعث یک چنین رفتارهای زبانی در محصولات این یک دو دهه گردیده.اینکه رفتاری با چینش نثریِ ساده را جزئی از سلامت زبان بحساب آوردن باعثٍ ایجاد چندین شاخه ی حرکتی گردیده.یکی غلط فهمیِ این تئوری ها به نظر پراکنی بومی بسیاری از این افراد منتهی گردیده که معمولن مدافعان بی چون چرای همین تعریف از زبان اند.یکی دیگر می تواند خطِ انحرافی مصرف کنندگانِ این تئوری ها باشد که شاملِ محصولاتِ از این دسته می شود. زبان دیگر مسئله ای می شود که گشوده نخواهد شد یا کارگشایی از آن با کاربستِ این نظریه ها حداقل کاری بس ناممکن به نظر می آید.آن جنبه ای از زبان در اولیت قرار می گیرد که چندان چیزِ خاصی را متوجهِ خودِ زبانیتِ اثر نمی کند.چیزی که می شود در همین جهان مورد بحث هم رگه هایی بسیار پررنگ از آن را یافت.زبان برای حضور و حذفِ همه ی افرادِ منتقل کننده ی وجهِ اندیشگیِ متن ، اضطرابی را در خوداحساس نمی کندو آزادانه به حضورِ همه المان های زبانی یا نشانه ای محور های موجود معتقد می شود.گاهی همین اعتقاد به ساحتی خاص در زبان نمی انجامد  که نحوه ی رفتاری تمامیِ ارکان سازنده ی آن برش زبانی را در روابطی مستقل میان هم به ساختی هماهنگ  بعد از این هم،مبدل کندو این به یک امتیازِ زبانیِ خاص نخواهد رسید. چینشی از این دست جهشی در زبان ترتیب نخواهد داد و این محور زبانی جز برای زبان برای هرچیزی دیگر آماده می شود که در نهایت به کاهش یک ارزشِ زبانی برای اثر منتهی می گردد.

توجه کنید به محورِ زبانیِ این شعرها:

*/ کافیست روزی هزار بار / لب ها و دندانهایت را در آینه امتحان کنی/و خودت تشخیص دهی کدام شکلک است و کدام خنده/ ص29

*/ گاهی /شلوغی پیاده رو بهانه ی خوبیست/که دست های کسی را برای همیشه گم کنی/درست در لحظه ای که تکه ای از دوستت دارم هنوز/در دهانت است/ ص76

پسِ تمامِ این خرده ها و درشت ها زنی زندگیِ دردناکی را روایت می کند.گاهی جلوه ای در زنی دیگر می گیرد ،که پیش از او زندگیِ دیگری داشته و گاه خودش می شود .جهانی با درد ها و فریب هایی زنانه که گاه درمرتبه ی خطوری مبارک از حدودِ زن ، انسانی تر جلوه اش می کند.شاید به نوعی بازتابِ موقعیتِ زیستی زنانه است که بر همه چیز سایه می اندازد و منجر به روایتِ وقایعی می شود که نمی شود به سادگی از کنارشان گذشت. آنجا که اجراهای زبانیِ متنوعِ همراهِ این اندیشگیِ بکر نیست جای بسیاری از کشف و یافت های زبانی را به تأخیر می اندازد.دردی که از زن به صحنه ی روایی جهان وارد می شود و می توان به موازاتِ این زبان امید داشت که سطری برای زندگیِ تو این میان حادث شود.حتی اگر مرد باشی و مسبب تمامِ این روایت های زنانه ی یک زن.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : نفیسه - آدرس اینترنتی : http://

این دیدگاه من است به کلیه ی اشعار خانم کردبچه:لیلا جان مرابه دلیل صمیمیت بسیار در واژه ببخش.اشعارت بامن چه کرده که آنچنان خودم رابه تو نزدیک میبینم که هر لحظه هر آن زمانی که به یادت نباشم لرزه میگیرم.تو را چه شده که اینگونه بااشعارت سنگ فرش دلم رانیلوفری میکنی....زیبایی.بسیارزیبایی.دوستت دارم و میدانم که بااشعارت زندگی کردن یعنی اوج دوست داشتن.اشعارت را از تمام دلها دریغ نکن.دوستت دارم ای مهرافشان.

ارسال شده توسط : شاهین زمانپور - آدرس اینترنتی : http://

سلام

شجاع خان موفق باشی

ارسال شده توسط : محبوبه نفری - آدرس اینترنتی : http://

سلام! از نقدی که روی شعرهای خانم کرد بجه نوشتین ممنونم، گرچه من کتابو کامل نخوندم اما توی وبلاگشون سر زدم و آشنا هستم، شعر ایشون فقط درد یک زن نیست چرا نگذاشتید از شعر برداشتها ی دیگه ای بکنه ؟ به سراغ این دیدگاه رفتن خیلی خوبه اما آیا خدف لیلا کرد بچه فقط این بوده؟ تصویر یک زن؟ آیا فکر نمیکنین این نگاه به استعمار کشیدن شعره؟ نقد شما اینو بیان میکنه شعر برای شاعرش وسیله بوده...
دقیق بودین اما یک سو نگر! مرسی که هستین و به شعر اهمیت میدین.
راستی نوشتن اصلن، قبلن... به این شکل اشتباهه و باعث میشه زبان عربی با تغییر فرم ریشه هاشو قوی تر کنه میتونین واژه های فارسی رو جایگزین کنید مثل:
هرگز، پیش از این...
پیروز باشید.













/